کلمه جو
صفحه اصلی

snub


معنی : جلو گیری، سرزنش، کلفت و کوتاه، پهن وکوتاه، نوک کسی را چیدن سربالا، خاموش کردن، سرزنش کردن
معانی دیگر : (نسبت به کسی) سردی کردن، کم محلی کردن، با تحقیر یا غرض رفتار کردن، جواب سلام ندادن، سردی، تحقیر، توهین، بی اعتنایی، (در اصل) حرف کسی را قطع کردن، تشر زدن، (با پیچیدن دور دیرک یا دکل) جلو حرکت طناب یا کابل و غیره را گرفتن، (طناب و غیره را) سفت کردن، (با پیچیدن طناب قایق به دور پایه و غیره) قایق را در جای خود ثابت نگهداشتن، قایق را مهار کردن، (معمولا با: out) سیگار را خاموش کردن، قطع کلام دیگری، منع، نوک کسی را چیدن دارای بینی سربالا، خاموش کردن سیگار

انگلیسی به فارسی

بی‌اعتنایی کردن به، به سردی برخورد کردن با، محل نگذاشتن به، تحویل نگرفتن، سر سنگینی کردن با


(بازیکن) از شرکت در جایی امتناع کردن، از قبول کاری سر باز زدن


بی‌اعتنایی، کم محلی، توهین، تحقیر


(بینی) کوچک و سربالا


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: snubs, snubbing, snubbed
(1) تعریف: to ignore, esp. as a means of showing dissatisfaction, dislike, or contempt.
مترادف: cold-shoulder, disregard, ignore, slight
مشابه: avoid, cut, disdain, dismiss, ostracize, overlook, rebuff, send to Coventry, shun, spurn

(2) تعریف: to stop or reject with a sharp or hurtful reply; rebuke.
مترادف: rebuff, rebuke, slap down, spurn
مشابه: reprimand, reprove, repulse
اسم ( noun )
• : تعریف: an act or instance of rebuking or intentionally ignoring someone; slight; insult.
مترادف: cold shoulder, cut, insult, rebuff, rebuke, slap, slight

• act of treating with contempt; offense, affront; sudden stop
treat contemptuously, humiliate, purposefully ignore; rebuke, reject; stop suddenly, bring to a sudden halt
short and upturned (of a nose)
if you snub someone, you insult them by ignoring them or by behaving rudely. verb here but can also be used a count noun. e.g. but george was impervious to snubs.

مترادف و متضاد

جلوگیری (اسم)
abatement, curb, prevention, snub, countercheck, suppression, restraint, interdict, obstruction, blockage, restriction, preservation, interdiction, debarment, forbiddance, interception, stoppage

سرزنش (اسم)
snub, vituperation, blame, reproach, reproof, raillery, remonstrance, railing, rebuke, scolding, twit, condemnation, chiding, disapprobation, sarcasm, conviction, demerit, deprecation, reprimand, reprehension

کلفت و کوتاه (صفت)
snub, heavyset

پهن وکوتاه (صفت)
snub

نوک کسی را چیدن سربالا (فعل)
snub

خاموش کردن (فعل)
snub, out, dumb, stanch, silence, quench, stifle, smother, extinguish, muffle, put out, hush, make silent, slake, snub out, suffocate

سرزنش کردن (فعل)
snub, snap, blame, reproach, haze, censure, trounce, rebuke, berate, scold, upbraid, chide, twit, reprove, call down, taunt, jack, objurgate, dispraise, vituperate, reprimand, reprehend, tongue-lash

give someone the cold shoulder


Synonyms: act cool, boycott, brush off, burr, censure, chill, cool, cut, cut dead, disdain, disregard, duck, give the brush, humble, humiliate, ice, ice out, ignore, look coldly upon, look right through, mortify, neglect, not give time of day, offend, ostracize, pass up, put down, put the chill on, rebuff, scold, scorn, scratch, shame, shun, slight, slur, snob, swank, upstage


Antonyms: be friendly, include, socialize, welcome


جملات نمونه

He was hurt by the snubs of other teachers.

بی‌اعتنایی سایر معلم‌ها او را آزار می‌داد.


1. Darryllater apologized to Sally for snubbing her at the dance.
داریل بعدها از سالی بخاطر کم محلی به او در رقص معذرت خواهی کرد

2. Sandra was tormented by the thought that she might be snubbed by her classmates.
ساندرا از این طرز فکر که ممکن است مورد تمسخر همکلاسی هایش قرار گیرد,رنج می برد

3. I considered it a rude snub when I was not invited to the party.
دعوت نشدنم به میهمانی را رفتاری توهین آمیز تلقی کردم

4. He took the opportunity to deliver us another snub.
[ترجمه سایه] او ازین فرصت استفاده کرد تا باز با ما بدرفتاری کند.
[ترجمه سایه] او از این فرصت استفاده کرد تا تودهنی دیگری به ما بزند.
[ترجمه ترگمان]او از این فرصت استفاده کرد تا ما را کوتاه کند
[ترجمه گوگل]او این فرصتی را به ما داد تا دیگری را به ما بدهد

5. Eisenhower saw the action as a deliberate snub.
[ترجمه سایه] آیزنهاور برداشت کرد این عمل یک تودهنی آگاهانه است.
[ترجمه ترگمان]آیزنهاور این اقدام را به عنوان یک عقب نشینی عمدی قلمداد کرد
[ترجمه گوگل]آیزنهاور این اقدام را به عنوان یک فاجعه عمدی دید

6. Meanwhile Newcastle have delivered a bizarre snub to the losers in the bitter power struggle against chairman Sir John Hall.
[ترجمه سایه] در همین حال نیوکاسل یک تودهنی عجیب و غریب به بازندگان جنگ قدرت در مقابل رئیس سرجان هال زد.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، نیوکاسل در مبارزه با قدرت تلخ در برابر رئیس سر جان هال، یک خشم عجیب و غریب به بازندگان تحویل داده اند
[ترجمه گوگل]در همین حال، نیوکاسل در این مبارزه قدرت تلخ علیه رئیس سارو جان هال، شگفت انگیز است

7. In another snub, the amount saved will be redirected to Labour councillors and MEPs.
[ترجمه ترگمان]در یک شکاف دیگر، مقدار ذخیره شده به اعضای شورای کارگری و اعضای پارلمان تغییر خواهد یافت
[ترجمه گوگل]در یکی دیگر از موارد، مبلغ ذخیره شده به نمایندگان کارگران و نمایندگان مجلس اعطا می شود

8. President Clinton's nomination represents a double snub say critics.
[ترجمه ترگمان]نامزدی رئیس جمهور کلینتون نشان دهنده یک کاهش دوگانه برای منتقدان است
[ترجمه گوگل]نامزدی پرزیدنت کلینتون نماینده یک طرفدار دو طرف است که منتقدان می گویند

9. The White Woman lifted a snub nose to point politely.
[ترجمه ترگمان]زن سفید بینی سربالا را بالا برد تا مودبانه به او اشاره کند
[ترجمه گوگل]زن سفید بلند بینی را به سمت مودبانه منتقل کرد

10. Rebel Despite this snub, Johnston has been careful to avoid a public row at Goodison.
[ترجمه ترگمان]شورشیان علی رغم این snub، مراقب بودند که از یک ردیف عمومی در Goodison اجتناب کنند
[ترجمه گوگل]شورشی با وجود این فشار، جانستون مراقب بود که از یک ردیف عمومی در گیدیسون اجتناب کند

11. The assistant director took it as a snub when he was not invited to the conference.
[ترجمه ترگمان]معاون مدیر آن را به عنوان a برداشته بود وقتی که او به کنفرانس دعوت نشد
[ترجمه گوگل]دستیار کارگردان آن را به عنوان یک سمباده هنگامی که او به کنفرانس دعوت نشد

12. Corrie had a short, snub nose and rosebud mouth, and her eyes were a smoky grey.
[ترجمه سایه] کوری یک بینی کوچک سربالا و لبان غنچه ای داشت و چشمانش به رنگ خاکستری تیره بود.
[ترجمه ترگمان]بینی کوتاه، بینی کوتاه و لب های غنچه شده داشت و چشمانش به رنگ خاکستری مه آلود بود
[ترجمه گوگل]کوری دهان کوتاه، بینی و گل رز داشت و چشمانش خاکستری دودی بود

13. Her absence was not intended as a snub.
[ترجمه گلی افجه ] غیبت او به قصد بی اعتنایی نبود
[ترجمه ترگمان]غیبت او کوتاه و کوتاه نبود
[ترجمه گوگل]غیبت او به عنوان یک ضعف در نظر گرفته نشده بود

14. Male speaker It's not a snub.
[ترجمه ترگمان]speaker، کوتاه نیست
[ترجمه گوگل]سخنران مرد این یک تهدید نیست

15. High-schoolers will often snub anyone they feel is different or strange.
[ترجمه گلی افجه ] دانش آموز به هر کسی که احساس کنند غریب یا متفاوت است اغلب بی اعتنایی می کنند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان دبیرستانی اغلب به افرادی که احساس می کنند متفاوت یا عجیب است، رفتار خواهند کرد
[ترجمه گوگل]اغلب دانش آموزان اغلب هر کسی را که احساس می کند متفاوت است یا عجیب و غریب است

16. Charles Howard had just delivered me a colossal snub.
[ترجمه ترگمان] چارلز هاوارد \"همین الان بهم یه snub غول پیکر داده بود\"
[ترجمه گوگل]چارلز هوارد فقط به من زل زده بود

17. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

18. And since Al has decided to snub the press, he is in the unfortunate position of having to answer for him.
[ترجمه ترگمان]و از زمانی که آل تصمیم گرفته است مطبوعات را کوتاه کند، او در موقعیت نامناسبی است که باید پاسخگوی او باشد
[ترجمه گوگل]و از آنجاییکه آل تصمیم گرفته است که مطبوعات را متوقف کند، او در جای تاسف است که باید برای او پاسخ بدهد

She was repeatedly snubbed by other nurses.

سایر پرستاران مکرراٌ به او کم‌محلی می‌کردند.


She snubbed us by not answering to our invitation.

با پاسخ ندادن به دعوتنامه ما را خوار کرد.


پیشنهاد کاربران

نادیده گرفتن
رفتار سرد
بی اعتنایی
تحویل نگرفتن

امتناع کردن

مسخره کردن
put - down
couldn't help thinking that the whole thing was meant to be taken as a snub

بی محلی کردن

معنای آبادیس
✅ ( نسبت به کسی ) سردی کردن، کم محلی کردن

. . .
In what was perhaps a reflection of those priorities, it took Biden weeks to place a phone call to Netanyahu after taking office, a delay that forced the White House to deny it was intentionally ⁦👁️⁩snubbing⁦👁️⁩ Israel

بی محلی کردن
بی محلی

سگ محل کردن، بی اعتنایی

Darryl later apologised Sally for snubbing her at the party


کلمات دیگر: