1. an implicit threat
تهدید سربسته
2. i have implicit trust in her
نسبت به او اعتماد بی چون و چرا دارم.
3. her silence was an implicit rejection of our proposal
سکوت او به منزله رد کردن پیشنهاد ما بود.
4. the obligations that are implicit in marriage and child-rearing
وظایفی که ازدواج و بچه داری دربر دارد.
5. The oak is implicit in the acorn.
[ترجمه ترگمان]بلوط در بلوط پنهان است
[ترجمه گوگل]بلوط در بلوط ضمنی است
6. Her words contained an implicit threat.
[ترجمه ترگمان]کلمات او آشکارا تهدید آمیز بود
[ترجمه گوگل]کلماتش حاوی تهدید ضمنی بود
7. This is seen as an implicit warning not to continue with military action.
[ترجمه ترگمان]این امر به عنوان یک هشدار ضمنی تلقی می شود که به عملیات نظامی ادامه ندهد
[ترجمه گوگل]این به عنوان یک هشدار ضمنی برای ادامه فعالیت نظامی است
8. He interpreted her comments as an implicit criticism of the government.
[ترجمه ترگمان]او نظرات خود را به عنوان انتقاد ضمنی از دولت تفسیر کرد
[ترجمه گوگل]او نظرات او را به عنوان انتقادات ضمنی از دولت تفسیر کرد
9. Implicit in his speech was the assumption that they were guilty.
[ترجمه ترگمان]مفهوم ضمنی در سخنرانی او این فرض بود که آن ها مقصر هستند
[ترجمه گوگل]در سخنرانی خود، فرضیه ای است که آنها گناهکار هستند
10. They had implicit faith in his powers.
[ترجمه ترگمان]آن ها به اختیارات خود ایمان داشتند
[ترجمه گوگل]آنها ایمان ضمنی به قدرت خود داشتند
11. The ability to listen is implicit in the teacher's role.
[ترجمه ترگمان]توانایی گوش دادن در نقش معلم، تلویحی و ضمنی است
[ترجمه گوگل]توانایی گوش دادن به طور ضمنی در نقش معلم است
12. He had implicit faith in the noble intentions of the Emperor.
[ترجمه ترگمان]ایمان ضمنی به مقاصد عالی امپراطور داشت
[ترجمه گوگل]او ایمان ضمنی به اهداف نجیب امپراتور داشت
13. His statement is being seen as implicit criticism of the work of research laboratories.
[ترجمه ترگمان]اظهارات او به عنوان انتقاد ضمنی از کار آزمایشگاه های تحقیقاتی دیده می شود
[ترجمه گوگل]بیانیه او به عنوان انتقاد تلخ از کار آزمایشگاه های تحقیقاتی دیده می شود
14. I have implicit faith in your abilities.
[ترجمه ترگمان]من به توانایی های شما ایمان کامل دارم
[ترجمه گوگل]من به توانایی های شما ایمان ضمنی دارم
15. All her life she had implicit faith in socialism.
[ترجمه ترگمان]تمام زندگیش به سوسیالیسم ایمان داشت
[ترجمه گوگل]تمام عمر او اعتقادی به سوسیالیسم داشت
16. She had the implicit trust of her staff.
[ترجمه ترگمان]او اعتماد کامل عصایش را به خود جلب کرده بود
[ترجمه گوگل]او اعتماد ضمنی کارمندانش را داشت
17. A soldier must give implicit obedience to his officers.
[ترجمه ترگمان]یک سرباز باید اطاعت مطلق از افسران خود کند
[ترجمه گوگل]یک سرباز باید اطاعت خود را به افسرانش تحمیل کند