1. My client is a prominent businessperson.
موکلم، تاجر مشهوری است
2. Napoleon is a prominent figure in the history of France.
ناپلئون شخصیت مهمی در تاریخ فرانسه است
3. Her violet eyes were the prominent feature of the model's face.
ویژگی مهم مدل صورت او، چشمان بنفش بود
4. prominent markings
علامت گذاری های چشمگیر
5. a prominent chin
چانه ی پیش آمده
6. a prominent writer
یک نویسنده ی شهیر
7. Mandela played a prominent role in the early years of the ANC.
[ترجمه ترگمان]ماندلا نقش مهمی در سال های اولیه کنگره ملی آفریقا بازی کرد
[ترجمه گوگل]ماندلا در سالهای اولیۀ ANC نقش مهمی ایفا کرد
8. The single tree in the field is prominent.
[ترجمه ترگمان]تنها یک درخت در این میدان برجسته است
[ترجمه گوگل]درخت تنها در این زمینه برجسته است
9. She was prominent in the fashion industry.
[ترجمه ترگمان]او در صنعت مد برجسته بود
[ترجمه گوگل]او در صنعت مد مشهور بود
10. The brown rat has prominent ears and a long scaly tail.
[ترجمه ترگمان]موش خرمایی گوش های برجسته دارد و دم دراز و فلس دار دارد
[ترجمه گوگل]قهوه ای قهوه ای دارای گوش های برجسته و دم دم زده است
11. The government should be playing a more prominent role in promoting human rights.
[ترجمه ترگمان]دولت باید نقش مهمی در ترویج حقوق بشر ایفا کند
[ترجمه گوگل]دولت باید نقش برجسته ای در ترویج حقوق بشر بازی کند
12. Arthritis and rheumatism are prominent crippling diseases.
[ترجمه ترگمان]ورم مفاصل و روماتیسم در معرض بیماری های فلج کننده و فلج کننده هستند
[ترجمه گوگل]آرتریت و روماتیسم بیماری های مضر برجسته هستند
13. The house is in a prominent position on the village green.
[ترجمه ترگمان]خانه در موقعیت برجسته ای در روستای سبز قرار دارد
[ترجمه گوگل]خانه در یک مکان برجسته در روستای سبز قرار دارد
14. Here the window plays a prominent part in the design.
[ترجمه ترگمان]در اینجا پنجره نقش مهمی در طراحی بازی می کند
[ترجمه گوگل]در اینجا پنجره نقش مهمی در طراحی دارد
15. It is rare to find a prominent politician with few political enemies.
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن یک سیاست مدار برجسته با چند دشمن سیاسی نادر است
[ترجمه گوگل]نادرست است که یک سیاستمدار برجسته با چند دشمن سیاسی پیدا شود
16. He played a prominent part in the campaign.
[ترجمه ترگمان]او نقش مهمی در این مبارزه ایفا کرد
[ترجمه گوگل]او بخش مهمی از این کمپین را بازی کرد
17. She married into a prominent family.
[ترجمه ترگمان]او با یک خانواده برجسته ازدواج کرد
[ترجمه گوگل]او با یک خانواده برجسته ازدواج کرد
18. He has a prominent nose.
[ترجمه ترگمان]بینی برجسته دارد
[ترجمه گوگل]او یک بینی برجسته دارد
19. The decision prompted an outcry among prominent US campaigners.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم منجر به فریاد برخی از مبارزان برجسته ایالات متحده شد
[ترجمه گوگل]این تصمیم موجب اعتراض در میان فعالان برجسته ایالات متحده شد
20. A single tree in a field is prominent.
[ترجمه ترگمان]یک درخت در یک زمین برجسته است
[ترجمه گوگل]یک درخت تنها در یک میدان برجسته است