کلمه جو
صفحه اصلی

triviality


معنی : بی موردی، ابتذال، پیش پا افتادگی، بی اهمیتی، ناچیزی
معانی دیگر : کم اهمیتی، خردی

انگلیسی به فارسی

پیش پاافتادگی، ابتذال، بی موردی، ناچیزی


بی اهمیت، بی موردی، ابتذال، پیش پا افتادگی، بی اهمیتی، ناچیزی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: trivialities
(1) تعریف: the quality or condition of being unimportant or insignificant.
متضاد: depth, momentousness
مشابه: indifference, vanity

(2) تعریف: something that is trivial.
مشابه: toy, trifle

• thing or topic lacking importance, something that is insignificant
trivialities are unimportant things.
the triviality of something is the fact that it is unimportant.

مترادف و متضاد

بی موردی (اسم)
anachronism, triviality

ابتذال (اسم)
triviality, banality, platitude, triteness, truism, pedestrianism

پیش پا افتادگی (اسم)
triviality, banality, platitude, commonness

بی اهمیتی (اسم)
triviality, humility, insignificance, disesteem, insignificancy

ناچیزی (اسم)
triviality, insignificance, paltriness, insignificancy, negligibility

جملات نمونه

1. His speech was one of great triviality.
[ترجمه ترگمان]سخن او یکی از triviality بود
[ترجمه گوگل]سخنرانی او یکی از بزرگترین چیزها بود

2. He was surprised by the triviality of her anxieties.
[ترجمه ترگمان]از حماقت her حیرت کرده بود
[ترجمه گوگل]او از بی تفاوتی نگرانی هایش شگفت زده شد

3. The prison sentence seemed rather harsh, considering the triviality of the offence.
[ترجمه ترگمان]محکومیت زندان اندکی خشن به نظر می رسید، با توجه به اینکه به خاطر توهین کردن به این اهانت دشوار بود
[ترجمه گوگل]حکم زندان با توجه به قصور این جرم به نظر سختگیرانه بود

4. In such ways, fashion and triviality can go hand in hand.
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، مد و triviality می تواند دست به دست هم بدهد
[ترجمه گوگل]در چنین مواردی، مد و بی نظمی می توانند دست به دست هم دهند

5. The application was rejected on the grounds of triviality.
[ترجمه ترگمان]این درخواست در زمینه of رد شد
[ترجمه گوگل]این درخواست بر اساس بی اهمیتی رد شد

6. Books are a triviality . Life alone is great.
[ترجمه ترگمان]کتاب ابتذال است زندگی به تنهایی بسیار بزرگ است
[ترجمه گوگل]کتاب ها بی اهمیت هستند زندگی به تنهایی عالی است

7. He was going to expose their triviality once and for all.
[ترجمه ترگمان]او می خواست triviality را یک بار و برای همیشه برملا کند
[ترجمه گوگل]او قصد داشت تا یک و همه چیز را برایشان بیفزایند

8. In Shariah, advocated the teaching side from the triviality of the "Koran" and "Hadith" direct creation.
[ترجمه ترگمان]در شریعت اسلام از طرف تدریس از ابتذال \"قرآن\" و \"حدیث\" حمایت شده است
[ترجمه گوگل]در شریعت، بخش تدریس از قصد مستقیم ایجاد خلق قرآن و حدیث حمایت کرد

9. Instead, much of what goes on takes on triviality of what, to both, will be everyday life.
[ترجمه ترگمان]در عوض، بسیاری از چیزهایی که در مورد آنچه که به هر دوی آن ها بستگی دارد، زندگی روزمره است
[ترجمه گوگل]در عوض، بسیاری از آنچه که در مورد آن اتفاق می افتد، بی اهمیت بودن چیزی است که به هر دو، زندگی روزمره خواهد بود

10. The second lesson is about triviality.
[ترجمه ترگمان]دومین درس درباره triviality است
[ترجمه گوگل]درس دوم در مورد بی اهمیت بودن است

11. Your work is just going to be mundane triviality.
[ترجمه ترگمان]کار تو فقط کار احمقانه عادی خواهد بود
[ترجمه گوگل]کار شما فقط قصد و کوششی عادی است

12. Real practice was going to expose their triviality once and for all.
[ترجمه ترگمان]عمل واقعی فقط یک بار و برای همیشه برملا می شد
[ترجمه گوگل]تمرین واقعی برای یک بار و برای همه، بی نظمی را به نمایش گذاشت

13. That's because it involves so much triviality and responsibility, even troubles.
[ترجمه ترگمان]به این دلیل که این کار نه تنها triviality و مسئولیت پذیری و حتی مشکلات را هم شامل می شود
[ترجمه گوگل]این به این دلیل است که شامل بسیار بی اهمیت و مسئولیت، حتی مشکلات است

14. The triviality of my memory.
[ترجمه ترگمان] مشکل حافظه - م
[ترجمه گوگل]بی اهمیت بودن حافظه من

پیشنهاد کاربران

بی اهمیت، چرت و پرت


کلمات دیگر: