کلمه جو
صفحه اصلی

promising


معنی : متعهد، امید بخش، نوید دهنده
معانی دیگر : نوید بخش، پرآتیه، امیدوار کننده، فرخ، نیک پی، محتمل

انگلیسی به فارسی

امید بخش، نوید دهنده، محتمل


امیدوار کننده، امید بخش، متعهد، نوید دهنده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: promisingly (adv.)
• : تعریف: showing potential for favorable or successful development.
مترادف: auspicious, bright, favorable, hopeful, propitious
متضاد: bleak, inauspicious, ominous, unfavorable
مشابه: best, competitive, likely, optimistic, possible, probable, reassuring, rosy

• encouraging, favorable; providing a source for hope; likely to turn out well
someone or something that is promising seems likely to be very good or successful.

مترادف و متضاد

Synonyms: able, assuring, auspicious, bright, encouraging, favorable, gifted, happy, likely, lucky, propitious, reassuring, rising, roseate, rosy, talented, up-and-coming


Antonyms: hopeless, unpromising


متعهد (صفت)
undertaking, engaged, promising

امید بخش (صفت)
promising

نوید دهنده (صفت)
promising

hopeful


جملات نمونه

1. a promising beginning
آغازی نوید بخش

2. john's promising future in medicine
آینده ی نویدبخش جان در پزشکی

3. the present political picture is promising
وضع سیاسی فعلی امیدبخش است.

4. progress in the peace talks is rather promising
پیشرفت مذاکرات صلح امید بخش است.

5. the sky was covered by gray clouds promising rain
آسمان پوشیده از ابرهای خاکستری بود که نوید باران را می داد

6. the outlook for a peace treaty is not promising
احتمال (عقد) قرارداد صلح نویدبخش نیست.

7. A number of promising discoveries had also been made and were now being proved up.
[ترجمه ترگمان]تعدادی از کشفیات امیدوار کننده نیز انجام شد و اکنون به اثبات رسیده اند
[ترجمه گوگل]تعدادی از اکتشافات امیدوار کننده نیز صورت گرفته است و اکنون ثابت شده است

8. She's been promising to pay back the money for six months, but I reckon she's just stringing me along.
[ترجمه ترگمان]او قول داده بود که پول را برای شش ماه پس بدهد، اما من فکر می کنم او فقط دارد مرا سرگرم می کند
[ترجمه گوگل]او وعده داده بود که پول را برای شش ماه بازپرداخت کند، اما من فکر می کنم که او فقط به من ریسمان می کند

9. We have found a promising iron deposit.
[ترجمه ترگمان]ما یه صندوق امانات promising پیدا کردیم
[ترجمه گوگل]ما یک سپرده امیدوار کننده آهن پیدا کرده ایم

10. They induced her to take the job by promising editorial freedom.
[ترجمه ترگمان]آن ها او را وادار کردند که با وعده دادن به آزادی سرمقاله، این کار را انجام دهد
[ترجمه گوگل]آنها او را وادار به انجام کار با آزادی بیان نوشتاری کردند

11. He was voted the most promising newcomer for his part in the movie.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان most تازه وارد برای شرکت در این فیلم انتخاب شد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یکی از تازه واردان برای بخشش در فیلم انتخاب شد

12. She shamed her father into promising more help.
[ترجمه ترگمان]او پدرش را خجالت زده کرد و به او کمک بیشتری کرد
[ترجمه گوگل]او پدرش را به کمک بیشتر کمک کرد

13. The results of the experiments are very promising.
[ترجمه ترگمان]نتایج آزمایش ها بسیار امیدوارکننده است
[ترجمه گوگل]نتایج آزمایش بسیار امیدوار کننده است

14. She is among the most promising players in her age group.
[ترجمه ترگمان]او در میان the بازیکنان در گروه سنی خود قرار دارد
[ترجمه گوگل]او یکی از بازیکنان امیدوارکننده در گروه سنی خود است

15. You've thrown up a very promising career.
[ترجمه ترگمان] تو یه شغل خیلی امیدبخش رو از دست دادی
[ترجمه گوگل]شما یک حرفه ای بسیار نوید آورده اید

John's promising future in medicine

آینده‌ی نویدبخش جان در پزشکی


پیشنهاد کاربران

( بازار ) پر رونق

مطمئن

خوش آتیه، نویدبخش

محتمل

آینده دار

با استعداد
مستعد

روشن
promising future
آینده ی روشن

فرخنده

خوش یُمن

با آتیه

هنگامی که برای تنبیه به کار برده شه به عنوان تشر به کار میره.

خوش قول

قابل اطمینان

امیدوارکننده

خاصیت

⁦✔️⁩امید بخش،
امیدوارکننده،
نوید بخش،
نوید دهنده

:Chemistry Materials Science
Metals supercharge a 💥promising💥 method to bury harmful carbon dioxide under the sea
by University of Texas at Austin


کلمات دیگر: