کلمه جو
صفحه اصلی

put through


معنی : واداشتن، ارتباط پیدا کردن، بهنتیجه رساندن
معانی دیگر : 1- با موفقیت انجام دادن 2- دچار کردن، (دردسر و غیره) دادن 3- (از طریق تلفن) مرتبط کردن

انگلیسی به فارسی

به نتیجه رساندن


انگلیسی به انگلیسی

• transfer; complete an act;(british) connect by phone

مترادف و متضاد

h Cause to endure


واداشتن (فعل)
stand, cause, appoint, wrest, put through

ارتباط پیدا کردن (فعل)
put through, liaise

به نتیجه رساندن (فعل)
put through

Connect


جملات نمونه

1. At last we successfully put through the business deal.
[ترجمه ترگمان]بالاخره معامله تجاری را با موفقیت انجام دادیم
[ترجمه گوگل]در نهایت ما با موفقیت از طریق معامله کسب و کار

2. Youngsters will be put through their paces by qualified instructors.
[ترجمه رز] مهارت جوانان بوسیله مربیان واجد شرایط مورد ازمون قرار خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]Youngsters را با مربیان واجد شرایط تعلیم می دهند
[ترجمه گوگل]جوانان به وسیله مدرسان واجد شرایط از طریق شیوه های خود قرار خواهند گرفت

3. He asked to be put through to Charley Lunn.
[ترجمه ترگمان]از او خواست که به چارلی Lunn ملحق شود
[ترجمه گوگل]او خواسته است تا از طریق Charley Lunn قرار بگیرد

4. The soldiers were put through eight weeks of basic training.
[ترجمه ترگمان]سربازان هشت هفته از آموزش های مقدماتی را گذرانده بودند
[ترجمه گوگل]سربازان از طریق هشت هفته آموزش پایه قرار گرفتند

5. The new recruits were put through their paces.
[ترجمه ترگمان]تازه افراد جدید نیز در راه خود قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]سربازان جدید از طریق شیوه های خود قرار می گیرند

6. Ask to be put through to me personally.
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم شخصا با من صحبت کنید
[ترجمه گوگل]بپرسید تا شخصا به من معرفی شود

7. Trainee commandos are put through an exhausting assault course.
[ترجمه ترگمان]کماندوهای Trainee از طریق یک مسیر حمله خسته کننده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]کماندوهای کارآموز از طریق یک دوره یارانه ی خسته کننده اجرا می شوند

8. The recruits were put through a week of grueling endurance tests.
[ترجمه ترگمان]این نیروهای تازه در یک هفته از آزمایش های تحمل خسته کننده قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]سربازان در طی یک هفته از آزمون های تحمل گرمی خسته شده اند

9. All the candidates were put through their paces during the television debate.
[ترجمه ترگمان]همه نامزدها در طی مناظره تلویزیونی در فاصله خود قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]تمام کاندیداها در جریان بحث و گفتگو تلویزیونی از طریق شیوه های خود قرار گرفتند

10. The trainees were put through an assault course.
[ترجمه ترگمان]همه کارآموزها قبلا یه حمله انجام داده بودن
[ترجمه گوگل]کارآموزان از طریق یک دوره امدادرسانی قرار گرفتند

11. The recruits were put through a week of gruelling endurance tests.
[ترجمه ترگمان]این نیروهای تازه در یک هفته از آزمایش های استقامتی خسته کننده قرار گرفته بودند
[ترجمه گوگل]سربازان در طی یک هفته از آزمون های تحمل گرمی خسته شده اند

12. These proposals have to be put through several committees.
[ترجمه ترگمان]این پیشنهادها باید از طریق چندین کمیته مطرح شوند
[ترجمه گوگل]این پیشنهادها باید از طریق کمیته های مختلف برگزار شود

13. Your call has been put through.
[ترجمه ترگمان]تماس شما از بین رفته
[ترجمه گوگل]تماس شما از طریق

14. New employees are put through a course of training.
[ترجمه ترگمان]کارکنان جدید در یک دوره آموزشی قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]کارکنان جدید از طریق یک دوره آموزشی انجام می شود

15. Back in his office he put through a call to the colonel.
[ترجمه ترگمان]به دفترش بازگشت و با سرهنگ تماس گرفت
[ترجمه گوگل]او در دفتر خود برگشت و از طریق تماس به سرهنگ رفت

پیشنهاد کاربران

وصل کردن تلفن ( شخصی به شخص دیگر )


گرفتار کردن شخصی
do you think about everything that you have put him through

به معنی اعمال کردن هم میده که دوستان بهش اشاره نکردن
مثال
Let me just put through a change of address
اجازه بدید یک تغییر رو روی آدرس اعمال کنیم

به دردسر انداختن

ترتیب چیزی را دادن، ردیف کردن، درست کردن، حل کردن، انجام دادن، اجرا کردن، پیش بُردن

Put someone through something:
To cause someone to undergo or endure something unpleasant, difficult, or traumatic
کسی را به زحمت و دردسر و مشقت انداختن


کلمات دیگر: