کلمه جو
صفحه اصلی

morality


معنی : اخلاق، سیرت، روحیه، اخلاقیات
معانی دیگر : جنبه ی اخلاقی، اصول اخلاقی، کردار نیک، نیک کرداری، پایبندی اخلاقی، اخلاق مندی، درستی، هر نظام اخلاقی بخصوص، درس اخلاق، عبرت، اخلاق آموزی، عفت، نجابت (در امور جنسی)، پاکدامنی، رجوع شود به: ethics

انگلیسی به فارسی

سیرت، اخلاقیات، اخلاق


انگلیسی به انگلیسی

• integrity; ethics; chastity; conformity to accepted rules of conduct
morality is the belief that some behaviour is right and acceptable and that other behaviour is wrong.
the morality of something is how right or acceptable it is.

دیکشنری تخصصی

[روانپزشکی] اخلاق. اخلاق را سازش با موازین، حقوق و وظایف مشترک تعریف کرده اند. معهذا، امکان تضاد بین دو استاندارد اجتماعی مقبول وجود دارد، و شخص یاد می گیرد بر پایه ی وجدان فردی خود در چنین مواردی قضاوت کند.

مترادف و متضاد

اخلاق (اسم)
behavior, deportment, behaviour, moral, morality, comportment

سیرت (اسم)
nature, character, moral, morality, biography, menology, way of life

روحیه (اسم)
spirit, morale, moral, morality, mentality

اخلاقیات (اسم)
morality

ethics, honesty


Synonyms: chastity, conduct, decency, ethicality, ethicalness, gentleness, godliness, good habits, goodness, honor, ideals, incorruptibility, incorruption, integrity, justice, manners, moral code, morals, mores, philosophy, principle, principles, probity, purity, rectitude, righteousness, rightness, saintliness, standards, uprightness, virtue, worthiness


Antonyms: amorality, badness, corruption, dishonesty, evil, immorality, sinfulness, unethicalness


جملات نمونه

1. The editor spoke on the morality of bugging the quarters of a political opponent.
سردبیر در مورد درست بودن کنترل تلفن محل سکونت رقبای سیاسی، صحبت کرد

2. We rarely consider the morality of our daily actions ,though that should occupy a high position in our thinking.
ما به ندرت اصول اخلاقی کارهای روزانه خود را بررسی م یکنیم، اگر چه سزاوار است این اصول جای مهمی در تفکر ما اشغال نمایند

3. Kenny's unruly behavior has nothing to do with his lack of morality.
رفتار متمردانه "کنی"، ارتباطی به عدم پرهیزکاری او ندارد

4. christian morality
نظام اخلاقی مسیحی

5. conventional morality
موازین اخلاقی قراردادی

6. nowadays, the morality of war is a much debated subject
اخلاقی بودن جنگ مطلبی است که این روزها سخت مورد بحث است.

7. we question the morality of this act
ما اخلاقی بودن این عمل را مورد پرسش قرار می دهیم.

8. a man of unquestionable morality
مردی که درستی او مورد تردید نیست

9. they were shocked that morality has fallen to such depths
آنها از این که اخلاقیات به چنین ورطه ای افتاده است یکه خوردند.

10. (j. austen) religiousity is not morality and self- righteousness is not religion
مذهبی نمایی اخلاقیات نیست و پارسانمایی مذهب نیست.

11. an offense against (the principles of) morality
سر پیچی از اصول اخلاقی

12. conventionality is not always the same as morality
پیروی از عرف همیشه با پیروی از اخلاقیات یکی نیست.

13. in spite of all the propaganda, the standard of morality has not improved
علی رغم همه ی تبلیغات،سطح اخلاقیات بالا نرفته است.

14. Can all our efforts towards morality prevail over the forces of evil?
[ترجمه ترگمان]آیا تمام کوشش های ما نسبت به اخلاق، بر نیروهای اهریمنی برتری دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا تمام تلاش های ما در راستای اخلاق بر نیروهای شرارت برتری دارد؟

15. He has overthrown the basic standards of morality.
[ترجمه ترگمان]او معیارهای اصلی اخلاق را سرنگون کرده است
[ترجمه گوگل]او استانداردهای اساسی اخلاق را سرنگون کرده است

16. Standards of morality seem to be dropping.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که استانداردهای اخلاق در حال کاهش است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد استانداردهای اخلاقی کاهش می یابد

17. You can't separate morality from politics.
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید اخلاقیات را از سیاست جدا کنید
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید اخلاق را از سیاست جدا کنید

18. The authorities are protectors of public morality.
[ترجمه ترگمان]مقامات حامی اخلاق عمومی هستند
[ترجمه گوگل]مقامات محافظان اخلاق عمومی هستند

19. The book is a meditation on the morality of art.
[ترجمه ترگمان]کتاب تمرکز بر اخلاق هنر است
[ترجمه گوگل]این کتاب تفکر اخلاقی هنر است

20. He defended a morality in which the end justifies the means.
[ترجمه ترگمان]او از یک اخلاق دفاع کرد که در آن هدف وسیله را توجیه می کند
[ترجمه گوگل]او از اخلاقیات دفاع کرد که در آن هدف، ابزار را توجیه می کند

21. It is tempting to think of morality as a guide to human conduct.
[ترجمه ترگمان]این وسوسه کننده است که به اخلاق به عنوان یک راهنما برای رفتار انسان فکر کند
[ترجمه گوگل]وسوسه انگیز است که اخلاق را به عنوان یک راهنما برای رفتار انسان مورد توجه قرار دهیم

22. I have to question the morality of forcing poor people to pay for their medical treatment.
[ترجمه ترگمان]من باید اخلاقیات مردم فقیر را زیر سوال ببرم که برای درمان پزشکی خود پول پرداخت کنند
[ترجمه گوگل]من باید اخلاقیات را برای مجبور کردن افراد فقیر به پرداخت هزینه درمان پزشکی خود بپردازم

We question the morality of this act.

ما اخلاقی‌بودن این عمل را مورد پرسش قرار می‌دهیم.


In spite of all the propaganda, the standard of morality has not improved.

باوجود همه‌ی تبلیغات، سطح اخلاقیات بالا نرفته است.


a man of unquestionable morality

مردی که درستی او مورد تردید نیست


Christian morality

نظام اخلاقی مسیحی


a poem full of commonplace moralities

شعری مملو از پندآموزی‌های پیش‌پا‌افتاده


پیشنهاد کاربران

اصول اخلاقی

اخلاقی بودن . برپایه ی اصول اخلاقی بودن

اخلاقی بودن ( در جایگاه اسم ) - درستی

I declare the misery and the unfaithfulness and the bad morality and the absence of my husband
از بدبختی و بی پولی و بد اخلاقی و دوری شوهر اعلام وجود میکنم

morality ( فلسفه )
واژه مصوب: اخلاق
تعریف: مجموعة اصول و هنجارهای تعیین کنندة رفتار درست و خوب


کلمات دیگر: