کلمه جو
صفحه اصلی

persuasion


معنی : تشویق، تحریک، قسم، اطمینان، نوع، ترغیب، اجبار، عقیده دینی، متقاعد سازی، نظریه یا عقیده از روی اطمینان
معانی دیگر : وادار کننده، وادارگر، قانع کننده، متقاعد کننده، قانع کنندگی، عقیده، اعتقاد، باور، ایمان، مرام، مسلک، فرقه، مکتب، دسته (به ویژه سیاسی یا مذهبی)، دارودسته، جماعت، گروه، (مزاح آمیز) نوع، گونه، جنس، مجاب سازی، وادار سازی، پذیرانش، قانع سازی

انگلیسی به فارسی

تشویق، تحریک، اجبار، متقاعد سازی، نظریه یا عقیده از روی اطمینان، اطمینان، عقیده دینی، نوع، قسم،ترغیب


متقاعد کردن، ترغیب، اجبار، تشویق، متقاعد سازی، تحریک، اطمینان، قسم، عقیده دینی، نوع، نظریه یا عقیده از روی اطمینان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of persuading.
مترادف: inducement, suasion
مشابه: encouragement, enlistment, enticement

(2) تعریف: ability to convince; persuasive force.
مشابه: clout, force, influence, magnetism, pull, salesmanship, say

(3) تعریف: a system of belief, esp. religious or political.
مشابه: belief, camp, creed, faith, order, party, religion, school, side

- He is of the liberal persuasion.
[ترجمه ترگمان] او از آزادی liberal است
[ترجمه گوگل] او متقاعد لیبرال است

• inducement, act of convincing, act of persuading
persuasion is the act of persuading someone to do something or to believe that something is true.
if you are of a particular persuasion, you have a particular set of beliefs; a formal use.

مترادف و متضاد

influencing to do, believe


تشویق (اسم)
abetment, encouragement, persuasion, exhortation, inspiration, eulogy, cheer-up

تحریک (اسم)
instigation, incitement, persuasion, fret, boil, actuation, stimulation, stimulus, excitation, fomentation, agitation, excitement, animation, inanition, suasion, incitation, snit

قسم (اسم)
persuasion, sort, manner, adjuration, kind, type, species, genre, gender, genus, speckle

اطمینان (اسم)
persuasion, certainty, surety, affiance, confidence, assurance, trust, security, certitude, fideism

نوع (اسم)
breed, persuasion, order, quality, nature, suit, sort, manner, kind, type, stamp, brand, method, class, species, genre, gender, genus, ilk, kidney, variety, speckle

ترغیب (اسم)
cheer, prod, encouragement, persuasion, suasion

اجبار (اسم)
persuasion, constraint, coercion, compulsion, duress, cogency

عقیده دینی (اسم)
persuasion, dogma

متقاعد سازی (اسم)
persuasion

نظریه یا عقیده از روی اطمینان (اسم)
persuasion

Synonyms: alignment, alluring, arm-twist, blandishment, brainwashing, cajolery, cogency, con, conversion, enticement, exhortation, force, goose, hard sell, hook, inducement, inveiglement, persuasiveness, potency, power, promote, pull, seduction, sell, snow job, soft soap, squeeze, sweet talk, wheedling, winning over, working over


Antonyms: discouragement, dissuasion, hindrance, prevention


belief, religion


Synonyms: bias, camp, certitude, church, communion, connection, conviction, credo, creed, cult, denomination, eye, faction, faith, feeling, mind, opinion, partiality, party, predilection, prejudice, school, school of thought, sect, sentiment, side, tenet, view


Antonyms: atheism, disbelief


جملات نمونه

1. Some persuasion would be required to overcome her scruples.
[ترجمه ساعی رضایی] مقداری تحریک لازم خواهد بود برای غلبه بر تردیدهایش
[ترجمه ترگمان]بعضی از persuasion برای غلبه بر scruples لازم است
[ترجمه گوگل]برای غلبه بر ملاحظاتش لازم است برخی از متقاعدکنندگان

2. We will achieve much more by persuasion than by brute force.
[ترجمه Mahdi] ما با تشویق به جای زور بی رحمانه بیشتر موفق می شویم.
[ترجمه ترگمان]ما بیشتر به ترغیب بیشتر از زور به زور به زور دست خواهیم یافت
[ترجمه گوگل]ما با اغراق به جای نیروی بی رحمانه به اهداف بیشتری دست خواهیم یافت

3. I had to use a little gentle persuasion to get her to agree.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم یه کم تشویق کنم تا راضیش کنم باه ام موافق باشه
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم از یک تردید ملایم استفاده کنم تا او موافقت کند

4. She agreed to come, after a little gentle persuasion.
[ترجمه ترگمان]بعد از کمی فکر کردن، موافقت کرد که بیاید
[ترجمه گوگل]او قبول کرد که بعد از کمی تحقیر ملایم آمده باشد

5. After a little gentle persuasion, he agreed to come.
[ترجمه ترگمان]بعد از کمی فکر کردن، موافقت کرد که بیاید
[ترجمه گوگل]بعد از کمی تحقیر و آرامش، او موافقت کرد که بیاید

6. She has great powers of persuasion.
[ترجمه ترگمان]قدرت های زیادی دارد
[ترجمه گوگل]او توانایی های زیادی را در اختیار دارد

7. Most of us are known to succumb to persuasion through the media.
[ترجمه ترگمان]اغلب ما از طریق رسانه ها تسلیم وسوسه می شویم
[ترجمه گوگل]بسیاری از ما شناخته شده است به تعهد از طریق رسانه ها

8. It didn't take much persuasion to get her to tell us where he was.
[ترجمه ترگمان]خیلی متقاعد کننده نبود که او را وادار به حرف زدن به ما کند
[ترجمه گوگل]او برای اینکه او را به ما بگوید کجا بود، خیلی متقاعد نشد

9. She was using all her powers of persuasion to induce the Griffins to remain in Rollway.
[ترجمه ترگمان]از همه قدرت های her استفاده می کرد تا گریفین ها را وادار کند که در Rollway بمانند
[ترجمه گوگل]او از تمام توانایی هایش برای متقاعد کردن گریفین ها در Rollway استفاده کرد

10. Defeated by her powers of persuasion, I accepted.
[ترجمه ترگمان]از قدرت متقاعد کردن او شکست خورده بودم
[ترجمه گوگل]من با پذیرش قدرت های متقاعدش شکست خوردم

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

12. We tried everything - persuasion, bribery, threats.
[ترجمه ترگمان]ما همه تلاشمون رو کردیم، رشوه، رشوه، تهدید
[ترجمه گوگل]ما همه چیز را امتحان کردیم - تقلب، رشوه خواری، تهدید

13. After a little gentle persuasion, Debbie agreed to let us in.
[ترجمه ترگمان]بعد از کمی تشویق و تشویق، \"دبی\" قبول کرد که بیاد تو
[ترجمه گوگل]بعد از کمی تحقیر ملایم، دببی توافق کرد تا ما را در اختیار ما بگذارد

14. No amount of persuasion could make her change her mind.
[ترجمه ترگمان]هیچ مقدار از ترغیب او نمی توانست نظرش را عوض کند
[ترجمه گوگل]هیچ مشکلی وجود ندارد که او بتواند ذهنش را عوض کند

15. It is my persuasion that the decision was a mistake.
[ترجمه muhamad] باور من اینه که تصمیم اشتباه بود
[ترجمه ترگمان]متقاعد کردن من این است که تصمیم اشتباه است
[ترجمه گوگل]این تردید من است که تصمیم اشتباهی است

if none of these persuations move you

اگر هیچ یک از این تشویقی‌ها شما را تحت‌تأثیر قرار ندهد


There is an inherent persuation in some people's voices.

صدای برخی انسان‌ها قانع‌کنندگی ذاتی دارد.


They hold the persuation that they'll never be defeated.

آنان بر این باورند که هرگز شکست نخواهند خورد.


people of different religious and political persuations

مردی با اعتقادات مذهبی و سیاسی مختلف


several Protestant persuations

چندین فرقه‌ی پروتستان


composers of all different persuations

آهنگ‌سازان مکاتب کاملاً مختلف


persons of the male persuation

افراد جنس نر


پیشنهاد کاربران

متقاعدسازی

توجیه کردن، متقاعد کردن

اقامه

( اسم ) اقناع

pressure
فشار - زور - اجبار

After much hard work and much persuasion
پس از سخت کوشی و پافشاری زیاد

1. Coactive persuasion refers to all communication efforts that emphasize similarities between persuader and the audience.
منظور از متقاعد سازی هم افزا کلیه تلاشهای ارتباطی است که بر شباهتهای متقاعد کننده و مخاطب تأکید دارد.
2. It is a process of persuasion designed to induce ideas, opinions, or actions beneficial to the source.
این یک فرآیند ترغیب است که برای استنتاج کردن ایده ها ، نظرات یا اقدامات سودمند برای منبع طراحی شده است.
3. Although adept at the silky arts of persuasion, Cariappa was a soldier who spoke his mind.
اگرچه در فنون چاپلوسانه متقاعد سازی تبحر داشت ، کاریاپا سربازی بود که نظر خود را می گفت.
4. Furthermore, the patient must be free to make their decision without pressure, persuasion or threat.
بعلاوه ، بیمار باید آزاد باشد که بدون فشار ، اجبار و تهدید تصمیم خود را بگیرد.
5. It was only after much persuasion after the conference that she volunteered some information.
او پس از تشویق فراوان پس از کنفرانس بود که داوطلبانه برخی از اطلاعات را ارائه داد.
6. The focus is on ideas, idea diffusion, brands, marketing, persuasion and web design.
تمرکز بر ایده ها ، انتشار ایده ، مارک های تجاری ، بازاریابی ، ترغیب و طراحی وب است.

Persuasion= متقاعد سازی، اجبار، تشویق، ترغیب


suasion

عقیده، اعتقاد، باور، مرام، مسلک، دسته ( سیاسی )

🔰Now, Israelis of many political 🔰persuasions hope Bibi’s departure will eliminate some of the vitriol that has characterized politics under his leadership

اصرار تشویق

persuasion ( روان شناسی )
واژه مصوب: ترغیب
تعریف: تلاش برای تغییر دادن رفتارها یا باورهای یک فرد نسبت به یک موضوع یا مفهوم یا فردی دیگر


کلمات دیگر: