معنی : مجری
executing
معنی : مجری
انگلیسی به فارسی
اجرای، مجری
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] انجام می دهد، دارد
مترادف و متضاد
مجری (صفت)
administrative, executive, executing, carrying out
جملات نمونه
1. they had no compunction about executing people without a trial
آنها از اعدام بدون محاکمه ی مردم ابایی نداشتند.
پیشنهاد کاربران
محاکمه کردن ( Verb )
اجرا
اجرا کننده ، مجری
کلمات دیگر: