کلمه جو
صفحه اصلی

take charge


(کاری را) به عهده گرفتن، مسئولیت قبول کردن

انگلیسی به فارسی

اتهام زدن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: taking forceful leadership; responsible and authoritative.

- We need a take-charge person to head the company.
[ترجمه ترگمان] ما به فرد مسئول مراقبت نیاز داریم تا ریاست شرکت را برعهده بگیرد
[ترجمه گوگل] ما به یک فرد مسئول اتهام به شرکت نیاز داریم

جملات نمونه

1. It was presumptuous of him to take charge.
[ترجمه ترگمان]خیلی گستاخانه بود که اون مسئولیت رو به عهده بگیره
[ترجمه گوگل]از او خواسته بود که مسئولیتش را بر عهده بگیرد

2. People want to control/determine/take charge of their own destinies.
[ترجمه ترگمان]مردم می خواهند بر سرنوشت خود نظارت کنند \/ تعیین کنند \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/
[ترجمه گوگل]مردم می خواهند کنترل سرنوشت خود را کنترل کنند / تصمیم بگیرند

3. His boss asked him to take charge of the office for a few days while she was away.
[ترجمه ترگمان]رئیس از او خواست تا چند روز دیگر به اداره مراجعه کند
[ترجمه گوگل]رئیس او از او خواسته بود تا چند روز دیگر به دفترش برود

4. When he tried to take charge, she soon put him in his place.
[ترجمه ترگمان]وقتی خواست مسئولیت را به عهده بگیرد، به زودی او را به جای خود نشاند
[ترجمه گوگل]هنگامی که او سعی در گرفتن شارژ داشت، او به زودی او را به جای او قرار داد

5. At first she tried to take charge of the meeting but I soon put her in her place.
[ترجمه کیمیا] در ابتدا او سعی کرد نبض جلسه را در دست بگیرد ولی من زود او را سر جایش نشاندم
[ترجمه ترگمان]اول سعی کرد رئیس جلسه را بگیرد، اما خیلی زود او را در جای خود قرار دادم
[ترجمه گوگل]در ابتدا او سعی کرد جلسه را بر عهده بگیرد اما من به زودی او را به جای او قرار دادم

6. We need somebody to take charge of the financial side.
[ترجمه ترگمان]ما به کسی نیاز داریم که طرف مالی را بگیرد
[ترجمه گوگل]ما به کسی احتیاج داریم که مسئولیت امور مالی را بر عهده بگیرد

7. The policeman said he would take charge of the gun.
[ترجمه ترگمان]پلیس گفت که او مسئول این اسلحه خواهد بود
[ترجمه گوگل]پلیس گفت که او مسئولیت اسلحه را بر عهده خواهد گرفت

8. He had just resigned in order to take charge of his mother's farm at Port Ellen when he died.
[ترجمه ترگمان]او فقط به این دلیل استعفا داده بود که وقتی مرد، مزرعه مادرش در پورت الن را به عهده بگیرد
[ترجمه گوگل]او به تازگی استعفا داده بود تا زمانی که درگذشت او را در مزرعه مادرش در پورت الین سپرد

9. There are lots of companies who will take charge of this whole operation, including the printing and fixing of the labels.
[ترجمه ترگمان]شرکت های زیادی وجود دارند که مسئولیت این عملیات را بر عهده خواهند گرفت، از جمله چاپ و تعمیر برچسب ها
[ترجمه گوگل]شرکت های زیادی وجود دارند که مسئولیت تمام این عملیات را، از جمله چاپ و تثبیت برچسب ها خواهند پذیرفت

10. We can even take charge of your entire logistics function, so you can redeploy assets, gain flexibility, reduce risk.
[ترجمه ترگمان]ما حتی می توانیم کل بخش تدارکات تان را به عهده بگیریم، پس شما می توانید دارایی ها را انتقال دهید، انعطاف پذیری کسب کنید، ریسک را کاهش دهید
[ترجمه گوگل]ما حتی می توانیم کل تابعیت لجستیک خود را به عهده بگیریم، بنابراین می توانید دارایی ها را بازنشانی کنید، انعطاف پذیری کنید، خطر را کاهش دهید

11. His son was now to take charge and lead the opposition to Lij Yasu.
[ترجمه ترگمان]اکنون پسرش مسئول این کار بود و مخالفان را به Lij Yasu رهبری می کرد
[ترجمه گوگل]پسرش اکنون مسئولیت رسیدگی و مخالفت با لی یاسو را بر عهده داشت

12. The more timid personalities must be encouraged to take charge and to give orders.
[ترجمه ترگمان]افراد timid باید تشویق شوند تا مسئولیت را به عهده بگیرند و دستورها را صادر کنند
[ترجمه گوگل]شخصیت های تیزهوش تر باید تشویق شوند که مسئولیت و دستورات را بدهند

13. Renew your resolve to take charge of your health.
[ترجمه ترگمان]تصمیم بگیرید که به سلامت خودتان برسید
[ترجمه گوگل]تجدید قاطع خود را به اتهام سلامت خود

14. It is up to you to take charge.
[ترجمه ترگمان] بستگی به این داره که مسئولیت رو به عهده بگیری
[ترجمه گوگل]مسئولیت پذیری شماست

پیشنهاد کاربران

assume or begin to have control or command
. to begin to control, organize etc
to take control and become responsible for someone or something

پذیرش مسئولیت ( شغلی، اتهام )

Take control of
مسئولیت چیزی را بر عهده گرفتن

کنترل اوضاع را به دست گرفتن، بر چیزی/جایی/افرادی مسلط شدن


کلمات دیگر: