1. But Fromm interprets it as a conflict between matriarchy and patriarchy.
[ترجمه ترگمان]اما فروم Fromm آن را به عنوان یک تعارض بین matriarchy و پدرسالاری تلقی می کند
[ترجمه گوگل]اما فورم آن را به عنوان یک درگیری بین ماتریالتی و پدرسالاری تفسیر می کند
2. This is the matriarchy telling its own story.
[ترجمه ترگمان]این is است که داستان خود را می گوید
[ترجمه گوگل]این ماتریالیستی است که داستان خود را می گوید
3. He found no evidence that a matriarchy had ever existed or is in any way emerging today.
[ترجمه ترگمان]او هیچ مدرکی نیافت مبنی بر اینکه a تا به حال وجود داشته است یا به هیچ وجه در حال پیدایش نیست
[ترجمه گوگل]او هیچ شواهدی را مبنی بر اینکه یک تشکل بین المللی تاکنون وجود نداشت و یا به هر حال در حال ظهور است، یافت نشد
4. As a sign invented by the ancient matriarchy to guard against an act of blood marriage, the tattoo of the Li ethnic group holds more profound ethical reasons than assumed to be.
[ترجمه ترگمان]به عنوان نشانه ای که توسط the باستان برای محافظت در برابر یک عمل ازدواج خون اختراع شد، خالکوبی گروه لی به دلایل اخلاقی بیشتری نسبت به فرض در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]خال کوبی از گروه قومی لی، به عنوان یک نشانه اختراع شده توسط ماتریالتی باستان برای محافظت در برابر یک عمل ازدواج خون، دلایل اخلاقی عمیق تر از آنچه تصور می شود، وجود دارد
5. This development does not imply an early Matriarchy nor the dominance of society by females.
[ترجمه ترگمان]این توسعه دلالت بر an اولیه و تسلط جامعه بر جامعه ندارد
[ترجمه گوگل]این توسعه به معنای Matriarchy اولیه نیست و سلطه جامعه از طریق زنان است
6. In a matriarchy society people must have different conceptions of woman than in a patriarchy society.
[ترجمه ترگمان]در جامعه matriarchy، افراد باید مفاهیم متفاوتی از زن داشته باشند تا در یک جامعه پدرسالاری
[ترجمه گوگل]در یک جامعه ماتریالیست، مردم باید نسبت به یک جامعه پدرسالارانه مفهومی از زن داشته باشند
7. The interpretation of matriarchy and patriarchy is pertinent to our interpretation of history and to the prospect of human future.
[ترجمه ترگمان]تفسیر matriarchy و پدرسالاری به تفسیر ما از تاریخ و چشم انداز آینده انسان بستگی دارد
[ترجمه گوگل]تفسیر مادیات و پدرسالاری مربوط به تفسیر ما از تاریخ و چشم انداز آینده انسان است
8. Androgyny as a thought which came of matriarchy embodied the primitive people's native consciousness of equal gender.
[ترجمه ترگمان]Androgyny به عنوان فکری که از matriarchy سرچشمه می گرفت، آگاهی ذاتی مردم را از جنس برابر مجسم می کرد
[ترجمه گوگل]Androgyny به عنوان یک اندیشه که از ماتریالیستی بود، آگاهی بومی اولیه یک جنس برابر را ترسیم کرد
9. Another obvious feature of the matriarchy of the Mosuo People is the marriage.
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر از ویژگی های بارز the مردم Mosuo ازدواج است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از ویژگی های برجسته ماتریالتی مردم Mosuo، ازدواج است
10. Most scholars in past research programs believed that women enjoyed the dominant position, or so-called "matriarchy", in the matrilineal society.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از محققان در برنامه های تحقیقاتی گذشته معتقد بودند که زنان از جایگاه غالب، یا به اصطلاح \"matriarchy\"، در جامعه matrilineal لذت می برند
[ترجمه گوگل]اکثر محققان در برنامه های تحقیقاتی قبلی معتقد بودند که زنان در موقعیت ممتاز یا به اصطلاح 'مادیات' در جامعه ماتریالیسم از موقعیت شغلی برخوردار بودند
11. That is due to the matriarchy of its society.
[ترجمه ترگمان]این به خاطر the جامعه است
[ترجمه گوگل]این بدان علت است که جامعه مدنی آن است
12. The meritocracy is inexorably turning into a matriarchy, and visibly so on many campuses: the heads of Harvard, Princeton, MIT, Brown and the National Defence University are all women.
[ترجمه ترگمان]شایسته سالاری به یک matriarchy تبدیل می شود و آشکارا در بسیاری از حوزه ها نشان داده می شود: روسای هاروارد، پرینستون، MIT، براون و دانشگاه دفاع ملی همگی زن هستند
[ترجمه گوگل]شایستگی بی رحمانه بی رحمانه تبدیل به یک تشکل بین المللی و به طرز چشمگیری در بسیاری از دانشگاه ها: سران هاروارد، پرینستون، MIT، براون و دانشگاه دفاع ملی همه زنان هستند
13. With the ending of matriarchy and the establishment of man's dominance in the society, women's role, known as the "second sex", changed from the ruler of society into the subjugated object of men.
[ترجمه ترگمان]با پایان of و برقراری سلطه بشر در جامعه، نقش زنان، که به عنوان \"رابطه جنسی دوم\" شناخته می شود، از حاکم جامعه به هدف اصلی مردان تغییر کرده است
[ترجمه گوگل]با پایان دادن به سلطنت و ایجاد تسلط انسان در جامعه، نقش زنان، که به عنوان «جنس دوم» شناخته می شود، از حاکم جامعه به جناح محکوم مردان تغییر کرد
14. The idea apparently stems from that old belief in matriarchy as the only alternative to patriarchy.
[ترجمه ترگمان]این ایده ظاهرا ناشی از این باور قدیمی در matriarchy به عنوان تنها جایگزین برای پدرسالاری است
[ترجمه گوگل]این ایده ظاهرا از اعتقاد قدیمی به ماتریالیستی به عنوان تنها جایگزین برای پدرسالاری استنتاج می شود
15. In particular he scrutinized every report of an alleged matriarchy, where women were said to hold political power.
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، او هر گزارشی از an را که گفته می شد زنان در آن قدرت سیاسی دارند، مورد بررسی قرار داد
[ترجمه گوگل]به طور خاص، او هر گزارشی از یک ماتریالتی ادعایی را مطرح کرد که در آن گفته شد که زنان به قدرت سیاسی برخورد می کنند