کلمه جو
صفحه اصلی

based


معنی : مستقر، مبنی، متکی
معانی دیگر : مبنی
based _
(فر خوراکپزی یا دستگاه حرارت مرکزی) اجاق زیرسوز، پسوند:، برمبنای، دارای [paper-based material ماده ای که بخش اصلی آن از کاغذ است ]، [a milk-based drink آشامیدنی که اصل آن شیر است ]

انگلیسی به فارسی

مستقر، مبنی


مستقر، مبنی، متکی


انگلیسی به انگلیسی

• founded on, established on; having a foundation
-based is added to the names of places, or to adjectives describing nationality, to make adjectives which mean being positioned, controlled from, or existing mainly in that place.
-based is added to nouns to make adjectives which mean having that thing as a very important or central feature.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] مستقر

مترادف و متضاد

مستقر (صفت)
deep-seated, based, firmly-fixed, well-found

مبنی (صفت)
based

متکی (صفت)
leaning, based, relying, supported, trusting, founded

located


Synonyms: situated, stationed, planted, established, positioned, occupying, placed


جملات نمونه

1. based on her statements
طبق اظهارات او

2. theories based on clinical observation
نظریه هایی که بر مشاهدات بالینی شالوده ریزی شده است

3. a policy based on the theorem that the best defense is offense
سیاستی مبتنی بر این اصل که بهترین دفاع حمله است

4. political ideas based on conjectures
عقاید سیاسی مبتنی بر اوهام

5. his ideas are based on democratic principles
عقاید او بر اصول دموکراتیک متکی است.

6. his method is based on the theory that people learn better from actual experience than from books
روش او بر این بینش استوار است که مردم از تجربه ی عملی بهتر می آموزند تا از کتاب.

7. each player's salary is based on his last year's numbers
حقوق هر بازیکن به آمار (برد و باخت) سال پیش او بستگی دارد.

8. our hierarchy of occupation is based on education and skill
زینه بندی شغل های ما برپایه ی تحصیلات و مهارت است.

9. most religious and racial discrimination is based on ignorance
بیشتر تبعیضات مذهبی و نژادی به علت جهل است.

10. the figures on which he had based his calculations
ارقامی که محاسبه ی (آمارش) خود را بر پایه آن قرار داده بود

11. he claimed that the foundation of communism is based on wrong assumptions about the human nature
او ادعا می کرد که اساس کمونیسم بر برداشت های غلطی درباره ی ماهیت انسان استوار است.

12. nobody knows how many of his claims are based on fact and how many on fiction
هیچکس نمی داند که چقدر از ادعاهای او برپایه ی واقعیت و چه مقدار برمبنای تخیل است.

13. We based our conclusions on facts.
[ترجمه ترگمان]ما نتیجه گیری خود را براساس حقایق انجام دادیم
[ترجمه گوگل]ما نتیجه گیری های ما بر روی واقعیت ها را انجام دادیم

14. Her latest project is a film based on the life of a nineteenth-century music hall star.
[ترجمه ترگمان]آخرین پروژه او فیلمی براساس زندگی یک ستاره موسیقی قرن نوزدهم است
[ترجمه گوگل]آخرین پروژه او یک فیلم بر اساس زندگی یک ستاره موسیقی سالن قرن نوزدهم است

15. The movie is based on a real-life incident.
[ترجمه ترگمان]این فیلم براساس یک حادثه زندگی واقعی ساخته شده است
[ترجمه گوگل]فیلم بر اساس حادثه واقعی زندگی است

16. His arguments sound convincing but they're based on delusion.
[ترجمه ترگمان]استدلالات او قانع کننده است، اما آن ها مبتنی بر توهم هستند
[ترجمه گوگل]استدلالاتش متقاعد کننده است اما براساس توهم است

17. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

18. The relationship between attorneys and their clients is based on confidentiality.
[ترجمه ترگمان]رابطه بین وکلا و مشتریان آن ها براساس محرمانه بودن است
[ترجمه گوگل]ارتباط بین وکلا و مشتریان خود بر اساس محرمانه بودن است

Many of the stories are based on rumor

بسیاری از داستان‌ها بر اساس شایعات هستند


The play was based on Irish legend.

این نمایش بر اساس یک افسانه‌ی ایرلندی است


پیشنهاد کاربران

براساس

اصالتاً، اصلیتی

بر اساس
بر حسب

بر پایه ی

برپایه = بر اساس = مبتنی

مستقر

پسوند based -

- بنیاد، - بنیان
science - based : دانش بنیاد، دانش بنیان
http://minabaad. blogfa. com/post/39

مبتنی بر، متکی بر، بر مبنای
chemical - based products : فراورده های مبتنی بر شیمی
consumption - based society : جامعه متکی بر مصرف

بر پایه
metal - based : بر پایه فلزات

- مبنا
production - based : تولیدمبنا

بنیادنهاده شده
the USA - based technology
فناوری بنیاد نهاده شده در ایالات متحده

براساس، طبق، مبنی

مبنی - براساس - برپایه

۱. بر اساس
Based on a true story براساس داستان واقعی
۲. به عنوان پسوند : مستقر - ساخته شده ی - اصالتا
Iran - based ساخت ایران - مستقر در ایران - ایرانی
Iran - based rugs

محور:بدهی محور=debt - based

:Slang
اصیل
Being yourself and not afraid of saying your opinions without regard to what people might think

مستقر بر اساس

استوار است

Based یه اصطلاح عامیانه اس به معنای * خودت هستی و اهمیتی نمیدی که دیگران درموردت چه فکری میکنن*


کلمات دیگر: