کلمه جو
صفحه اصلی

have a say

پیشنهاد کاربران

Be involved in making a decision

effact on sb by giving your idea

حرفی برای گفتن داشتن. نظر دادن. نظر نهایی را دادن

حق اظهار بیان داشتن
مثال:
Talk too much, and not let others have their say
خیلی حرف می زنه، مهلت نمی ده کسی نظر بده
You've had your say . . . now let someone else speak.
تو نظرت را گفتی . . . اجازه بده کس دیگری صحبت کنه

نظر داشتن ، حرفی داشتن در ارتباط با موضوعی که میشه حتی منفی هم به کار برد

I don't have a say , it's not my business.
نظری ندارم به من مربوط نیست .

It's your life and you should select so you should have a say.
این زندگی توهست و تو باید انتخاب کنی پس باید حرفی برای گفتن داشته باشی.

حق اظهار نظر داشتن

در تصمیم گیری مشارکت داشتن

حرفی برای گفتن داشتن


کلمات دیگر: