کلمه جو
صفحه اصلی

grotesquely


بطورغریب وعجیب، بطوربی تناسب

انگلیسی به فارسی

خارق العاده


انگلیسی به انگلیسی

• oddly, strangely; distortedly; in an ugly manner

جملات نمونه

1. He called it the most grotesquely tragic experience that he's ever had.
[ترجمه ترگمان]او آن را the تجربه بسیار مضحک خواند که تا به حال دیده بود
[ترجمه گوگل]او آن را تجربه غم انگیز ترین تراژدی که او تا به حال آن را نام برد

2. He was a grotesquely inappropriate choice of speaker.
[ترجمه ترگمان]او یک انتخاب نامناسب و نامناسب از طرف ناطق بود
[ترجمه گوگل]او یک انتخاب غلط نامناسب سخنران بود

3. Who have become grotesquely richer as children die in civil wars fought in their inner cities?
[ترجمه ترگمان]چه کسی به طرز مضحکی غنی تر شده است، چرا که کودکان در جنگ های داخلی در شهره ای داخلی خود جنگیدند؟
[ترجمه گوگل]وقتی بچه ها در جنگ های داخلی در شهر های خود شهرت می کشند چه کسانی ثروتمندتر شده اند؟

4. On it was a bronze manikin with a grotesquely enormous erect phallus.
[ترجمه ترگمان]روی آن یک مجسمه برنزی با یک آلت تناسلی زمخت و برجسته ساخته شده بود
[ترجمه گوگل]بر روی آن منکین برنزی با یک فالوس مستطیلی عظیم مستطیلی بود

5. Some east Berlin enterprises, though grotesquely overmanned under the old regime, have good technology and promising futures.
[ترجمه ترگمان]برخی از موسسات شرق برلین، اگر چه grotesquely زیر رژیم قدیمی خود را از دست داده اند، دارای فن آوری خوب و آینده امیدوار کننده هستند
[ترجمه گوگل]برخی از شرکتهای برلین برلین، گرچه تحت رژیم قدیمی به شدت تحت فشار قرار دارند، فناوری خوب و آینده امیدوارکننده دارند

6. The third had a grotesquely enlarged thumb.
[ترجمه ترگمان]نفر سوم به طرز عجیبی انگشت شستش را به دست گرفته بود
[ترجمه گوگل]سومین انگشت بزرگ و بزرگ بزرگ بود

7. Beatings are followed by grotesquely litigious demands for compensation.
[ترجمه ترگمان]Beatings به طور مضحکی به دنبال درخواست غرامت هستند
[ترجمه گوگل]ضرب و شتم به دنبال مطالبات جنجالی مهیج برای جبران است

8. The whole effect grotesquely resembled a giant mushroom or toadstool.
[ترجمه ترگمان]همه چیز به طرز مضحکی به قارچ سمی یا قارچ شباهت داشت
[ترجمه گوگل]کل اثر به طرز شگفت انگیزی شباهت به یک قارچ غول پیکر یا قارچ است

9. Sexism rarely manifests itself so grotesquely as in the cohabitation rule, and hostility to it among feminists is virtually unanimous.
[ترجمه ترگمان]Sexism به ندرت خود را به نحو مضحکی در قانون زندگی خود نشان می دهد، و خصومت با آن در میان feminists به طور مجازی اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]سکسیازی به ندرت خود را چنان غم انگیز میبیند که در قانون همزیستی وجود دارد و خصومت میان فمینیستها تقریبا یکسان است

10. Her arched eyebrows and grotesquely powdered face were at once seductive and grimly overbearing.
[ترجمه ترگمان]ابروهای خمیده و چهره او که به طرز خنده آوری کج شده بود فورا اغوا کننده و مغرورانه به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]ابروهای انحنا و چهره پودری غریبانه او همواره گول زدن و بدخلقی بود

11. The blotched and sagging face twisted grotesquely into the grimace of extreme grief.
[ترجمه ترگمان]آن چهره ریز ریز و پر دارش او را به صورت غم انگیزی درهم کشیده بود
[ترجمه گوگل]چهره سفت و محکم به نظر می رسد که به شدت غم انگیز است

12. Behind the house lay two nude figures grotesquely bald, with deliberate knife - slashes marking their bodies.
[ترجمه ترگمان]در پشت خانه، دو پیکر لخت و لخت روی زمین افتاده بودند که با ضربات چاقو روی بدنشان مجروح شده بود
[ترجمه گوگل]در پشت خانه، دو چهره برهنه، با چاقو عمیق، خراش هایی که بدن آنها را نشانه می اندازند، دوختند

13. Two faces grotesquely disfigured in nylon stocking masks looked through the window.
[ترجمه ترگمان]دو چهره مضحک و مضحک از پنجره به داخل پنجره نگاه کردند
[ترجمه گوگل]دو چهره به طرز شگفت انگیزی در ماسک جوراب نایلون پراکنده شده اند از طریق پنجره نگاه می کنند

14. The left-leaning grassroots organisation MoveOn described it as "grotesquely immoral".
[ترجمه ترگمان]سازمان مردمی چپ گرا که در سمت چپ قرار دارد آن را \"grotesquely immoral\" توصیف کرد
[ترجمه گوگل]سازمان MoveOn، سازماندهی مردمی چپ، آن را 'غم انگیز غیر اخلاقی' توصیف کرد

15. Not grotesquely ogre - like ugly, but definitely not what anyone would describe as handsome.
[ترجمه ترگمان]خیلی مسخره نیست - مثل زشت، اما مطمئنا اون چیزی نیست که کسی به عنوان خوشتیپ تعریف کنه
[ترجمه گوگل]غریب غریب نیست - مانند زشت، اما قطعا چیزی نیست که هر کس به عنوان خوش تیپ آن را توصیف کند


کلمات دیگر: