کلمه جو
صفحه اصلی

functor


معنی : عمل کننده، انجام دهنده، اجراکننده
معانی دیگر : عمل کننده، اجراکننده، انجام دهنده

انگلیسی به فارسی

عمل کننده، اجراکننده، انجام دهنده


فاکتور، عمل کننده، انجام دهنده، اجراکننده


دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] تابعگر

مترادف و متضاد

عمل کننده (اسم)
operative, operator, functor, processor

انجام دهنده (اسم)
functor

اجرا کننده (اسم)
functor

پیشنهاد کاربران

functor ( ریاضی )
واژه مصوب: تابعگون
تعریف: تابعی بین دو رسته که هر شی‏ء یا ریختاری از رستۀ اول را به ترتیب به شی‏ء یا ریختاری از رستۀ دوم می‏برد


کلمات دیگر: