کلمه جو
صفحه اصلی

dominate


معنی : تسلط داشتن، چیره شدن، حکمفرما بودن، تفوق یافتن، غالب امدن بر
معانی دیگر : چیره شدن بر، غالب شدن، حاکم بودن بر، زیر سلطه ی خود درآوردن، تحت الشعاع قرار دادن، به خود اختصاص دادن، (از نظر ارتفاع بر چیزهای دیگر) مسلط بودن، فرازیدن، (مسابقه و غیره) در صدر قرار داشتن

انگلیسی به فارسی

چیره شدن، حکم فرما بودن، تسلط داشتن، تفوق یافتن


انگلیسی به انگلیسی

• control, rule, command
to dominate a situation means to be the most powerful or important person or thing in it.
if one country dominates another, it has power over it.
see also dominating.

مترادف و متضاد

govern, rule


تسلط داشتن (فعل)
dominate

چیره شدن (فعل)
overcome, prevail, dominate

حکمفرما بودن (فعل)
reign, dominate

تفوق یافتن (فعل)
dominate, overmatch

غالب امدن بر (فعل)
surmount, dominate

Synonyms: boss, call the shots, command, control, detract from, dictate, direct, domineer, eclipse, handle, have one’s way, have upper hand, head, hold sway over, influence, keep under thumb, lay down the law, lead, lead by the nose, manage, monopolize, outshine, overbear, overrule, overshadow, play first fiddle, predominate, preponderate, prevail, prevail over, reign, rule the roost, run, run the show, sit on top of, subject, subjugate, superabound, sway, tyrannize


Antonyms: follow, go along, submit, surrender, yield


tower above


Synonyms: bestride, look down upon, loom over, overlie, overlook, overtop, stand over, survey


Antonyms: be below


جملات نمونه

1. don't dominate the conversation!
متکلم وحده نشو!،بحث را قبضه نکن !

2. to dominate a football league
در صدر باشگاه های فوتبال قرار داشتن

3. to dominate a group
بر گروهی چیره شدن

4. Jones had set out to intimidate and dominate Paul.
[ترجمه ترگمان]جونز برای ترساندن و تسلط بر پل آماده شده بود
[ترجمه گوگل]جونز تصمیم به ارعاب و تسلط بر پل داشت

5. He has authority, but he doesn't try to dominate .
[ترجمه ترگمان]او قدرت دارد، اما سعی در تسلط بر آن ندارد
[ترجمه گوگل]او دارای قدرت است، اما او سعی در تسلط ندارد

6. The book is expected to dominate the best-seller lists.
[ترجمه iahmadrezam] انتطار میره این کتاب صدرنشین لیست پرفروش ترین ها بشه.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که این کتاب بر فهرست کتاب های پرفروش تسلط یابد
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که این کتاب به لیست فروشندگان برتر برسد

7. The strong usually dominate over the weak.
[ترجمه گلی افجه ] قدرت معمولا بر ضعف غالب میشود
[ترجمه موسی] قوی معمولاً بر ضعیف غالب می شود.
[ترجمه ترگمان]قدرت معمولا بر افراد ضعیف غلبه می کند
[ترجمه گوگل]قوی معمولا بیش از ضعیف است

8. A great man can dominate others by force of character.
[ترجمه گلی افجه ] انسان بزرگ میتواند با قدرت شخصیت بر دیگران تسلط یابد
[ترجمه ترگمان]یک مرد بزرگ می تواند بر دیگران تسلط داشته باشد
[ترجمه گوگل]یک مرد بزرگ می تواند با نیروی شخصیت دیگران تسلط پیدا کند

9. The giant jets that increasingly dominate the world's airways.
[ترجمه موسی] جت های غول پیکری که به طور فزاینده ای بر مسیرهای هوایی جهان تسلط دارند.
[ترجمه ترگمان]جت های غول پیکر که به طور فزاینده ای بر روی خطوط هوایی جهان تسلط دارند
[ترجمه گوگل]جت های غول پیکر که به طور فزاینده ای در مسیرهای هوایی جهان قرار می گیرند

10. Farming interests now dominate many of the National Park committees.
[ترجمه ترگمان]اکنون علایق کشاورزی بیشتر بر بسیاری از کمیته های پارک ملی تسلط دارند
[ترجمه گوگل]منافع کشاورزی در حال حاضر در بسیاری از کمیته پارک ملی تسلط دارند

11. Ugly tower blocks dominate the skyline.
[ترجمه ترگمان]بلوک های زشت (زشت)بر خط افق تسلط دارند
[ترجمه گوگل]بلوک های برجسته ی زشت بر خط افق تسلط یابند

12. The superpower attempted to dominate over other countries.
[ترجمه موسی] این ابرقدرت تلاش کرد تا بر کشورهای دیگر سلطه یابد.
[ترجمه ترگمان]این ابرقدرت تلاش کرد بر کشورهای دیگر مسلط شود
[ترجمه گوگل]ابرقدرت تلاش کرد تا بر سایر کشورها غلبه کند

13. The issue of gun control will dominate the next election.
[ترجمه گلی افجه ] مساله کنترل سلاح بر انتخابات بعدی اثر می گذارد
[ترجمه موسی] مسئله کنترل اسلحه در انتخابات بعدی حکمفرما خواهد بود.
[ترجمه ترگمان]مساله کنترل سلاح بر انتخابات بعدی مسلط خواهد بود
[ترجمه گوگل]مسئله کنترل اسلحه در انتخابات بعدی تسلط خواهد یافت

14. Price tends to dominate all other considerations.
[ترجمه ترگمان]قیمت تمایل دارد همه ملاحظات را تحت الشعاع قرار دهد
[ترجمه گوگل]قیمت تمایل به تسلط بر تمام ملاحظات دیگر دارد

15. Don't allow your problems to dominate your life.
[ترجمه موسی] اجازه ندهید که مشکلات شما بر زندگی شما غلبه کند.
[ترجمه ترگمان]به مشکلات خود اجازه تسلط بر زندگی خود را ندهید
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید مشکل شما به زندگی شما بستگی دارد

16. The big companies dominate the lower price points.
[ترجمه ترگمان]شرکت های بزرگ بر نقاط قیمت پایین تر تسلط دارند
[ترجمه گوگل]شرکت های بزرگ بر قیمت های پایین تر تسلط دارند

to dominate a group

بر گروهی چیره شدن


When Germany dominated Europe.

هنگامی که آلمان بر اروپا فرمانروایی می‌کرد.


don't dominate the conversation!

متکلم وحده نشو!، بحث را قبضه نکن!


The thought that had dominated her mind.

اندیشه‌ای که بر مغز او چیره شده بود.


the mountain that dominates the city

کوهی که بر شهر مسلط است


to dominate a football league

در صدر باشگاه‌های فوتبال قرار داشتن


پیشنهاد کاربران

⁦✔️⁩ ( مسابقه و غیره ) در صدر قرار داشتن

Ryder Cup
Ryder Cup: Europe left with mountain to climb as USA 💥dominate💥 first day

زیاد سروکار داشتن

تسلط یافتن

تسلط داشتن، زمام چیزی رو در دست گرفتن ( به طرز خودخواهانه )

مثلا : dominate the conversation
یعنی مجلس آرای بلامعارض شدن، به کس دیگه اجازه ندی حرف بزنه، جوری پیش ببری مکالمه رو که خودت دوس داری

Act like bosses
نگاا از بالا به پایین به یک موضوع یا کار

domin=master

سیطره داشتن، غالب بودن، مستولی بودن، غلبه داشتن، چیرگی داشتن

bossy or pushy

کنترل
قانون
فرمان

مسلط بودن

سلطه طلب

استیلا یافتن؛ قبضه کردن

در اختیار داشتن.


چیره شدن

برجسته

1. The harsh and cruel elements of Russian society, especially the drive to dominate and control, fill the imagery of Dostoevsky's novels.
عناصر خشن و بیرحمانه جامعه روسیه ، به ویژه انگیزه تسلط یافتن و کنترل ، تصاویر رمان های داستایوسکی را پر می کند.
2. The themes that dominate our pop culture are often only truly apparent in retrospect.
مضامین حاکم بر فرهنگ پاپ ما اغلب فقط با نگاهی به گذشته معلوم است.
3. Most life forms on Earth consist of organic carbon, while inorganic carbon may dominate the visible physical environment.
بیشتر اشکال حیات روی زمین از کربن آلی تشکیل شده است ، در حالی که کربن غیر آلی ممکن است بر محیط فیزیکی قابل مشاهده غالب باشد.
4. Labour Students and the organised independents who dominate the executive retreated from their original plan.
دانشجویان کارگری و مستقلین سازمان یافته ای که بر قوه مجریه تسلط دارند از طرح اصلی خود عقب نشینی کردند.
5. Asters, goldenrods, and sunflowers dominate the landscape from late summer to the end of the growing season.
آسترها ، گل های طلایی و آفتابگردان از اواخر تابستان تا پایان فصل رشد بر مناظر غالب هستند.
6. He came to dominate it by shrewdness, audacity and the huge force and charm of his personality.
او با زیرکی ، جسارت و نیروی عظیم و جذابیت شخصیت خود بر آن مسلط شد.
7. They want to dominate Europe by bureaucratic cleverness where they could not do so by muzzle - loading cannon, muskets and cavalry sabers.
آنها می خواهند با زیرکی بوروکراتیک بر اروپا سلطه پیدا کنند ، جایی که نمی توانند با توپ ، اسلحه های کالیبری و شمشیرهای سواره نظام این کار را کنند.
8. Problems caused by money and social status, and differing ideas of value and wealth, dominate the narrative.
مشکلات ناشی از پول و موقعیت اجتماعی و ایده های متفاوت ارزش و ثروت ، بر داستان حکم فرما هستند.
9. As we go deeper down into the sea, the types of primary consumer and their food changes, so that deposit feeders tend to dominate in the depths.
هرچه به اعماق دریا می رویم ، انواع مصرف کننده اصلی و مواد غذایی آنها تغییر می کند ، به طوری که فیدرها در اعماق غالب می شوند.
10. To dominate the ground on battlefields of the next decade, combat soldiers and marines will want a full combined arms solution on their side.
برای غلبه یافتن بر زمین در جبهه های نبرد دهه آینده ، سربازان و تفنگداران جنگی می خواهند یک راه حل کامل ترکیبی از سلاح در کنار خود داشته باشند.
11. Security will dominate the agenda of all bilateral agreements between nations.
امنیت بر دستور کار کلیه توافقات دو جانبه بین ملتها حاکم خواهد بود.


Dominate ( verb ) = تسلط یافتن، مسلط شدن، حاکم بودن، حکم فرما بودن، سلطه یافتن، غالب بودن، غلبه یافتن


معانی دیگر>>>>>چیره شدن، سیطره یافتن، قبضه کردن، استیلا یافتن، تفوق جستن، مستولی شدن، تسلط داشتن



کلمات دیگر: