کلمه جو
صفحه اصلی

trophy


معنی : جایزه، غنیمت، یادگاری پیروزی، نشان ظفر
معانی دیگر : جایزه (مثلا گلدان نقره که به برنده ی مسابقه می دهند)، نشان پیروزی، نشان افتخار، (در اصل) بنای یادبود پیروزی، منار پیروزی (که در میدان نبرد یا در شهر برپا می شد)، به نمایش گذاری غنایم جنگ، مدالی که غنایم جنگ را نشان می داد، (معماری) تزیین به شکل توده ای سلاح، آذین جنگ افزاری، غنیمت جنگی (به ویژه سلاح و پرچم دشمن که به عنوان یادبود نگهداری شود)، سر یا پوست حیوان شکار شده (که معمولا به دیوار می آویزند)، غنائم
trophy_
پسوند (اسم ساز): تغذیه، پرورد، پرورش، رشد [hypertrophy]

انگلیسی به فارسی

یادگاری پیروزی، نشان ظفر، غنائم، جایزه


جایزه، غنیمت، یادگاری پیروزی، نشان ظفر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: trophies
(1) تعریف: something serving as a token or memento of victory, excellence, or the like; award.
مترادف: award, prize
مشابه: blue ribbon, citation, cup, honor, laurels, medal, palm, plaque

- a trophy for the best student
[ترجمه ترگمان] یک جایزه برای بهترین دانش آموز
[ترجمه گوگل] جایزه بهترین دانشجو

(2) تعریف: something taken as a prize or spoil of a competition, hunt, military campaign, or the like.
مترادف: prize
مشابه: booty, memento, plunder, relic, reward, souvenir, spoils, take

- He had a deer's head mounted as a hunting trophy.
[ترجمه ترگمان] سر گوزن به عنوان جایزه شکار بالا رفته بود
[ترجمه گوگل] او یک سره گوزن به عنوان یک جایزه شکار بود
پسوند ( suffix )
• : تعریف: nutrition or growth.

- dystrophy
[ترجمه ترگمان] نوعی فساد
[ترجمه گوگل] دیستروفی

• object honoring a victor such as a statue; any token of honor (for winning a contest, for skill, for bravery, etc.); spoil, prize, anything taken in war or hunting; memorial
a trophy is a prize, for example a cup or shield, which is given to the winner of a competition.

مترادف و متضاد

جایزه (اسم)
testimonial, meed, award, prize, bonus, reward, trophy, premium, pewter, guerdon

غنیمت (اسم)
spoil, prize, trophy, plunder

یادگاری پیروزی (اسم)
trophy

نشان ظفر (اسم)
trophy

physical award


Synonyms: blue ribbon, booty, citation, crown, cup, decoration, gold, gold star, guerdon, keepsake, laurels, medal, memento, memorial, palm, prize, reminder, ribbon, souvenir, spoils, token


جملات نمونه

1. Britain has not lifted the trophy since it last hosted the event.
[ترجمه ترگمان]بریتانیا از آخرین باری که میزبان این رویداد بوده است، جام را بلند نکرده است
[ترجمه گوگل]انگلیس پس از آنکه میزبان این رویداد بود، جایزه را از دست ندهد

2. The winning captain held the trophy in the air.
[ترجمه ترگمان]ناخدای برنده جایزه را در هوا نگه داشته بود
[ترجمه گوگل]کاپیتان برنده جایزه را در هوا برگزار کرد

3. The cup is a cherished trophy of the company.
[ترجمه ترگمان]این فنجان مایه افتخار این شرکت است
[ترجمه گوگل]فنجان یک جایزه گرانبها از شرکت است

4. He finished third in the Tote Gold Trophy.
[ترجمه ترگمان]او در جام طلای tote سوم شد
[ترجمه گوگل]او سومین جایزه طلای طلای را به دست آورد

5. He lifted the trophy up and kissed it.
[ترجمه ترگمان]جام را بلند کرد و بوسید
[ترجمه گوگل]او جایزه را برداشت و آن را بوسید

6. He held the trophy proudly aloft.
[ترجمه ترگمان]او جایزه را با غرور بالا گرفت
[ترجمه گوگل]او با افتخار بالا را جایزه گرفت

7. The trophy was inscribed with his name.
[ترجمه ترگمان]جام با نام او نوشته شده بود
[ترجمه گوگل]جایزه با نام او ثبت شد

8. He swelled with pride as he held the trophy.
[ترجمه ترگمان]در حالی که جام را در دست داشت از غرور و غرور باد می کرد
[ترجمه گوگل]او با افتخار به عنوان پاداش برگزار شد

9. Barcelona will be hoping to bring the trophy back to Spain — sorry, Catalonia — for the first time.
[ترجمه ترگمان]بارسلونا امیدوار خواهد بود که جام را به اسپانیا - متاسف، Catalonia - برای اولین بار بیاورد
[ترجمه گوگل]بارسلونا امیدوار است که جایزه را به اسپانیا برساند - متاسفم، کاتالونیا - برای اولین بار

10. His name was inscribed on the trophy.
[ترجمه ترگمان]اسمش روی مدال نوشته شده بود
[ترجمه گوگل]نام او در جایزه ثبت شد

11. That stuffed pike above the fireplace is Pat's trophy from a fishing holiday in Scotland.
[ترجمه ترگمان]آن نیزه ای که بالای شومینه بود نشان پیروزی پت از یک تعطیلات ماهیگیری در اسکاتلند است
[ترجمه گوگل]این قوچ پر از بالای شومینه جایزه پت از تعطیلات ماهیگیری در اسکاتلند است

12. The team regained the trophy.
[ترجمه ترگمان]تیم جام را دوباره به دست آورد
[ترجمه گوگل]این تیم جایزه را به دست آورد

13. He says he wants to win the trophy, but I think he's setting his sights too high.
[ترجمه ترگمان]او می گوید که می خواهد جام را ببرد، اما فکر می کنم دارد sights را خیلی بالا می برد
[ترجمه گوگل]او می گوید که می خواهد برنده جایزه شود، اما من فکر می کنم او چشم انداز خود را بیش از حد بالا قرار داده است

14. Portugal will be defending the trophy they won last year.
[ترجمه ترگمان]پرتغال از نشان پیروزی سال گذشته دفاع خواهد کرد
[ترجمه گوگل]پرتغال از جایزه ای که در سال گذشته کسب کرد دفاع خواهد کرد

15. His darts trophy takes pride of place on the mantelpiece.
[ترجمه ترگمان]darts که نشان می دهد، افتخار بزرگی به جای طاقچه بالای بخاری دارد
[ترجمه گوگل]جایزه دارت خود را بر روی قنادی غرور می کشد

The old athlete's trophies were on the shelves.

جایزه‌های ورزشکار پیر روی طاقچه‌ها قرار داشتند.


پیشنهاد کاربران

جام مسابقات

After the team won the game the mayorgave the trophy to team captaain

جام پیروزی در مسابقات

یادگاری

جامی که اگه تو مسابقه ای برنده شی به تو میدن

He looted speaker Pelosi' office, but says he paid for his trophy
این مرد غارت کرد/استفاده نامشروع کرد از دفتر کار رئیس کنگره خانم Pelosi، ولی میگه که تقاص این فتح و ظفرش رو پس داده.

برای مثال ( trophy wife )
به زنی جذاب و خوش پوش گفته میشود که همسر مرد ثروتمند و قدرتمند میشود میشود و نقش او حضور در رویدادهای اجتماعی و غیره در کنار آن مرد است

جایزه - غنیمت

نشان افتخار

جام

●جام
البته دوستان استقلالی اگه نمیدونن جام چیه از "نشان افتخار و پیروزی" هم میتونن برای معنیش استفاده کنن

trophy ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: تحفه
تعریف: کالبد بی کم وکاست جانور یا بخشی از آن که به نشانة موفقیت شکارچی نگهداری و معمولاً نمایش داده می شود

۱. جام قهرمانی
۲. یادگاری و تحفه ی پیروزی - غنیمت

noun
[count]
1 : an object ( such as a large cup or sculpture ) that is given as a prize for winning a competition
◀️a golf/bowling trophy
◀️a trophy case/room
2 : something that you keep or take to show that you were successful in hunting, war, etc
◀️hunting trophies

◀️ Why would I lie about screwing you? you would be my trophy


کلمات دیگر: