کلمه جو
صفحه اصلی

premature


معنی : نا بهنگام، نارس، پیش رس، قبل از موقع
معانی دیگر : زودرس، پیشزاد، پیش از موقع، زودهنگام، باشتاب، شتاب آمیز، بدموقع

انگلیسی به فارسی

پیش رس، قبل از موقع، نابه هنگام، نارس


زودگذر، نارس، پیش رس، قبل از موقع، نا بهنگام


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: prematurely (adv.), prematureness (n.), prematurity (n.)
• : تعریف: done, occurring, or born before the required or expected time; too soon.
متضاد: overdue
مشابه: hasty, ill-timed, inopportune, precipitate, rudimentary, untimely

- Premature infants often require medical care.
[ترجمه ترگمان] نوزادان پیش از موعد به مراقبت های پزشکی نیاز دارند
[ترجمه گوگل] نوزادان نارس اغلب به مراقبت های پزشکی نیاز دارند
- Until the results of the election are clear, it is premature to celebrate.
[ترجمه ترگمان] تا زمانی که نتایج انتخابات روشن باشند، جشن گرفتن زود است
[ترجمه گوگل] تا زمانی که نتایج انتخابات روشن نیست، زود است که جشن بگیریم

• mature before the proper time; untimely, before the proper time; too early; hasty, hurried
something that is premature happens too early or earlier than expected.
a premature baby is born before the date when it was due to be born.

مترادف و متضاد

نا بهنگام (صفت)
malapropos, unseasonable, inopportune, untimely, anachronistic, anachronous, premature, immature, precocious, ill-timed

نارس (صفت)
premature, immature, jejune, green, unripe, raw, embryonic, sophomoric

پیش رس (صفت)
premature, precocious, rathe, rathe-ripe

قبل از موقع (صفت)
premature

earlier in occurrence than anticipated


Synonyms: a bit previous, abortive, early on, embryonic, forward, green, immature, incomplete, inopportune, overearly, oversoon, precipitate, predeveloped, previous, raw, soon, unanticipated, undeveloped, unfledged, unripe, untimely


Antonyms: backward, delayed, late, mature, overdue


rash, impulsive


Synonyms: half-baked, half-cocked, hasty, ill-considered, inopportune, jumping the gun, overhasty, precipitate, previous, too soon, untimely


Antonyms: careful, cautious, prepared, slow


جملات نمونه

1. premature babies need special care
کودکان زودرس احتیاج به توجه ویژه دارند.

2. premature baldness
طاسی زودرس

3. a premature but viable infant
کودک زودرس ولی زنده ماندنی

4. A fire in the gallery caused the premature closing of the exhibition.
[ترجمه ترگمان]آتش سوزی در گالری منجر به تعطیلی زودرس این نمایشگاه شد
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در گالری سبب توقف زودگذر نمایشگاه شد

5. Accidents are still the number one cause of premature death for Americans.
[ترجمه ترگمان]حوادث هنوز هم عامل مرگ زودرس برای آمریکایی ها هستند
[ترجمه گوگل]حوادث هنوز یکی از علل مرگ زودرس آمریکایی ها هستند

6. A fire caused the premature closing of the exhibition.
[ترجمه ترگمان]آتش سوزی سبب تعطیلی زودرس این نمایشگاه شد
[ترجمه گوگل]آتش سوزی سبب بسته شدن زود هنگام این نمایشگاه شد

7. Nowadays a premature baby has a very good chance of survival.
[ترجمه ترگمان]امروزه کودک زودرس شانس بسیار خوبی برای زنده ماندن دارد
[ترجمه گوگل]امروزه یک نوزاد نارس دارای شانس بسیار خوبی برای زنده ماندن است

8. Premature disclosure of the test sites might lead to invalidation of the experiment.
[ترجمه ترگمان]افشا شدن پیش از موعد از سایت های آزمون ممکن است منجر به ابطال این آزمایش شود
[ترجمه گوگل]افشای زودرس سایت های آزمایشی ممکن است باعث عدم تایید آزمایش شود

9. It is premature to talk about success at this stage.
[ترجمه ترگمان]هنوز زود است که در این مرحله درباره موفقیت صحبت کنیم
[ترجمه گوگل]در حال حاضر زود است صحبت در مورد موفقیت در این مرحله است

10. Premature moves in this respect might well provoke a reaction against the reform.
[ترجمه ترگمان]حرکت پیش از موعد در این رابطه ممکن است به خوبی واکنش را علیه اصلاحات تحریک کند
[ترجمه گوگل]حرکت های زودرس در این زمینه ممکن است واکنش هایی علیه اصلاحات ایجاد کند

11. Lack of prenatal care correlates strongly with premature birth.
[ترجمه ترگمان]فقدان مراقبت های قبل از تولد با تولد زودرس مرتبط است
[ترجمه گوگل]کمبود مراقبتهای دوران بارداری به شدت با تولد زودرس ارتباط دارد

12. Every father should insure himself against premature death or prolonged illness for the sake of his wife and children.
[ترجمه ترگمان]هر پدری باید خود را در برابر مرگ زودرس و یا بیماری ممتد برای همسر و فرزندان خود تضمین کند
[ترجمه گوگل]هر پدر باید به خاطر همسر و فرزندان خود در برابر مرگ زودرس یا بیماری طولانی مدت بیمه کند

13. It now seems their optimism was premature.
[ترجمه ترگمان]اکنون به نظر می رسد که خوش بینی آن ها نابهنگام بود
[ترجمه گوگل]اکنون به نظر می رسد که خوش بینی آنها زودگذر است

14. The baby was five weeks premature.
[ترجمه ترگمان]بچه پنج هفته زودتر از موعد مقرر شده بود
[ترجمه گوگل]کودک پنج هفته زودرس بود

Premature babies need special care.

کودکان زودرس احتیاج به توجه ویژه دارند.


Let's not decide prematurely.

بیایید باشتاب تصمیم‌گیری نکنیم.


اصطلاحات

premature baldness

طاسی زودرس


پیشنهاد کاربران

ناقص - نامناسب

نارس

نابهنگام

عجولانه

زود
مثل زود انزالی premature ejaculation

بنام خدا
با سلام،
premature زودرس

پیش از موقع

Early

پیش از موعد

زود هنگام

شتاب زده

نسنجیده


کلمات دیگر: