نقطه تجمع
rallying point
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• a rallying point is a place, event, or person that people are attracted to as a symbol of a political group or ideal.
a rallying point is also a place where people gather at the start or finish of a political demonstration.
a rallying point is also a place where people gather at the start or finish of a political demonstration.
جملات نمونه
1. It also then serves as the logical rallying point for quality and productivity.
[ترجمه ترگمان]هم چنین آن به عنوان نقطه محوری منطقی برای کیفیت و بهره وری عمل می کند
[ترجمه گوگل]پس از آن نیز به عنوان نقطه تجمیع منطقی برای کیفیت و بهره وری عمل می کند
[ترجمه گوگل]پس از آن نیز به عنوان نقطه تجمیع منطقی برای کیفیت و بهره وری عمل می کند
2. A rallying point was needed and, for Tillyard, one was found in the golden age of the Elizabethan world.
[ترجمه ترگمان]یک نقطه تمرکز مورد نیاز بود و برای Tillyard، یکی از آن ها در عصر طلایی جهان الیزابت یافت شد
[ترجمه گوگل]نقطه تجمع مورد نیاز بود و برای Tillyard، یکی در عصر طلایی جهان الیزابت یافت شد
[ترجمه گوگل]نقطه تجمع مورد نیاز بود و برای Tillyard، یکی در عصر طلایی جهان الیزابت یافت شد
3. The Pittston coal strike served as a rallying point for organized labor.
[ترجمه ترگمان]اعتصاب زغال سنگ Pittston به عنوان نقطه محوری برای نیروی کار سازمان یافته عمل کرد
[ترجمه گوگل]اعتصاب زغال سنگ پیتسونون به عنوان یک نقطه تجمع برای کار سازمان یافته بود
[ترجمه گوگل]اعتصاب زغال سنگ پیتسونون به عنوان یک نقطه تجمع برای کار سازمان یافته بود
4. He seemed eager to remove Taiwan as a rallying point for the anti - American faction in Peking.
[ترجمه ترگمان]او به نظر می رسید که مشتاق است تایوان را به عنوان نقطه محوری برای جناح ضد آمریکایی در پکن از بین ببرد
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسد مشتاق حذف تایوان به عنوان نقطه تجمع برای جناح ضد آمریکایی در پکن است
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسد مشتاق حذف تایوان به عنوان نقطه تجمع برای جناح ضد آمریکایی در پکن است
5. Mary reached a rallying point in her fight against the disease.
[ترجمه ترگمان]مری به نقطه دوری در برابر بیماری رسید
[ترجمه گوگل]مریم در مبارزه خود با این بیماری به یک نقطه مرکزی رسیده است
[ترجمه گوگل]مریم در مبارزه خود با این بیماری به یک نقطه مرکزی رسیده است
6. Environmental issues provided a rallying point for people disaffected with the government.
[ترجمه ترگمان]مسائل مربوط به محیط زیست نقطه محوری برای نارضایتی مردم از دولت فراهم کرده است
[ترجمه گوگل]مسائل مربوط به محیط زیست، نقطه عطفی برای مردم ناراضی دولت بود
[ترجمه گوگل]مسائل مربوط به محیط زیست، نقطه عطفی برای مردم ناراضی دولت بود
7. The Olympics have given overseas Chinese a momentous rallying point.
[ترجمه ترگمان]المپیک یک نقطه تمرکز مهم در خارج از کشور به چین داده است
[ترجمه گوگل]بازی های المپیک به چین های خارج از کشور اهمیت فراوانی داده است
[ترجمه گوگل]بازی های المپیک به چین های خارج از کشور اهمیت فراوانی داده است
8. Tiananmen Square had been the rallying point for student demonstrations since 191
[ترجمه ترگمان]میدان تیانانمن از سال ۱۹۱ نقطه محوری تظاهرات دانشجویان بوده است
[ترجمه گوگل]میدان تیانآنمن از سال 191، نقطه تجمع برای تظاهرات دانشجویی بوده است
[ترجمه گوگل]میدان تیانآنمن از سال 191، نقطه تجمع برای تظاهرات دانشجویی بوده است
9. Students used the death of political activists as a rallying point for anti-government protests.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان از مرگ فعالان سیاسی به عنوان یک نقطه تمرکز برای اعتراضات ضددولتی استفاده کردند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان از مرگ فعالان سیاسی به عنوان نقطه تجمع برای اعتراضات ضد دولتی استفاده کردند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان از مرگ فعالان سیاسی به عنوان نقطه تجمع برای اعتراضات ضد دولتی استفاده کردند
10. The flag was still with us, and one or two of our regimental officers made it a rallying point.
[ترجمه ترگمان]پرچم هنوز با ما بود و یکی دو نفر از افسران هنگ ما آن را جمع و جور کردند
[ترجمه گوگل]پرچم هنوز با ما بود و یک یا دو نفر از افسران ماجرا آن را یک نقطه تجمع قرار دادند
[ترجمه گوگل]پرچم هنوز با ما بود و یک یا دو نفر از افسران ماجرا آن را یک نقطه تجمع قرار دادند
11. If nothing else, the formula code gave protesters an effective rallying point.
[ترجمه ترگمان]اگر چیز دیگری وجود نداشته باشد، قانون فرمول به معترضان یک نقطه تمرکز موثر داده است
[ترجمه گوگل]اگر هیچ چیز دیگری نبود، کد فرمول معترضان را به یک نقطه مشترک تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]اگر هیچ چیز دیگری نبود، کد فرمول معترضان را به یک نقطه مشترک تبدیل کرد
12. Like Nelson Mandela later, he became a symbol and a rallying point.
[ترجمه ترگمان]او نیز مانند نلسون ماندلا سمبل و نقطه تمرکز شد
[ترجمه گوگل]بعدها، مانند نلسون ماندلا، او یک نماد و نقطه مشترک بود
[ترجمه گوگل]بعدها، مانند نلسون ماندلا، او یک نماد و نقطه مشترک بود
13. Cindy Sheehan (bottom), the military mother who made her son's death in Iraq a rallying point for the anti-war movement, lies down in front of the White House in Washington, D. C.
[ترجمه ترگمان]سیندی Sheehan (در پایین)، مادر نظامی که مرگ پسرش را در عراق به عنوان نقطه محوری برای جنبش ضد جنگ ساخت، در مقابل کاخ سفید در واشنگتن دی سی قرار گرفته است ج
[ترجمه گوگل]سیندی شینه (پایین)، مادر نظامی که پسرش را در عراق کشت و یک نقطه مشترک برای جنبش ضد جنگ، در مقابل کاخ سفید در واشنگتن دی سی
[ترجمه گوگل]سیندی شینه (پایین)، مادر نظامی که پسرش را در عراق کشت و یک نقطه مشترک برای جنبش ضد جنگ، در مقابل کاخ سفید در واشنگتن دی سی
14. Personality can produce power, that is, great deterrence, wide rallying point and long - lasting infectivity.
[ترجمه ترگمان]شخصیت می تواند قدرت تولید کند، که، بازدارندگی عالی، نقطه اتکای گسترده و infectivity طولانی مدت است
[ترجمه گوگل]شخصیت میتواند قدرت را تولید کند، یعنی بازدارندگی بزرگ، نقطه عطف گسترده و عفونت طولانی مدت
[ترجمه گوگل]شخصیت میتواند قدرت را تولید کند، یعنی بازدارندگی بزرگ، نقطه عطف گسترده و عفونت طولانی مدت
پیشنهاد کاربران
فرد یا عامل اتفاق نظر و همبستگی
a person, point or principle on which scattered or opposing groups can come together
He sometimes wished he hadn’t become a rallying point
a person, point or principle on which scattered or opposing groups can come together
He sometimes wished he hadn’t become a rallying point
محل تجمع مجدد
نقطه اتحاد
متحدکننده، متحدساز، گردآورنده, عامل تجمیع، محل/نقطه تجمع
متحدکننده، متحدساز، گردآورنده, عامل تجمیع، محل/نقطه تجمع
کلمات دیگر: