1. the cold wind was unrelenting
آن باد سرد ول کن نبود،باد سرد بی امان می وزید.
2. She established her authority with unrelenting thoroughness.
[ترجمه ترگمان]او با کمال سنگدلی قدرت خود را برقرار ساخت
[ترجمه گوگل]او توانایی خود را با سختی بی رحم برقرار کرد
3. He was unrelenting in his pursuit of legal mandate.
[ترجمه ترگمان]او در پی گیری اختیارات قانونی سخت تسلیم شد
[ترجمه گوگل]او در پیگیری وظیفه قانونی خود، بی رحم بود
4. In the face of severe opposition and unrelenting criticism, the task seemed overwhelming.
[ترجمه ترگمان]در مواجهه با انتقادات شدید و انتقادات بی امان، این کار طاقت فرسا به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]در مواجهه با مخالفت شدید و انتقادات غیرمنتظره، این وظیفه غافلگیر شد
5. She will be remembered as an unrelenting opponent of racial discrimination.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان حریف سرسخت تبعیض نژادی به یاد خواهد افتاد
[ترجمه گوگل]او به عنوان مخالف جدی تبعیض نژادی به یاد میآید
6. There is an unrelenting solidness for a split second, and then a massive surge as the chub plunges for the roots.
[ترجمه ترگمان]برای کسری از ثانیه یک فشار بی امان وجود دارد و پس از آن موج عظیمی به عنوان the chub برای ریشه ها وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک ثبات بیقراری برای یک ثانیه تقسیم شده است، و پس از آن یک افزایش عظیم به عنوان چوبه برای ریشه می افتد
7. The unrelenting air attack on the country continued.
[ترجمه ترگمان]حمله هوایی بی امان به کشور ادامه یافت
[ترجمه گوگل]حمله هوایی بی وقفه به کشور ادامه یافت
8. Eck was Luther's most unrelenting opponent and he is buried in the Minster.
[ترجمه ترگمان]آک، سرسخت ترین مخالفان لوتر بود و در این کشور به خاک سپرده شد
[ترجمه گوگل]اک، حامی ترین تبهکاران لوتیر بود و در مینسور دفن شده است
9. He was driven by an enormous ambition and unrelenting ego, making him a living symbol of black self-determination.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر جاه طلبی شدید و نفس سخت، او را به عنوان نماد زنده از خود مختاری سیاه ساخته بود
[ترجمه گوگل]او توسط جاه طلبی عظیم و انحصارطلبانه رانده شد و او را یک نماد زنده از خودکامگی سیاه دانست
10. All the while important geophysical events were unrelenting.
[ترجمه ترگمان]در تمام مدتی که حوادث مهم پیش آمده بود، همه چیز unrelenting بود
[ترجمه گوگل]همه در حالی که رویدادهای مهم ژئوفیزیکی بی وقفه بودند
11. People have long memories for unrelenting tragedy that strikes so close to home.
[ترجمه ترگمان]مردم خاطراتی طولانی برای تراژدی unrelenting دارند که به خانه خیلی نزدیک است
[ترجمه گوگل]مردم خاطرات طولانی برای تراژدی بی وقفه دارند که اعتصاب بسیار نزدیک به خانه است
12. The absence of unrelenting selling pressure may eventually stabilise land prices and stem the deterioration in balance sheets.
[ترجمه ترگمان]عدم وجود فشار فروش بی امان ممکن است در نهایت منجر به تثبیت قیمت زمین شود و وخامت اوضاع را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]فقدان فشار فروش بدون قید و شرط ممکن است در نهایت قیمت زمین را تثبیت کند و موجب خرابی در ترازنامه شود
13. The relief efforts have been hindered by unrelenting bad weather.
[ترجمه ترگمان]تلاش های امدادی در هوای بد و بی امان متوقف شده است
[ترجمه گوگل]تلاش های امداد و نابسامان توسط آب و هوای نامطمئن مانع شده است
14. Everyone at the office works at an unrelenting pace.
[ترجمه ترگمان]همه در اداره با سرعت unrelenting کار می کنند
[ترجمه گوگل]هرکسی که در دفتر کار می کند با سرعت بی نظیری کار می کند