کلمه جو
صفحه اصلی

aspirant


معنی : داوطلب کار یا مقام، جویا، معین نایب، ارزومند، طالب، حروف حلقی
معانی دیگر : خواهان، مشتاق، آرزومند

انگلیسی به فارسی

جویا، طالب، داوطلب کار یا مقام، آرزومند، حروف حلقی


مأمور ارشد، داوطلب کار یا مقام، جویا، معین نایب، طالب، ارزومند، حروف حلقی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who aspires, esp. to a certain position, rank, or the like.
مشابه: candidate, hopeful
صفت ( adjective )
• : تعریف: hoping or aspiring.

• one who aspires, ambitious person, seeker, candidate, competitor
an aspirant is someone who has a strong desire to achieve power or an important position; a formal word.

مترادف و متضاد

داوطلب کار یا مقام (اسم)
aspirant

جویا (اسم)
aspirant, seeker

معین نایب (اسم)
aspirant

ارزومند (صفت)
anxious, solicitous, avid, wistful, ambitious, aspirant, desirous, appetent, wishful

طالب (صفت)
wishing, aspirant, appetent, demanding, searching, emulous, wishful

حروف حلقی (صفت)
aspirant

person with wish, dream


Synonyms: applicant, candidate, competitor, contestant, hopeful, postulant, striver, wannabe


جملات نمونه

1. The would-be statesman is now an aspirant escapologist.
[ترجمه ترگمان]این سیاست مدار باید در حال حاضر an escapologist باشد
[ترجمه گوگل]دولتمردان احتمالی در حال حاضر یک متفکر مشتاق است

2. The aspirant towards a more spiritual way of life will be thrown entirely off the scent.
[ترجمه ترگمان]جویا رسیدن به یک روش معنوی بهتر از زندگی محو خواهد شد
[ترجمه گوگل]مشتاقانه به شیوه ای روحانی بیشتر از تمام عطر و طعم آن بیرون می آید

3. It is a nave aspirant party leader, though, who pins his faith to gratitude.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این یک رهبر حزب nave aspirant است که ایمان خود را به حق شناسی نشان می دهد
[ترجمه گوگل]با این حال، این یک رهبر حزب مؤدب ناب است که ایمانش را به قدردانی می دهد

4. Responsible, aspirant, have a good character, best engage in trade business.
[ترجمه ترگمان]مسئول، aspirant، دارای یک شخصیت خوب است، بهتر است در تجارت تجاری شرکت کنید
[ترجمه گوگل]مسئول، مأمور، دارای شخصیت خوب است، بهترین در کسب و کار تجاری

5. Naturally, the spiritual aspirant must do more than drink his own piddle every day.
[ترجمه ترگمان]طبیعی است که هر روز حروف الفبا را با خوراک گوشت خود می نوشید
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی، متقاضی روحانی باید بیش از هر زمان دیگری بخورد

6. Any aspirant to the presidency here must be seriously rich.
[ترجمه ترگمان]هر گونه اشاره ای به ریاست جمهوری در اینجا باید به طور جدی ثروتمند باشد
[ترجمه گوگل]هر متقاضی ریاست جمهوری در اینجا باید به طور جدی غنی باشد

7. Two aspirant, Jesuit, two counter - revolutionary group, when they coexist, each other is collude, mutual argue.
[ترجمه ترگمان]دو aspirant، یک یسوعی، دو گروه ضد انقلابی، زمانی که با یکدیگر هم زیستی دارند، هر یک با یکدیگر تبانی می کنند
[ترجمه گوگل]دو مأمور، یسوعیون، دو گروه ضد انقلابی، زمانی که همسایگی می کنند، یکدیگر را مخفی می کنند، متقاعد می شوند

8. Finally, I sincerely hope every positive and aspirant friend can absorb some nutrition from my blog.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، من صادقانه امیدوارم که هر دوست مثبت و aspirant بتواند برخی از مواد غذایی را از وبلاگ من جذب کند
[ترجمه گوگل]در نهایت، من صمیمانه امیدوار هستم که هر دوست مثبت و متعهد بتواند برخی از تغذیه را از وبلاگ من دریافت کند

9. They appeal to and are priced for, India's aspirant middle class.
[ترجمه ترگمان]آن ها درخواست استیناف می دهند و برای طبقه متوسط aspirant هند قیمت گذاری می شوند
[ترجمه گوگل]آنها برای طبقه متوسط ​​مشتاق هند، درخواست می کنند و برای آنها هزینه می کنند

10. Leader: members: diligent aspirant group slogan: have a heart, to advance the success!
[ترجمه ترگمان]رهبر: اعضای سخت کوش: شعار گروه: قلبی داشته باشید، موفقیت را افزایش دهید!
[ترجمه گوگل]رهبر: اعضای: شعار گروه داوطلب کوشا: قلب، برای پیشرفت موفقیت!

11. The article emphasizes the capital from agriculture to aspirant travel to investigate.
[ترجمه ترگمان]این مقاله بر سرمایه حاصل از کشاورزی تا aspirant برای تحقیق تاکید دارد
[ترجمه گوگل]مقاله بر سرمایه ای از کشاورزی تا سفر مهاجرین به تحقیق تأکید می کند

12. Just so, an aspirant does not suffer if he has discrimination, dispassion, and faith in the guru's words.
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، اگر او تبعیض و ایمان و ایمان به سخنان استاد داشته باشد، aspirant رنج نمی برند
[ترجمه گوگل]درست است که اگر دانشجو تبعیض آمیز، بی عاطفه و اعتقاد به سخنان گورو را داشته باشد، دانشجوی رنج می برد

13. The concentration of the true spiritual aspirant is attained though faith, energy, recollectedness absorption and illumination.
[ترجمه ترگمان]تراکم معنوی واقعی با وجود ایمان، انرژی، جذب سطحی و روشنایی به دست می آید
[ترجمه گوگل]غلظت مربی واقعی روحانی هرچند در عین حال ایمان، انرژی، جذب جذابیت و روشنایی به دست می آید

14. For three days India's most cosmopolitan city and aspirant international financial centre echoed with gunfire.
[ترجمه ترگمان]به مدت سه روز، most شهر بین المللی هند و مرکز مالی بین المللی aspirant با شلیک گلوله صحبت کردند
[ترجمه گوگل]برای سه روز، جهان شهرت جهانی و مرکز مالی بین المللی متعهد هند، با تیراندازی به سر می برد

aspirants to political power

جویندگان قدرت سیاسی


پیشنهاد کاربران

جویای نام

کاندیدای مقام بالا

جویای مقام ( کاری یا سیاسی )

داوطلب/کاندیدا کار یا مقام

Iran's Guardian Council, the regime's senior governmental oversight body, wields the power to disqualify political aspirants it sees as ideologically impure

Newsweek. com@


کلمات دیگر: