کلمه جو
صفحه اصلی

expend


معنی : صرف کردن، مصرف کردن، خرج کردن
معانی دیگر : هزینه کردن، گساردن، تحلیل بردن، ته کشاندن

انگلیسی به فارسی

خرج کردن، صرف کردن، مصرف کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: expends, expending, expended
(1) تعریف: to use up.
مترادف: consume, exhaust, spend, use
متضاد: save
مشابه: bestow, burn, deplete

- He expended energy in exercising.
[ترجمه حانیه] او انرژی را صرف ورزش کرد
[ترجمه ترگمان] او انرژی خود را صرف ورزش کردن کرد
[ترجمه گوگل] او انرژی را در ورزش انجام داد

(2) تعریف: to pay out; spend.
مترادف: disburse, outlay, spend
متضاد: save
مشابه: buy, fork out, lavish, purchase

- A lot of money was expended in building the new bridge.
[ترجمه عمو جانی] پول زیادی در ساختن پل جدید صرف شد
[ترجمه ترگمان] کلی پول برای ساختن پل جدید صرف شد
[ترجمه گوگل] پول زیادی در ساخت پل جدید صرف شد

• spend; use up, consume
to expend energy, time, or money means to spend or use it; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] مصرف کردن، از دست دادن

مترادف و متضاد

صرف کردن (فعل)
decline, have, put on, inflect, conjugate, spend, expend

مصرف کردن (فعل)
use, waste, consume, eat, expend, use up

خرج کردن (فعل)
disburse, outlay, spend, expend

exhaust; spend


Synonyms: ante up, blow, consume, disburse, dish out, dispense, dissipate, distribute, employ, finish, foot the bill, fork out, give, go through, lay out, outlay, pay, pay out, put out, shell out, splurge, spring for, throw money at, use up, wash up


Antonyms: hold, keep, save


جملات نمونه

1. People of different ages expend different amounts of energy.
[ترجمه ترگمان]افراد با سنین مختلف مقادیر متفاوتی از انرژی را مصرف می کنند
[ترجمه گوگل]افراد سنین مختلف مقدار زیادی از انرژی مصرف می کنند

2. Don't expend all your time on such a useless job.
[ترجمه ترگمان]برای این کار بی هوده وقت خود را هدر نده
[ترجمه گوگل]وقت خود را صرف چنین کاری بی فایده نکنید

3. You expend so much effort for so little return.
[ترجمه ترگمان] تو خیلی تلاش می کنی که برگردی
[ترجمه گوگل]شما برای انجام چنین کاری کمی تلاش زیادی می کنید

4. Governments expend a lot of resources on war.
[ترجمه ترگمان]دولت ها منابع زیادی را صرف جنگ می کنند
[ترجمه گوگل]دولت ها منابع زیادی را در جنگ صرف می کنند

5. Most animals expend a lot of energy searching for food.
[ترجمه ترگمان]اغلب حیوانات در جستجوی غذا مقدار زیادی انرژی صرف می کنند
[ترجمه گوگل]اکثر حیوانات انرژی زیادی برای غذا مصرف می کنند

6. Children expend a lot of energy and may need more high-energy food than adults.
[ترجمه ترگمان]کودکان مقدار زیادی انرژی صرف می کنند و ممکن است به غذای پرانرژی بیشتری نسبت به بزرگسالان نیاز داشته باشند
[ترجمه گوگل]کودکان انرژی زیادی را صرف می کنند و ممکن است غذای پر انرژی بیشتری نسبت به بزرگسالان داشته باشند

7. The households expend their resources on goods and the firms provide the households with income as they pay for productive resources.
[ترجمه ترگمان]خانوارها منابع خود را صرف کالا می کنند و شرکت ها با درآمد خود خانوارها را با درآمد تامین می کنند
[ترجمه گوگل]خانوارها منابع خود را به کالاها می رسانند و شرکت ها درآمدشان را برای پرداخت هزینه های تولیدی فراهم می کنند

8. As regions specialize and expend production, they can lower their average costs.
[ترجمه ترگمان]چون مناطق تخصص دارند و تولید می کنند، می توانند هزینه های متوسط خود را کاهش دهند
[ترجمه گوگل]به عنوان مناطق متخصص و تولید، می توانند هزینه های متوسط ​​خود را کاهش دهند

9. We expend a lot of effort every day upon quite pointless activities.
[ترجمه ترگمان]ما هر روز تلاش زیادی برای فعالیت های بی هدف انجام می دهیم
[ترجمه گوگل]ما هر روز پس از فعالیت های کاملا بی معنی تلاش می کنیم

10. And eating more than you expend ends up in weight gain.
[ترجمه ترگمان]و خوردن بیشتر از چیزی است که صرف افزایش وزن می شود
[ترجمه گوگل]و خوردن بیش از شما هزینه می کند به دست می آید در افزایش وزن

11. It can't afford to expend too much energy on a prey it's not certain of catching.
[ترجمه ترگمان]این نمی تونه انرژی زیادی رو صرف شکار کنه
[ترجمه گوگل]این نمی تواند هزینه انرژی بیش از حد را برای طعمه خرج کند که مطمئنا از ابتلا به آن نیست

12. Deciding - consciously or not - to expend energy involves a choice and an assessment of the total energy available.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گیری آگاهانه یا نه - برای مصرف انرژی شامل یک انتخاب و یک ارزیابی از کل انرژی موجود است
[ترجمه گوگل]تصمیم گیری - آگاهانه یا نه - صرف انرژی شامل انتخاب و ارزیابی کل انرژی موجود می شود

13. Getting Up From a Chair Most people expend tremendous amounts of energy when performing this simple activity.
[ترجمه ترگمان]به دست آوردن از یک صندلی بیشتر مردم مقدار زیادی انرژی صرف می کنند که این فعالیت ساده را انجام می دهند
[ترجمه گوگل]گرفتن از صندلی اکثر مردم هنگام انجام این فعالیت ساده صرف مقدار بسیار زیادی انرژی می کنند

14. Few commanders would have wished to expend the time and energy required to overcome places so heavily defended.
[ترجمه ترگمان]فرماندهان معدودی تمایل داشتند زمان و انرژی لازم برای غلبه بر مکان هایی که به شدت دفاع می کردند را صرف کنند
[ترجمه گوگل]چند قوماندان مایل به صرف زمان و انرژی لازم برای غلبه بر مکانهایی هستند که به شدت دفاع می کنند

The social services upon which public revenue is expended.

درآمدهای عمومی که خرج خدمات اجتماعی می‌شود.


The time and energy I have expended in writing this book.

زمان و نیرویی که صرف نگارش این کتاب کرده‌ام.


The government expends a lot of money for road construction.

دولت پول زیادی صرف راه‌سازی می‌کند.


پیشنهاد کاربران

مایه گذاشتن

To spend or use up ( a resource such as money or energy )


کلمات دیگر: