(ارتش) افسر اجراییات (توپخانه)، افسر انجامگر، معاون یکان، افسر تیر (توپخانه)
executive officer
(ارتش) افسر اجراییات (توپخانه)، افسر انجامگر، معاون یکان، افسر تیر (توپخانه)
انگلیسی به فارسی
(ارتش) افسر اجراییات (توپخانه)، افسر انجامگر، معاون یکان، افسر تیر (توپخانه)
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• (1) تعریف: in the military, an officer who is assistant to the commanding officer of a unit, or who is second in command of a unit smaller than a division.
• (2) تعریف: one who has an executive position in a corporation, organization, or the like.
• officer who is second in command
جملات نمونه
1. The most junior executive officer outranked the senior engineer officer aboard ship.
[ترجمه ترگمان]The افسر اجرایی ارشد، افسر ارشد مهندس کشتی بود
[ترجمه گوگل]مربی اجرایی کم سنتر از مهندس ارشد مهندس کشتی بر روی کشتی بالاتر بود
[ترجمه گوگل]مربی اجرایی کم سنتر از مهندس ارشد مهندس کشتی بر روی کشتی بالاتر بود
2. An executive officer was appointed to supervise the arrangements.
[ترجمه ترگمان]یک مامور اجرایی برای نظارت بر مقدمات کار منصوب شد
[ترجمه گوگل]یک افسر اجرایی برای نظارت بر ترتیبات منصوب شد
[ترجمه گوگل]یک افسر اجرایی برای نظارت بر ترتیبات منصوب شد
3. He was executive officer aboard the Honolulu, a nuclear attack submarine.
[ترجمه ترگمان]او افسر اجرایی در داخل هونولولو، یک زیردریایی حمله هسته ای بود
[ترجمه گوگل]او افسر اجرایی روی هونولولو، یک زیردریایی هسته ای بود
[ترجمه گوگل]او افسر اجرایی روی هونولولو، یک زیردریایی هسته ای بود
4. It gave Becton the title of chief executive officer and conferred extraordinary powers upon him.
[ترجمه ترگمان]این امر به عنوان رئیس اجرایی مدیریت شد و قدرت فوق العاده ای بر او نهاد
[ترجمه گوگل]این بکتون عنوان مدیر اجرایی را به عهده گرفت و قدرت فوق العاده ای را به او اعطا نمود
[ترجمه گوگل]این بکتون عنوان مدیر اجرایی را به عهده گرفت و قدرت فوق العاده ای را به او اعطا نمود
5. Most recently, he was chief executive officer of Cibus Pharmaceutical Inc., a privately held drugdelivery company.
[ترجمه ترگمان]اخیرا او رئیس اجرایی شرکت داروسازی Cibus بود که یک شرکت خصوصی held بود
[ترجمه گوگل]اخیرا او مدیر اجرایی Cibus Pharmaceutical Inc, یک شرکت خصوصی تهیه کننده دارو بود
[ترجمه گوگل]اخیرا او مدیر اجرایی Cibus Pharmaceutical Inc, یک شرکت خصوصی تهیه کننده دارو بود
6. In 1971 he was named president and chief executive officer.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۷۱ او به عنوان رئیس و مدیر اجرایی منصوب شد
[ترجمه گوگل]در سال 1971 او به عنوان رئیس جمهور و مدیر اجرایی نامگذاری شد
[ترجمه گوگل]در سال 1971 او به عنوان رئیس جمهور و مدیر اجرایی نامگذاری شد
7. McGrory is now chief executive officer of Price Enterprises.
[ترجمه ترگمان]McGrory اکنون رئیس اجرایی شرکت های پرایس است
[ترجمه گوگل]McGrory در حال حاضر مدیر اجرایی شرکت قیمت است
[ترجمه گوگل]McGrory در حال حاضر مدیر اجرایی شرکت قیمت است
8. Under the direction of chief executive officer Roberto Rodriguez, the medical center is in the process of reinventing itself.
[ترجمه ترگمان]تحت هدایت مدیر اجرایی، روبرتو Rodriguez، مرکز پزشکی در فرآیند بازسازی خود قرار دارد
[ترجمه گوگل]تحت روبرو رودریگز، مدیر عامل اجرایی، مرکز پزشکی در حال فرایند بازتعریف خود است
[ترجمه گوگل]تحت روبرو رودریگز، مدیر عامل اجرایی، مرکز پزشکی در حال فرایند بازتعریف خود است
9. And Ed Prince is the chief executive officer of his own prosperous and admired corporation.
[ترجمه ترگمان]و اد پرنس، مدیر اجرایی ارشد اجرایی و مورد تحسین خودش است
[ترجمه گوگل]و اد پرنس مدیر اجرایی خود شرکت مرفه و تحسینشده است
[ترجمه گوگل]و اد پرنس مدیر اجرایی خود شرکت مرفه و تحسینشده است
10. Marriott will remain chairman and chief executive officer with law, finance and corporate relations departments continuing to report to him.
[ترجمه ترگمان]ماریوت همچنان رئیس و رئیس اجرایی بخش ارتباطات، امور مالی و شرکتی خواهد بود که به گزارش خود ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]ماریوت رئیس و مدیر ارشد اجرایی با ادارات امور مالی، امور مالی و روابط عمومی، همچنان به وی گزارش خواهد داد
[ترجمه گوگل]ماریوت رئیس و مدیر ارشد اجرایی با ادارات امور مالی، امور مالی و روابط عمومی، همچنان به وی گزارش خواهد داد
11. Fourth, a chief executive officer should be appointed as the undisputed head of the paid officers of the local authority.
[ترجمه ترگمان]چهارم اینکه، یک افسر اجرایی ارشد باید به عنوان رئیس بی چون و چرای افسران پلیس محلی منصوب شود
[ترجمه گوگل]چهارم، مدیر اجرایی باید به عنوان رئیس بی قاعده افسران پرداخت شده از مقامات محلی منصوب شود
[ترجمه گوگل]چهارم، مدیر اجرایی باید به عنوان رئیس بی قاعده افسران پرداخت شده از مقامات محلی منصوب شود
12. George Fisher, chief executive officer of Kodak Company, quoted from Ecclesiastics.
[ترجمه ترگمان]جورج فیشر، مدیر اجرایی شرکت Kodak Company، از Ecclesiastics نقل کرد
[ترجمه گوگل]جورج فیشر، مدیر اجرایی شرکت کداک، از کوهنوردان نقل شده است
[ترجمه گوگل]جورج فیشر، مدیر اجرایی شرکت کداک، از کوهنوردان نقل شده است
13. Last month, its chief executive officer gave a taste of the kind of economic pressure the channel could face.
[ترجمه ترگمان]ماه گذشته، رئیس اجرایی آن به نوعی فشار اقتصادی داد که کانال می توانست با آن روبرو شود
[ترجمه گوگل]ماه گذشته، مدیر اجرایی آن، طعم نوعی فشار اقتصادی را که کانال با آن مواجه بود، طعم داد
[ترجمه گوگل]ماه گذشته، مدیر اجرایی آن، طعم نوعی فشار اقتصادی را که کانال با آن مواجه بود، طعم داد
14. Ross previously was assigned as executive officer of the amphibious assault ship Essex.
[ترجمه ترگمان]راس قبلا به عنوان مامور اجرایی کشتی جنگی آبی خاکی اسکس منصوب شده بود
[ترجمه گوگل]راس قبلا به عنوان افسر اجرایی کشتی اسپرینگ دوزبانه Essex اعطا شد
[ترجمه گوگل]راس قبلا به عنوان افسر اجرایی کشتی اسپرینگ دوزبانه Essex اعطا شد
پیشنهاد کاربران
مدیر اجرایی
مشاور رساله
executive officer ( علوم نظامی )
واژه مصوب: فرماندهدوم
تعریف: افسری که در یگان های شناور مسئول امور اجرایی، به ویژه امور انضباطی است، و در غیاب فرمانده نیز، چنانچه دستور دیگری صادر نشده باشد، عهدهدار وظایف اوست
واژه مصوب: فرماندهدوم
تعریف: افسری که در یگان های شناور مسئول امور اجرایی، به ویژه امور انضباطی است، و در غیاب فرمانده نیز، چنانچه دستور دیگری صادر نشده باشد، عهدهدار وظایف اوست
کلمات دیگر: