سم دار (ungulate هم می گویند)
hoofed
سم دار (ungulate هم می گویند)
انگلیسی به فارسی
سمدار (ungulate هم میگویند)
گوسفند، باسم زدن، لگد زدن، پای کوبیدن، رقصیدن
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: having hoofs.
• having hoofs (about certain animals)
جملات نمونه
1. i hoofed a mile to school every day
هر روز یک میل تا مدرسه پیاده می رفتم.
2. they hoofed it home
آنان پیاده به منزل رفتند.
3. the horses hoofed the grass
اسب ها چمن را لگدمال کردند.
4. He was hoofed and injured by his horse.
[ترجمه مجید] او توسط اسب خودش لگد خورد و آسیب دید.
[ترجمه ترگمان]او سم دار بود و اسب او را زخمی کرده بود[ترجمه گوگل]او توسط اسب خود کشته و زخمی شد
5. What, I'm hoofed out of my job?
[ترجمه ترگمان]چی؟ من از شغلم استعفا دادم؟
[ترجمه گوگل]چی، من از کارم خراب شده؟
[ترجمه گوگل]چی، من از کارم خراب شده؟
6. The defender hoofed the ball up the field.
[ترجمه ترگمان]مدافع توپ را به زمین برد
[ترجمه گوگل]مدافع توپ را به زمین می اندازد
[ترجمه گوگل]مدافع توپ را به زمین می اندازد
7. He hoofed his way to town.
[ترجمه ترگمان] اون دنبال راه برگشت به شهر بود
[ترجمه گوگل]او راه خود را به شهر کشیده بود
[ترجمه گوگل]او راه خود را به شهر کشیده بود
8. We hoofed it all the way to 42nd Street.
[ترجمه ترگمان] ما تمام این راهو رفتیم به خیابون چهل و دوم
[ترجمه گوگل]ما آن را تا خیابان 42 خیط و پیت کردیم
[ترجمه گوگل]ما آن را تا خیابان 42 خیط و پیت کردیم
9. A supporting bone of the leg in some hoofed mammals, analogous to the metacarpus of the hand or the metatarsus of the foot in human beings.
[ترجمه ترگمان]استخوان حمایتی پا در بعضی از پستانداران سم دار، مشابه با the دست یا metatarsus پای انسان
[ترجمه گوگل]یک استخوان پاشی در برخی از پستانداران گوسفند، مشابه با متاکارپوس دست و یا متاتارس پا در انسان است
[ترجمه گوگل]یک استخوان پاشی در برخی از پستانداران گوسفند، مشابه با متاکارپوس دست و یا متاتارس پا در انسان است
10. He was hoofed out of the Guards.
[ترجمه ترگمان] اون از گارد پیاده شده بود
[ترجمه گوگل]او از سپاه پاسداران خارج شد
[ترجمه گوگل]او از سپاه پاسداران خارج شد
11. The horse is a large, hoofed mammal. Its earliest ancestor was a small animal with several toes on each foot.
[ترجمه ترگمان]اسب یک پستاندار بزرگ سم دار است قدیمی ترین جد آن یک حیوان کوچک با چند انگشت روی هر پا بود
[ترجمه گوگل]اسب یک پستاندار بزرگ و بزرگ است اولین نابینای آن یک حیوان کوچک با چند پا بر روی هر پا بود
[ترجمه گوگل]اسب یک پستاندار بزرگ و بزرگ است اولین نابینای آن یک حیوان کوچک با چند پا بر روی هر پا بود
12. The cannon of hoofed mammals are edible.
[ترجمه ترگمان]The از پستانداران سم دار، خوردنی هستند
[ترجمه گوگل]توپ پستانداران گوسفند خوراکی است
[ترجمه گوگل]توپ پستانداران گوسفند خوراکی است
13. Many wild animals died in the Hoofed Animal Protection Zone of Karamaili, Altay.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از حیوانات وحشی در منطقه حفاظت شده حیوانات Hoofed، Altay، کشته شدند
[ترجمه گوگل]بسیاری از حیوانات وحشی در منطقه حفاظت حیوانات کوهستانی Karamaili، Altay درگذشت
[ترجمه گوگل]بسیاری از حیوانات وحشی در منطقه حفاظت حیوانات کوهستانی Karamaili، Altay درگذشت
14. Moose : A hoofed mammal found in forests of northern North America and in Eurasia and having a broad, pendulous muzzle and large, palmate antlers in the male.
[ترجمه ترگمان]موس: یک پستاندار سم دار در جنگل های شمال آمریکای شمالی و در اوراسیا یافت می شود و دارای پوزه پهن و آویخته و شاخ دار است
[ترجمه گوگل]موز: یک پستاندار گوسفند در جنگل های شمالی شمال امریکا و در اوراسیا یافت می شود و دارای پهن بزرگ، پوزه برهنه و زخم های بزرگ و بزرگ در مردان است
[ترجمه گوگل]موز: یک پستاندار گوسفند در جنگل های شمالی شمال امریکا و در اوراسیا یافت می شود و دارای پهن بزرگ، پوزه برهنه و زخم های بزرگ و بزرگ در مردان است
15. Horses, a hoofed mammal are another example of animals that were domesticated a long time ago.
[ترجمه ترگمان]اسب ها، یک پستاندار سم دار، نمونه دیگری از حیواناتی هستند که مدت ها قبل اهلی شده بودند
[ترجمه گوگل]اسبها، یک پستاندار گوسفند نمونهی دیگری از حیواناتی هستند که مدتها قبل از آنها اهلی شده بودند
[ترجمه گوگل]اسبها، یک پستاندار گوسفند نمونهی دیگری از حیواناتی هستند که مدتها قبل از آنها اهلی شده بودند
کلمات دیگر: