کلمه جو
صفحه اصلی

coin


معنی : سکه، مسکوک، سکه زدن، اختراع و ابداع کردن
معانی دیگر : سکه خور (وابسته به دستگاهی که برای به کار انداختن آن باید پول در آن قرار داد)، (به ویژه در مورد واژه و اصطلاح) ساختن، وضع کردن، نو آوری کردن، (انگلیس - خودمانی) درآمد زیاد داشتن، مسکوکات، (خودمانی) پول، ضرب کردن، (انگلیس) پول جعل کردن، املای قدیمی واژه ی: quoin

انگلیسی به فارسی

سکه، سکه زدن، اختراع و ابداع کردن


سکه، مسکوک، سکه زدن، اختراع و ابداع کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small, flat, and often circular piece of metal used as money.
مشابه: piece

- Pennies, nickels, dimes, and quarters are U.S. coins.
[ترجمه ...] پنی ها و نیکل ها ودیمز ها و گواتر ها چهار سکه آمریکا هستند
[ترجمه ترگمان] سکه های پنج سنتی، پنج سنتی و چهارم سکه های آمریکایی هستند
[ترجمه گوگل] پنی ها، نیکل ها، دیو ها و چهارچوب ها سکه های ایالات متحده است

(2) تعریف: such pieces collectively.
مشابه: money

- He saved thirty dollars in coin.
[ترجمه ترگمان] او سی دلار در سکه ذخیره کرد
[ترجمه گوگل] او 30 دلار سکه را ذخیره کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: coins, coining, coined
(1) تعریف: to make (metal money) by imprinting metal.

- The government began to coin dimes at the end of the eighteenth century.
[ترجمه ترگمان] دولت در اواخر قرن هجدهم شروع به سکه طلا کرد
[ترجمه گوگل] دولت در اواخر قرن هجدهم، سکه هایی را به دست آورد

(2) تعریف: to make coins out of.

- The ancient Greeks coined silver.
[ترجمه مریم حسن زاده] یونانیان باستان نقره را ساخته اند
[ترجمه ترگمان] یونانیان باستان نقره ابداع کردند
[ترجمه گوگل] یونانیان باستانی نقره را ساخته اند

(3) تعریف: to invent or make up (a word or expression).

- The word "smog" was coined by combining the words "smoke" and "fog."
[ترجمه ترگمان] کلمه \"دود\" با ترکیب کلمات \"دود\" و \"مه\" ابداع شد
[ترجمه گوگل] کلمه 'smog' با ترکیب کلمات 'دود' و 'مه' ساخته شد

• piece of stamped metal currency (as opposed to paper bills)
make coins out of metal, mint; invent a new word or phrase
a coin is a small piece of metal used as money.
if you coin a word or a phrase, you invent it.
if you say that two things are two sides of the same coin, you mean that they are two different aspects of the same situation.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] سکه
[ریاضیات] سکه

مترادف و متضاد

سکه (اسم)
bawbee, coin, specie, cole, death weight, pocket piece

مسکوک (اسم)
coin

سکه زدن (فعل)
stamp, mint, coin

اختراع و ابداع کردن (فعل)
coin

metallic money


Synonyms: bread, cash, change, chicken feed, chips, coinage, copper, currency, dough, gold, jack, legal tender, meter money, mintage, money, piece, scratch, silver, small change, specie


Antonyms: bill, dollar


create, invent


Synonyms: brainstorm, compose, conceive, contrive, counterfeit, dream up, fabricate, forge, formulate, frame, head trip, make up, make up off the top of one’s head, manufacture, mint, mold, originate, spark, spitball, stamp, strike, think up, trump up


جملات نمونه

1. coin money
1- سکه زدن،ضرب کردن 2- (خودمانی) یکدفعه در آمد زیادی پیدا کردن،پول زیاد به چنگ آوردن

2. a coin laundry
ماشین رختشویی پولی (سکه خور)

3. base coin
سکه ی قلب

4. counterfeit coin
سکه ی قلب

5. a gold coin
سکه ی طلا

6. a light coin
سکه ی سبک

7. a new coin
سکه ی نو

8. a new shiny coin
یک سکه ی نو و براق

9. he skied a coin for heads or tails
برای شیر یا خط سکه ای را بالا انداخت.

10. i put the coin in the slot
سکه را انداختم توی سوراخ.

11. let's flip a coin to see who should pay for dinner
بیا شیر یا خط کنیم تا معلوم شود کی باید پول شام را بدهد.

12. she slid a coin into the beggar's hand
یواشکی یک سکه کف دست گدا گذاشت.

13. the insertion of a coin into a public telephone
قرار دادن سکه در تلفن عمومی

14. the rim of a coin
لبه ی سکه

15. here bullion is changed into coin
در اینجا شمش تبدیل به سکه می شود.

16. the inverse side of a coin
پشت سکه،آن طرف سکه

17. the reverse side of a coin
پشت یک سکه

18. the other side of the coin
از سوی دیگر،طرف دیگر قضیه،جنبه ی دیگر موضوع

19. two sides of the same coin
دو جنبه ی مختلف چیز بخصوص

20. the intrinsic value of a gold coin is usually less than its nominal value
ارزش واقعی یک سکه ی طلا (ارزش فلز آن) معمولا از ارزش اسمی آن کمتر است.

21. he paid the amount in notes and coin
آن مبلغ را به اسکناس و سکه پرداخت کرد.

22. pay a person back in the same coin
معامله ی به مثل کردن،اقدام متقابل کردن،تقاص گرفتن

23. poverty and ignorance are two sides of the same coin
فقر و جهل دو جنبه از یک مسئله ی واحد است.

24. the winner will be decided by the toss of a coin
برنده با شیر یا خط معین خواهد شد.

25. He fished up a coin in his pocket.
[ترجمه ترگمان]یک سکه طلا در جیبش درآورد
[ترجمه گوگل]او یک سکه را در جیبش جریمه کرد

26. He grabbed the coin and ran off.
[ترجمه ترگمان]سکه را برداشت و فرار کرد
[ترجمه گوگل]او سکه را گرفت و فرار کرد

27. The government has decided to coin more one-yuan pieces.
[ترجمه ترگمان]دولت تصمیم گرفته است که سکه یک یوآن را بیشتر بچرخاند
[ترجمه گوگل]دولت تصمیم گرفته است که بیشتر قطعات یوآن را سکه بفروشد

28. Put a coin in the slot.
[ترجمه ترگمان]سکه ای در شکاف بگذار
[ترجمه گوگل]سکه را در شکاف قرار دهید

29. Let's toss a coin to see who goes first.
[ترجمه ترگمان]بیایید یک سکه پرتاب کنیم تا ببینیم چه کسی اول می رود
[ترجمه گوگل]بگذارید یک سکه را بچرخانیم تا ببینیم چه کسی برای اولین بار است

30. The first English gold coin was struck in 125
[ترجمه ترگمان]اولین سکه طلای انگلیسی در سال ۱۲۵ میلادی مورد اصابت قرار گرفت
[ترجمه گوگل]اولین سکه طلای انگلیسی در 125 سال زلزله زده شد

two coins and some paper money (or banknotes)

دو سکه و مقداری اسکناس


a gold coin

سکه‌ی طلا


a coin laundry

ماشین رختشویی پولی (سکه خور)


I have tried to avoid coining new words.

سعی کرده‌ام که از ساختن واژه‌های نو خودداری کنم.


He is really coining it now.

این روزها کار و بارش سکه است.


Poverty and ignorance are two sides of the same coin.

فقر و جهل دو جنبه از یک مسئله‌ی واحد است.


اصطلاحات

coin money

1- سکه زدن، ضرب کردن 2- (عامیانه) یک‌دفعه درآمد زیادی پیدا کردن، پول زیاد به چنگ آوردن


pay a person back in the same coin

معامله‌ی به مثل کردن، اقدام متقابل کردن، تقاص گرفتن


the other side of the coin

از سوی دیگر، طرف دیگر قضیه، جنبه‌ی دیگر موضوع


two sides of the same coin

دو جنبه‌ی مختلف چیز به‌خصوص


پیشنهاد کاربران

A piece of 💵 made of metal

بدعت ، نوآوری

ساختن، بدعت گذاشتن

یه جورایی میشه گفت که همان پول خرد__سکه.

پول خرد _ سکه _ پول فلزی

a piece of money made of metal

پول

سکه

نوعی پول که معمولا برای کادو دادن استفاده می شود کا جنس ان طلا است

Money that made of with metal

پول خرد …… پول فلزی یا آهنی …… سکه

یک نوع پول میباشد

numismatic مسکوک شناسی
I said that the coin to not answer yes, the
marriage is difficult
من گفتم که سکه برای پاسخ دادن به بله، ازدواج دشوار است

نوعے پولــ ساختہ شده توسطــ فلز ( سکہ )




**Shiva_sisi**

piece of metal, usually flat and round, that is used as money

A Piece Of Money Made Of Metal
معنی=سکه ( فلزی )

[زبان شناسی] برساختن ( ساختن واژه جدید به شیوه ای کاملا دلبخواهی و بدون استفاده از فرایندهای واژه سازی )
the name ‘United Provinces’ is coined by an Englishman = نام "ایالات متحده" را فردی انگلیسی برساخته است


A piece of money made of metal
و برای کسانی که معنی میخواهند:
به معنی سکه

سکه _پول خرد


make
create
به وجود اوردن، ساختن، ابداع کردن

سکه
A piece of money made of metal

پول وسکه زیبا

همین سکه ساده خودمون

ساختن؛وضع کردن

of metal, usually flat and round, that is used as money
Or
A piece of money made of metal
_سکه

خدارو شکر دیگه کسی فوضولی نمیکنه که کی از تو ساپلیمنتری در آورده و کی در نیاورده

Coin = سکه

A piece of money made of metal .


معنی coin : سکه، دستگاه پردازش ، جای سکه ، اختراع
اما بیشتر coin به معنیه سکه هستش

( metal money )

سکه، پول
باتشکر از سایتتون


کلمات دیگر: