vivacious

معنی : زرنگ، سرزنده، خوشحال، خوشدل، سر سخت، مسرور، خوش مشرب، با نشاط، خوش وقت، دارای سرور و نشاط

معانی دیگر : پرنشاط، پرطراوت، شاد و خرم، دلربا

انگلیسی به فارسی

با نشاط، سرزنده، مسرور، دارای سرور و نشاط

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: vivaciously (adv.), vivaciousness (n.)

• : تعریف: full of life and spirit; animated.
• مترادف: alive, animated, effervescent, lively, spirited, sprightly, vital
• متضاد: frumpy, languid, quiet, reserved, restrained
• مشابه: bright, bubbly, buoyant, ebullient, frisky, frolicsome, gay, high-spirited, jaunty, jolly, live, playful, vivid

- The vivacious tour guide charmed everyone and easily held our attention throughout the tour.

[ترجمه ترگمان] راهنمای سفر با نشاط همه را شیفته خود کرد و به آسانی توجه ما را در طول تور جلب کرد
[ترجمه گوگل] راهنمای تورهای پر جنب و جوش همه را جذب کرده و به راحتی توجه ما را در طی تور جشن گرفت

• merry, full of life, enthusiastic, excited
someone who is vivacious is lively, exciting, and attractive.

مترادف و متضاد

زرنگ (صفت)

bright, apt, clever, smart, shrewd, nimble, dexterous, adroit, deft, habile, agile, brisk, spry, vivacious, shifty, pawky, jaunty, dapper, supersubtle

سرزنده (صفت)

alive, fast, animate, live, quick, brisk, brave, bold, snappy, vivid, lively, spirited, animated, vivacious, daring, heartsome, sprightly, buxom, canty, sprightful

خوشحال (صفت)

shining, pleasant, happy, high, vivacious, merry, amused, delighted, glad, cheerful, lucky, fortunate, gleeful, jolly, cheery, sprightly, sunny, joyful, riant, festal, mirthful, felicific, gladsome, lilting, gleesome

خوشدل (صفت)

boon, vivacious, merry, gay, benevolent, gleeful, charitable, gaysome, gleesome, lightsome

سر سخت (صفت)

headstrong, dogged, obstinate, tough, tenacious, vivid, vivacious, stubborn, recalcitrant, hardy, enduring, bull-headed, pigheaded, froward, die-hard, refractory, hard-bitten, hard-fought, incompliant, nine-lived, renitent, self-opinionated, stiff-necked, subsistent

مسرور (صفت)

happy, vivacious, merry, glad, cheerful

خوش مشرب (صفت)

pleasant, genial, vivacious, sociable, gaysome, sanguine, chirpy, folksy, chirrupy, chummy

با نشاط (صفت)

fresh, vivacious, merry, jolly, sprightly, light-hearted, frisky, racy, unwearied

خوش وقت (صفت)

happy, vivacious, merry, gay, glad, gaysome, pleased

دارای سرور و نشاط (صفت)

vivacious

lively, spirited

Synonyms: active, alert, animate, animated, bouncy, brash, breezy, bubbling, cheerful, ebullient, effervescent, exuberant, frolicsome, full of life, gay, happy, high-spirited, jolly, jumping, keen, lighthearted, merry, playful, rocking, scintillating, sparkling, sportive, sprightly, swinging, upbeat, vibrant, vital, zesty

Antonyms: boring, dispirited, dull, unattractive, unhappy

جملات نمونه

1. He brought along his wife, a vivacious blonde, some twenty years his junior.

[ترجمه ترگمان]همسرش، زنی با نشاط، بیست ساله، و بیست ساله بود
[ترجمه گوگل]او همراه همسرش، یک خانم پر جنب و جوش، حدود بیست سال جوانترش را آورد

2. He had three pretty, vivacious daughters.

[ترجمه ترگمان]سه تا دختر خوشگل و سرزنده داشت
[ترجمه گوگل]او سه دختر زیبا و پر جنب و جوش داشت

3. She is a vivacious young lady who combines instructing with commercial flying and club administration.

[ترجمه ترگمان]او یک دختر جوان با نشاط است که با پرواز تجاری و مدیریت باشگاه با او ترکیب می شود
[ترجمه گوگل]او بانوی جوان زندگی است که با آموزش تجاری و مدیریت باشگاه آموزش می دهد

4. Violette, dark-haired, vivacious, instantly installed herself as Katherine's loquacious elder sister.

[ترجمه ترگمان]violette، مو تیره، چابک، فورا خود را به عنوان خواهر بزرگ تر کاترین نصب کرد
[ترجمه گوگل]بنفش، تیره موی سر و صدا، فورا خود را به عنوان خواهر بزرگتر کاترین نصب کرد

5. Mary Ann was vivacious, pretty, outgoing, and a good organizer.

[ترجمه ترگمان]ماری آن سرزنده، زیبا، اجتماعی، و یک سازمان دهنده خوب بود
[ترجمه گوگل]مری یان خوش شانس، زیبا، خروجی و یک سازمان خوب بود

6. Cooper soon gravitated toward the good-looking and vivacious Lula and asked her out.

[ترجمه ترگمان]کوپر به سرعت به طرف the خوش قیافه و سرزنده خم شد و از او پرسید:
[ترجمه گوگل]کوپر به زودی به سمت لوولا خوش تیپ و پر جنب و جوش حرکت کرد و از او پرسید

7. Laura was an all-American type -- cute, blonde, vivacious.

[ترجمه ترگمان]لورا یک نوع آمریکایی - - بامزه، بلوند، سرزنده بود
[ترجمه گوگل]لورا نوعی آمریکایی بود - ناز، بلوند، شاداب

8. She describes the horrors of matrimony with vivacious comic indignation, dazzling wit and choice of expression, and with breathtaking eloquence.

[ترجمه ترگمان]او ترس های ازدواج را با شور و هیجان شگفت انگیز و با خلق و خوی dazzling توصیف می کرد و با فصاحت و بلاغت سخنان او را بیان می کرد
[ترجمه گوگل]او وحشت ازدواج را با خشم وحشت زده کمیک، خیره کننده شوخ طبعی و انتخاب بیان و با عطیه خیره کننده توصیف می کند

9. She was charming, intelligent, and vivacious.

[ترجمه ترگمان]او جذاب، باهوش و سرزنده بود
[ترجمه گوگل]او جذاب، هوشمند و شاداب بود

10. She's beautiful, vivacious, and charming.

[ترجمه ترگمان]او زیبا، چابک و جذاب است
[ترجمه گوگل]او زیبا، پر جنب و جوش و جذاب است

11. These skills and her vivacious and outgoing personality enabled her to work effectively and happily in public relations.

[ترجمه ترگمان]این مهارت ها و شخصیت سرزنده و اجتماعی او باعث شد که او به طور موثر و با خوشحالی در روابط عمومی کار کند
[ترجمه گوگل]این مهارت ها و شخصیت پر جنب و جوش و او باعث شد که او به طور موثر و با خوشحالی در روابط عمومی کار کند

12. He married a vivacious girl called Sarah who he met at university.

[ترجمه ترگمان]اون با یه دختر سرزنده ازدواج کرد به اسم \"سارا\" که تو دانشگاه باه اش آشنا شده بود
[ترجمه گوگل]او با یک دختر خوش شانس به نام سارا که در دانشگاه ملاقات کرد، ازدواج کرد

13. His bad boy always drove me to my vivacious good girl.

[ترجمه ترگمان]پسر بد او همیشه مرا به یاد دختر خوب و سرزنده من می انداخت
[ترجمه گوگل]پسر بد او همیشه مرا به دختر خوش تیپ من هدایت کرد

14. An elegant carriage and a vivacious manner must have added to her physical attractions.

[ترجمه ترگمان]یک کالسکه زیبا و یک حالت سرزنده باید به جاذبه جسمانی او افزوده می شد
[ترجمه گوگل]حامل ظریف و شیوه ای شبیه به جاذبه های فیزیکی او باید اضافه شود

پیشنهاد کاربران

سر حال و پر انرژی

( especially of a woman ) attractively lively and animated

To be bubbly and energetic

پرانرژی , بانشاط

– She is a vivacious young lady
– He married a vivacious girl called Sarah
– He had three pretty, vivacious daughters

بانشاط و خوشحال بطوریکه خیلی دلربا و جذاب باشه ( بیشتر برای خانم ها استفاده میشه )
adjective
[more vivacious; most vivacious] :
happy and lively in a way that is attractive
— used especially of a woman
◀️She has a vivacious personality
◀️his vivacious wife

VIVACIOUSLY
adverb
◀️She greeted us vivaciously

[VIVACIOUSNESS noun [noncount
[VIVACITY \vəˈv�səti\ noun [noncount
◀️ her natural vivacity

کلمات دیگر: