کلمه جو
صفحه اصلی

treasure


معنی : ثروت، گنج، گنجینه، دفینه، جواهر، گرامی داشتن، گنجینه اندوختن
معانی دیگر : اندوختن، گرد آوردن، عزیز شمردن، ارزش زیاد قائل شدن (برای)، گوهر خانه، خزانه، (شخص یا چیز) پر بها، نقشینه، نفیس

انگلیسی به فارسی

گنج، گنجینه، ثروت، جواهر، دفینه، گرامی داشتن، گنجینه اندوختن


گنج، گنجینه، خزانه، ثروت، جواهر، گنجینه اندوختن،گرامی داشتن، دفینه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: accumulated or stored wealth.
مشابه: cache, fortune, hoard, nest egg, reserve, savings, stash, stockpile, store, wealth

(2) تعریف: someone or something that is highly prized or admired.
مترادف: gem, jewel, pearl, pride
مشابه: asset, booty, cache, favorite, find, paragon
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: treasures, treasuring, treasured
مشتقات: treasurable (adj.), treasureless (n.)
(1) تعریف: to prize or value highly; cherish.
مترادف: cherish, prize, value
مشابه: esteem, regard, revere

- I treasure her friendship.
[ترجمه A.A] من برای دوستی او ارزش زیادی قائلم
[ترجمه ترگمان] من دوستی او را گنج می دانم
[ترجمه گوگل] من دوستی او را دوست دارم

(2) تعریف: to put aside for future use (often fol. by up).
مترادف: save, stock, stockpile, store
مشابه: accumulate, amass, hoard, stash

- She treasured up enough money for the trip.
[ترجمه A.A] او برای سفر پول کافی فراهم کرد
[ترجمه ترگمان] برای سفر به اندازه کافی پول جمع کرده بود
[ترجمه گوگل] او به اندازه کافی پول برای سفر صرف کرد

• stored up wealth, hoard of riches, cache; something very valuable
put away for future use, hoard; cherish, prize, value greatly
treasure is a collection of gold, silver, or jewels, especially one that has been hidden.
treasures are valuable works of art.
if you treasure something that you have, you are very pleased that you have it and regard it as very valuable.

مترادف و متضاد

Synonyms: adore, appreciate, apprize, cherish, conserve, dote on, esteem, guard, idiolize, love, preserve, prize, revere, reverence, save, value, venerate, worship


Antonyms: dislike, disparage, hate


ثروت (اسم)
wealth, possession, money, worth, treasure, weal, fortune, riches, gold, mammon, moneybag

گنج (اسم)
hoard, treasure, treasure trove

گنجینه (اسم)
treasure, treasury, trove, thesaurus

دفینه (اسم)
treasure, treasure trove

جواهر (اسم)
ouch, bijou, jewel, gem, treasure

گرامی داشتن (فعل)
entertain, value, cherish, treasure

گنجینه اندوختن (فعل)
treasure

prized possession or entity


Synonyms: abundance, apple of one’s eye, cache, capital, cash, catch, darling, find, fortune, funds, gem, gold, hoard, jewel, money, nest egg, nonpareil, paragon, pearl, pile, plum, pride and joy, prize, reserve, riches, richness, store, treasure trove, valuable, wealth


hold dear


جملات نمونه

to treasure gold

زر اندوختن


1. to treasure gold
زر اندوختن

2. a hidden treasure
گنج پنهان

3. a valuable treasure
گنج شایگان

4. i will always treasure the memory of the nights we spent together
خاطره ی آن شب هایی را که با هم گذراندیم همیشه گرامی خواهم داشت.

5. the magician bewitched the treasure
جادوگر گنجینه را طلسم کرد.

6. the map of the treasure house had been folded in an old newspaper
نقشه ی گنجینه در روزنامه ی کهنه ای پیچیده شده بود.

7. two guards guarded the treasure
دو نگهبان از گنجینه محافظت می کردند.

8. that book is a unique treasure house of love poetry
آن کتاب گنجینه ی منحصر به فردی از اشعار عاشقانه است.

9. he didn't know whether the rumors about the treasure were legend or reality
نمی دانست شایعات مربوط به گنج افسانه است یا واقعیت.

10. Knowledge is the most precious treasure of all things, because it can never be given away, nor stolen nor consumed.
[ترجمه ترگمان]آگاهی ارزشمندترین گنجینه همه چیز است، زیرا هرگز نمی توان آن را از بین برد، و نه دزدی کرد و نه مصرف کرد
[ترجمه گوگل]دانش گران ترین ارزش همه چیز است؛ زیرا هرگز نمی توان آن را نادیده گرفت، نه به سرقت رفته و نه مصرف می شود

11. He went to the island looking for treasure.
[ترجمه محمد امین] او قصد دارد به جستجوی گنج به جزیز برود
[ترجمه ترگمان]به جزیره دنبال گنج رفت
[ترجمه گوگل]او به جزیره به دنبال گنج رفت

12. The Book of Kells is Trinity College's greatest treasure.
[ترجمه ترگمان]کتاب of بزرگ ترین گنجینه کالج ترینیتی است
[ترجمه گوگل]کتاب کالس بزرگ ترین گنجینه کالج ترینیتی است

13. It was an experience I will treasure for the rest of my life.
[ترجمه ترگمان]این تجربه ای بود که من برای بقیه عمرم گنج پیدا می کنم
[ترجمه گوگل]این تجربه ای است که من برای بقیه زندگی ام به آن افتخار می کنم

14. This book is a treasure house of information on Arctic birds.
[ترجمه ترگمان]این کتاب یک خانه گنجینه اطلاعات در مورد پرندگان قطب شمال است
[ترجمه گوگل]این کتاب یک خانه گنجینه اطلاعات در مورد پرندگان قطب شمال است

15. When we learn to treasure simple happiness, we will be winners in life.
[ترجمه ترگمان]وقتی که با شادی و شادی ساده آشنا می شویم، در زندگی برنده خواهیم شد
[ترجمه گوگل]هنگامی که ما یاد می گیریم که خوشبختی ساده را گنجانیم، در زندگی خواهیم برد

16. Time waits for no one. Treasure every moment you have.
[ترجمه ترگمان]زمان منتظر هیچ کس نیست هر لحظه ای که داشته باشی گنج
[ترجمه گوگل]زمان منتظر هیچکس نمی ماند گنجینه ای هر لحظه ای داشته باشید

17. Health is a jewel [treasure].
[ترجمه ترگمان]سلامتی یک جواهر است [ گنج ]
[ترجمه گوگل]سلامت یک جواهر است [گنج]

18. You're wonderful friend,and I treasure you more with every year.
[ترجمه ترگمان]تو دوست فوق العاده ای هستی و هر سال بیشتر دوستت دارم
[ترجمه گوگل]شما دوست فوق العاده ای هستی و هر سال با شما بیشتر می شوم

19. For youth,for happiness,let's bless each other,treasure the friendship between you and me.
[ترجمه ترگمان]برای جوانی، برای خوشبختی، بیایید همدیگر را تبرک کنیم و دوستی را بین من و تو حفظ کنیم
[ترجمه گوگل]برای جوانان، برای خوشبختی، بیایید یکدیگر را برکت دهیم، دوستی بین شما و من را ببر

I will always treasure the memory of the nights we spent together.

خاطره‌ی آن شب‌هایی را که با هم گذراندیم، همیشه گرامی خواهم داشت.


پیشنهاد کاربران

Great and useful

پولداری

a collection of gold , sliver, jewellery or other things that are worth a lots of money

گوهر. جواهر

گنج، گنجینه

حفظ کردن
I always treasure his friendship من همیشه دوستی او را حفظ کردم

موهبت

نیک داشتن

wealth or riches stored or accumulated, especially in the form of precious metals, money, jewels, or plate

بها دادن

● گنجینه، جواهر
● شیء ارزشمند و نفیس
● شخص مفید و گرانقدر
● مراقب چیز با ارزشی بودن


ارزش قائل شدن

I always treasure his relationship.
من همیشه برای دوستی با او ارزش قائل هستم.

You are my treasure
گنجینه من تو هستی

اسم :گنج و ثروت
فعل: گرامی داشتن، عزیز شمردن

گنج ، چیز ارزشمندی

Meaning: A treasure is a collection of valuable things, especially jewels or gold

Example: They became very rich when they found the buried treasure

عنیمت شماردن

treasure ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: گنج
تعریف: مجموعه ای ارزشمند باقی مانده از گذشته شامل سنگ ها و فلزات و اشیای گرانبها |||متـ . گنجینه treasury2

مواهب _ نعمت ها_ موهبت ها


کلمات دیگر: