کلمه جو
صفحه اصلی

plainly


ساده، بطورساده، بطورواضح، پوست کنده، صریحا، رک

انگلیسی به فارسی

رک، صریحاً


به روشنی


به ‌آسانی، به سهولت


به‌ سادگی، روشن


آشکارا، هویدا، به وضوح


انگلیسی به انگلیسی

• simply, in an unembellished manner; clearly, obviously
if something is plainly the case, it is obviously the case.
if you can see, hear, or smell something plainly, you can see, hear, or smell it easily.
if you say something plainly, it is easy to understand and cannot be mistaken.

جملات نمونه

1. express yourself plainly
منظور خودت را به سادگی بیان کن.

2. he was plainly tired
به طور آشکار خسته بود.

3. the prisoners fared plainly : bread and cheese
زندانیان خوراک ساده می خوردند : نان و پنیر

4. The sea was plainly visible in the distance.
[ترجمه ترگمان]دریا آشکارا دیده می شد
[ترجمه گوگل]دریا کاملا در فاصله دیدنی بود

5. The lease plainly states that all damage must be paid for.
[ترجمه ترگمان]به طور واضح اجاره می دهد که همه خسارت را باید پرداخت کرد
[ترجمه گوگل]اجاره به روشنی بیان می کند که تمام آسیب ها باید پرداخت شود

6. It is plainly cruel to keep turtles as pets.
[ترجمه ترگمان]خیلی ظالمانه است که لاک پشت را به عنوان حیوون خونگی نگه دارند
[ترجمه گوگل]این کاملا ظالمانه است که لاک پشت ها را حیوانات خانگی نگه می دارد

7. Jack showed his dislike plainly in scorching satire.
[ترجمه ترگمان]جک از او خوشش نمی آمد و از او خوشش نمی آمد
[ترجمه گوگل]جک ناراحتی خود را به طرز شگفت انگیزی نشان داد

8. Say what you have to say plainly. Don't go all round the circle to get here.
[ترجمه ترگمان]هرچه می خواهی بگو دور دایره نیا تا به اینجا برسه
[ترجمه گوگل]بگو آنچه را که باید بگوئی برای رفتن به اینجا، تمام دور دایره را نگیرید

9. The room was very plainly furnished.
[ترجمه ترگمان]اتاق کاملا مبله شده بود
[ترجمه گوگل]اتاق بسیار ساده بود

10. Plainly something was wrong.
[ترجمه ترگمان]آشکار بود که چیزی اشتباه است
[ترجمه گوگل]دقیقا چیزی اشتباه بود

11. Just say out plainly what you're thinking.
[ترجمه ترگمان]فقط بگو که به چه چیزی فکر می کنی
[ترجمه گوگل]فقط بفهمید چی فکر میکنید

12. The door's locked, so plainly they must be out.
[ترجمه ترگمان]در قفله، پس واضحه که اونا باید بیرون باشن
[ترجمه گوگل]درب قفل شده است، به طوری که به سادگی آنها باید خارج شوند

13. Mrs Gorman was plainly delighted.
[ترجمه ترگمان]خانم کوتوزوف آشکارا خوشحال بود
[ترجمه گوگل]خانم گورمن به شدت خوشحال بود

14. I plainly perceive some objections remain.
[ترجمه ترگمان]من آشکارا می بینم که مانعی در کار است
[ترجمه گوگل]من به صراحت درک برخی از اعتراضات باقی می ماند

15. If ever eyes could speak, hers did very plainly.
[ترجمه ترگمان]اگر کسی می توانست حرف بزند، او خیلی صریح حرف می زد
[ترجمه گوگل]اگر هرگز چشمها نتوانستند حرف بزنند، بسیار واضح بود

پیشنهاد کاربران

شفاف و ساده

صریحا

واقعا

This is plainly awful
این قضیه ( ماجرا، موضوع و غیره ) واقعا وحشتناکه

به وضوح


کلمات دیگر: