کلمه جو
صفحه اصلی

asphyxiation


معنی : خفگی
معانی دیگر : خفقان، خفه شدن

انگلیسی به فارسی

خفقان، خفه شدن، خفگی


آسیب دیدگی، خفگی


انگلیسی به انگلیسی

• suffocation; act of choking; being unable to breathe

مترادف و متضاد

خفگی (اسم)
asphyxia, suffocation, asphyxiation, despondency, sadness

جملات نمونه

1. the gas pipe had a leak and the old lady died of asphyxiation
لوله ی گاز سوراخ بود و پیرزن در اثر خفقان مرد.

2. Objective Inquiry into the heavy asphyxiation rescues measure of the new born.
[ترجمه ترگمان]هدف تحقیق در تحقیق خفگی سنگین، اندازه گیری این نوزاد جدید است
[ترجمه گوگل]تحقیق هدف در جابجایی سنگین، اندازه گیری زودرس را نجات می دهد

3. The cause of death was asphyxiation.
[ترجمه ترگمان]علت مرگ خفگی بوده
[ترجمه گوگل]علت مرگ مصیبت بود

4. Greatest risk is death by asphyxiation.
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین خطر مرگ به واسطه خفگی است
[ترجمه گوگل]بزرگترین خطر مرگ ناشی از جسمی است

5. An autopsy, however, found that she died of asphyxiation and had been sexually assaulted.
[ترجمه ترگمان]اما کالبد شکافی این بود که او از خفگی مرده و مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]با این حال، یک کالبد شکافی نشان داد که از آسیب دیدگی جان خود را از دست داده و از نظر جنسی مورد حمله قرار گرفته است

6. Apneic asphyxiation of 8 min yielded CA with no flow of 5 min.
[ترجمه ترگمان]خفگی بیش از ۸ دقیقه باعث شد که CA با جریان ۵ دقیقه هیچ جریان نداشته باشد
[ترجمه گوگل]آسفیکسی آپنه از 8 دقیقه باعث ایجاد CA بدون جریان 5 دقیقه می شود

7. Asphyxiation is sometimes used as a form of torture.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات به عنوان نوعی شکنجه استفاده می شود
[ترجمه گوگل]آسفیکیزاسیون گاهی بعنوان شکنجه استفاده می شود

8. There were no signs of asphyxiation.
[ترجمه ترگمان]اثری از خفگی وجود نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ نشانه ای از آسیب دیدگی وجود نداشت

9. Asphyxiation night, during the day and all - encompassing world at the moment Xiru become and scared.
[ترجمه ترگمان]شب بخیر، در طول روز و همه جهان فراگیر در آن لحظه، وحشت زده و وحشت زده می شود
[ترجمه گوگل]شب یلدا، در طول روز و در تمام جهان در حال حاضر Xiru تبدیل شده و ترس

10. The media pointed to suicide or accidental autoerotic asphyxiation as possible causes of death.
[ترجمه ترگمان]رسانه ها به خفگی تصادفی یا تصادفی خفگی به عنوان علل ممکن مرگ اشاره کردند
[ترجمه گوگل]رسانه ها به عنوان علل احتمالی مرگ و میر خودکشی یا تصادف اتفاقی عجیب و غریب اشاره کردند

11. For asphyxiation, apply artificial respiration until the patient is dead.
[ترجمه ترگمان]برای خفگی، تنفس مصنوعی را تا زمانی که بیمار مرده است، اعمال کنید
[ترجمه گوگل]برای آسفیکسی، تنفس مصنوعی را تا زمانی که مرده است، اعمال کنید

12. Asphyxiation, probably. Passed out, choked on her own vomit.
[ترجمه ترگمان] احتمالا \"Asphyxiation\" بوده حرفش را قطع کرد و استفراغ خودش را خفه کرد
[ترجمه گوگل]احتمالا آسفیکیزاسیون گذشت، بر استفراغ او خفه شد

13. Preliminary report suggests asphyxiation owing to overcrowding as cause.
[ترجمه ترگمان]گزارش اولیه، خفگی را به خاطر ازدحام بیش از حد ممکن نشان می دهد
[ترجمه گوگل]گزارش مقدماتی نشان می دهد که آسیب دیدگی به علت پرکاری بیش از حد است

14. Objective : To summarize the traumatic asphyxiation adult clinical signs and treatment experience.
[ترجمه ترگمان]هدف: برای خلاصه کردن علایم بالینی پس از حادثه و تجربه درمان
[ترجمه گوگل]هدف: خلاصه ای از علائم بالینی بزرگسالان آسیب دیده و تجربه درمان

پیشنهاد کاربران

asphyxiate : خفه شدن
asphyxiation : خفگی
verb
[ obj] : to cause ( someone ) to stop breathing and often to become unconscious and die
◀️The murder victim was asphyxiated
◀️
Guys on the left probably had it the best in this scenario as their necks hopefully snapped and killed them quickly, but guy on the right gradually lowered down. He would've died from asphyxiation which would've been much slower


کلمات دیگر: