کلمه جو
صفحه اصلی

smugly

انگلیسی به فارسی

محرمانه


انگلیسی به انگلیسی

• in a smug manner, complacently, in a self-satisfied manner

جملات نمونه

1. " Just look at me ", she said smugly.
[ترجمه ترگمان]با حالتی ازخودراضی گفت: فقط به من نگاه کن
[ترجمه گوگل]او گفت: 'فقط به من نگاه کن'

2. He smiled smugly as the results were announced.
[ترجمه ترگمان]وقتی نتایج اعلام شد، او با حالتی ازخودراضی لبخند زد
[ترجمه گوگل]با نتایج اعلام شد، لبخند زد

3. The Democrats, now smugly confident, may start to bicker among themselves.
[ترجمه ترگمان]دموکرات ها که اکنون ازخودراضی هستند، ممکن است شروع به دعوا کردن بین خودشان کنند
[ترجمه گوگل]دموکرات ها، که در حال حاضر با اعتماد به نفس محرمانه، ممکن است شروع به همدردی کنند

4. She laughed, squirmed free, grinding down on him smugly.
[ترجمه ترگمان]او خندید، خودش را آزاد کرد و با حالتی ازخودراضی ادامه داد
[ترجمه گوگل]او خندید و با صدای بلند آزادش کرد و به او محکم زد

5. I shall bask smugly in your reflected glory - but don't worry!
[ترجمه ترگمان]من در حال فکر کردن به شکوه و شکوه شما لذت خواهم برد - اما نگران نباش!
[ترجمه گوگل]من باید در شکوه بازتولید شده خود را اصلاح کنید - اما نگران نباشید!

6. It can not just point smugly to the late-flowering green shoots of recovery and wait for economic summer to arrive.
[ترجمه ترگمان]این موضوع تنها با رضایتمندی حاصل از جوانه های سبز در حال شکوفایی رشد می کند و منتظر رسیدن تابستان اقتصادی خواهد بود
[ترجمه گوگل]این می تواند نه تنها به سبیل های سبز تیره گلابی بهبودی و به انتظار تابستان اقتصادی وارد شود

7. Smugly repaired, it was on the wet homeward trip that I got my comeuppance.
[ترجمه ترگمان]smugly تعمیر شد، سفر به خانه بارانی بود که من سزای اعمالش را دیدم
[ترجمه گوگل]به طور قاطعانه تعمیر شده بود، در سفر مرطوب به خانه بود که من درآمد من را دریافت کردم

8. A tureen of Technicolor sprouts looked at her smugly.
[ترجمه ترگمان]یک ظرف سوپ خوری پر از جوانه Technicolor با حالتی ازخودراضی به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]یک حشره از تپه های Technicolor به او محرمانه نگاه کرد

9. Blanche did not like the chief superintendent glowing smugly over her mistake.
[ترجمه ترگمان]بل انش از او خوشش نمی آمد و از او خوشش نمی آمد
[ترجمه گوگل]بلانچ سرپرست ارشد را دوست داشت که بر اشتباهش غلبه کند

10. Even the sunniest, most smugly organic person starts feeling a bit beleaguered after a while.
[ترجمه ترگمان]حتی the، most شخصی smugly بعد از مدتی احساس ترس و وحشت می کند
[ترجمه گوگل]حتی اعصاب سانیترین و محرمانه ترین ارگانیسم پس از مدتی احساس خستگی می کند

11. The Major smiled smugly and sat down.
[ترجمه ترگمان]سرگرد لبخند تکبر آمیزی زد و نشست
[ترجمه گوگل]Major لبخند بزرگی لبخند زد و نشست

12. He could laugh good - naturedly, a little smugly, at whatever was conspicuous.
[ترجمه ترگمان]او می توانست با خوش رویی بخندد، کمی ازخودراضی، به هر چیزی که جلب توجه کند
[ترجمه گوگل]او می تواند خنده دار - naturally، a little smugly، در هر آنچه که آشکار بود خندید

13. He smiled smugly to himself as he raised the bet by fifty pounds.
[ترجمه ترگمان]با حالتی ازخودراضی لبخند زد و در حالی که با پنجاه پوند شرط را بلند کرده بود، با حالتی ازخودراضی لبخند زد
[ترجمه گوگل]او به طور صریح به او لبخند زد و او را با پنجاه پوند افزایش داد

14. Ammer: [ smugly ] Then you better get started.
[ترجمه ترگمان]پس بهتره شروع کنی
[ترجمه گوگل]آمر [smugly] پس بهتر است شروع کنید

پیشنهاد کاربران

مغرورانه و رضایتمندانه
in a way that shows too much satisfaction or confidence

از خود راضی


کلمات دیگر: