کلمه جو
صفحه اصلی

ethical


معنی : وابسته به علم اخلاق، بجی در امور اخلاقی، کتاب اخلاق
معانی دیگر : (وابسته به اخلاقیات و رفتار نیک) اخلاقی، بهخویانه، نیکخویانه، به کردارانه، نیک کردارانه، (فلسفه - وابسته به علم الاخلاق) بهکردار شناسانه، نیک کردارشناسانه، مطابق با اصول و مقررات حرفه ی بخصوص

انگلیسی به فارسی

(مربوط به) علم اخلاق


اخلاقی، وابسته به علم اخلاق، بجی در امور اخلاقی، کتاب اخلاق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: ethically (adv.), ethicality (n.), ethicalness (n.)
(1) تعریف: of or concerning ethics.
مشابه: conscientious, moral, religious

- Mercy killing is seen as an ethical dilemma.
[ترجمه ترگمان] کشت کرم به عنوان یک معضل اخلاقی تلقی می شود
[ترجمه گوگل] قتل عام به عنوان معضل اخلاقی دیده می شود
- Advances in medical science often bring up ethical questions.
[ترجمه ترگمان] پیشرفت ها در علوم پزشکی اغلب سوالات اخلاقی را مطرح می کنند
[ترجمه گوگل] پیشرفت در علوم پزشکی اغلب سوالات اخلاقی را مطرح می کند

(2) تعریف: morally justified; conforming to a set of moral principles, esp. of a profession or other group.
متضاد: immoral, unprincipled, wrong
مشابه: moral, scrupulous, virtuous

- Animal rights groups argue that the use of these animals in experiments is not ethical even though it is legal.
[ترجمه ترگمان] گروه های مدافع حقوق حیوانات استدلال می کنند که استفاده از این حیوانات در آزمایش ها اخلاقی نیست، اگرچه قانونی است
[ترجمه گوگل] گروه های حقوق حیوانات استدلال می کنند که استفاده از این حیوانات در آزمایشات اخلاقی نیست، هرچند که قانونی است

(3) تعریف: of drugs, not advertised, and sold only on a doctor's prescription.

• moral, pertaining to values and principles
ethical means influenced by a system of moral beliefs about right and wrong.

مترادف و متضاد

وابسته به علم اخلاق (صفت)
ethic, ethical

بجی در امور اخلاقی (صفت)
ethic, ethical

کتاب اخلاق (صفت)
ethic, ethical

moral, righteous


Synonyms: Christian, clean, conscientious, correct, decent, elevated, equitable, fair, fitting, good, high-principled, honest, honorable, humane, just, kosher, moralistic, noble, principled, proper, respectable, right, right-minded, square, straight, true blue, upright, upstanding, virtuous


Antonyms: corrupt, dishonest, immoral, improper, unethical, unjust, unrighteous


جملات نمونه

1. an ethical decision
تصمیم بهخویانه

2. an ethical doctor
دکتر وظیفه شناس (درستکار)

3. an ethical person
آدم بهخوی (نیک کردار)

4. modern ethical theories
نظریه های نوین در بهکردار شناسی

5. the ethical aspects of this matter are not the same as its economic ones
جنبه های اخلاقی این موضوع با جنبه های اقتصادی آن یکی نیست.

6. actions contravening ethical principles
کارهایی که با اصول اخلاقی مغایرت دارد.

7. decisions must be made within an ethical framework
تصمیمات بایستی در یک چارچوب اخلاقی اتخاذ گردند.

8. His behaviour has not been strictly ethical.
[ترجمه ترگمان]رفتار او به شدت اخلاقی نبوده است
[ترجمه گوگل]رفتار او به شدت اخلاقی نیست

9. Is it ethical to promote cigarettes through advertising?
[ترجمه ترگمان]آیا تبلیغ سیگار از طریق تبلیغات اخلاقی است؟
[ترجمه گوگل]آیا اخلاقی است که سیگار را از طریق تبلیغات تبلیغ کند؟

10. You can't divorce science from ethical questions.
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید دانش را از سوالات اخلاقی جدا کنید
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید علم را از سوالات اخلاقی طلاق دهید

11. It was a debate which aroused fervent ethical arguments.
[ترجمه ترگمان]بحثی بود که بحث های اخلاقی پرشوری را برانگیخت
[ترجمه گوگل]این بحثی بود که بحث های اخلاقی پرشور را به وجود آورد

12. The president must have the highest ethical standards .
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور باید بالاترین استانداردهای اخلاقی را داشته باشد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور باید بالاترین استانداردهای اخلاقی را داشته باشد

13. I have an ethical and a moral obligation to my client.
[ترجمه ترگمان]من یک تعهد اخلاقی و اخلاقی به مشتری دارم
[ترجمه گوگل]من یک اخلاق و اخلاقی برای مشتری دارم

14. Transplantation of organs from living donors raises ethical issues.
[ترجمه ترگمان]جذب اعضا از اهدا کنندگان زنده مسائل اخلاقی را افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]پیوند ارگان ها از اهداکنندگان زندگی، مسائل اخلاقی را افزایش می دهد

15. First, their case focused attention upon the ambiguous ethical relationship between campaign contributions and political favours by elected officials.
[ترجمه ترگمان]اول اینکه، مورد آن ها بر رابطه اخلاقی مبهم بین مشارکت انتخاباتی و منافع سیاسی توسط مقامات انتخاب شده تمرکز داشت
[ترجمه گوگل]اولا، پرونده آنها بر روابط مبهم اخلاقی بین کمک های کمپین و تمایلات سیاسی توسط مقامات منتخب تمرکز کرده است

16. It does however represent an ethical standard which the press should be reluctant to infringe other than for reasons of genuine public interest.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این یک استاندارد اخلاقی را نشان می دهد که مطبوعات باید نسبت به دلایل منافع عمومی واقعی، نسبت به نقض حقوق دیگران بی میل باشند
[ترجمه گوگل]با این وجود، این استاندارد یک استاندارد اخلاقی است که مطبوعات باید تمایلی به جلب رضایت جز به دلایل منافع عمومی نداشته باشند

The ethical aspects of this matter are not the same as its economic ones.

جنبه‌های اخلاقی این موضوع با جنبه‌های اقتصادی آن یکی نیست.


What you did was not ethically right.

کاری که شما کردید از نظر اخلاقی درست نبود.


an ethical person

آدم به‌خوی (نیک کردار)


an ethical decision

تصمیم به‌خویانه


modern ethical theories

نظریه‌های نوین در به‌کردارشناسی


an ethical doctor

دکتر وظیفه‌شناس (درستکار)


پیشنهاد کاربران

اخلاق مدارانه

اخلاق مدار

moral

اخلاق مدار
اخلاق گرا
رفتارکننده بر اساس اخلاق

اخلاق گرا و خلاق مدار

اخلاقی

اصول اخلاق حرفه ای
( اصولی که توسط منابع خارجی تعیین میشود . مانند اصول اخلاق حرفه حسابداری ، اصول اخلاق پزشکی و . . .

ولی moral اصول اخلاق فردی است ( درست و غلط های ساخته شده توسط شخص )

morally right and good
اخلاقی - اخلاق مدارانه
مثال :
◀️ Five homosexuals hanged publicly in Pakistan
I'll legit never understand. How is murder more ethical than loving someone of your own gender ??
من هرگز نمی فهمم چگونه قتل اخلاقی تر از دوست داشتن کسی از جنس خود است؟


کلمات دیگر: