(کالبدشناسی) عصب بینایی، عصب باصره
optic nerve
(کالبدشناسی) عصب بینایی، عصب باصره
انگلیسی به فارسی
(کالبدشناسی) عصب باصره
عصب باصره
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: either one of the two nerves that connect the retinas of the eyes to the brain.
• nerve which connects the eye with the brain
دیکشنری تخصصی
[روانپزشکی] عصب بینایی. دومین زوج از اعصاب مغزی است که الیاف آن از سلول های حسی که در شبکیه قرار دارند شروع شده به طرف پایین می روند. این قسمت سه میلیمتر در داخل و یک میلیمتر در زیر قطب خلفی کره ی چشم قرار گرفته است. این الیاف از کوروئید و صلبیه می گذرند و عصب باصره را تشکیل می دهند که از حفره ی کاسه ی چشم و کانال اپتیک گذشته و داخل کاسه ی سر به کیاسما ختم می شوند. عصب باصره در داخل کاسه چشم دارای دو انحنا بوده و با عروق و اعصاب چشم مجاور است.
جملات نمونه
1. The reason for this is that the optic nerve is a part of the brain.
[ترجمه ترگمان]دلیل این امر این است که عصب بینایی بخشی از مغز است
[ترجمه گوگل]دلیل این امر این است که عصب بینایی بخشی از مغز است
[ترجمه گوگل]دلیل این امر این است که عصب بینایی بخشی از مغز است
2. A swollen optic nerve found by her optometrist led to the discovery of the tumor.
[ترجمه ترگمان]یک عصب آنی بینایی که توسط optometrist پیدا شد، منجر به کشف تومور شد
[ترجمه گوگل]یک عصب بینایی متورم یافت شده توسط اوتومتریست منجر به کشف تومور شد
[ترجمه گوگل]یک عصب بینایی متورم یافت شده توسط اوتومتریست منجر به کشف تومور شد
3. Light stimulates the optic nerve.
[ترجمه ترگمان]نور عصب بینایی را تحریک می کند
[ترجمه گوگل]نور عصب بینایی را تحریک می کند
[ترجمه گوگل]نور عصب بینایی را تحریک می کند
4. In a, optic nerve sections were prepared as described in Fig.
[ترجمه ترگمان]در یکی از بخش های اعصاب بینایی، همان طور که در شکل توضیح داده شد، آماده شدند
[ترجمه گوگل]در یک بخش عصبی بینایی، به شکل زیر شرح داده شد
[ترجمه گوگل]در یک بخش عصبی بینایی، به شکل زیر شرح داده شد
5. In some cases the optic nerve fails to develop before birth.
[ترجمه ترگمان]در برخی موارد، عصب بینایی قبل از تولد نمی تواند رشد کند
[ترجمه گوگل]در بعضی موارد عصب بینایی قبل از تولد پیشرفت نمی کند
[ترجمه گوگل]در بعضی موارد عصب بینایی قبل از تولد پیشرفت نمی کند
6. The animals were sacrificed 60min later and optic nerve cell suspensions were prepared as previously described.
[ترجمه ترگمان]حیوانات ۶۰ دقیقه بعد قربانی شدند و سوسپانسیون های سلول عصبی نوری همانطور که قبلا توضیح داده شد، آماده شدند
[ترجمه گوگل]حیوانات به مدت 60 دقیقه قربانی شدند و سوسپانسیون سلول های عصبی چشم به صورت پیشینی تهیه شد
[ترجمه گوگل]حیوانات به مدت 60 دقیقه قربانی شدند و سوسپانسیون سلول های عصبی چشم به صورت پیشینی تهیه شد
7. Methanol can cause poisoning, systemic acidosis, optic nerve damage and central nervous system ( CNS ) effects.
[ترجمه ترگمان]Methanol می تواند موجب مسمومیت، acidosis سیستمیک، آسیب عصب بینایی و اثرات سیستم عصبی مرکزی (CNS)شود
[ترجمه گوگل]متانول می تواند مسمومیت، اسیدوز سیستمیک، آسیب عصبی بینایی و سیستم عصبی مرکزی (CNS) را ایجاد کند
[ترجمه گوگل]متانول می تواند مسمومیت، اسیدوز سیستمیک، آسیب عصبی بینایی و سیستم عصبی مرکزی (CNS) را ایجاد کند
8. The optic nerve of one male Formosan rock-Monkey was composed of heterogenous nervous components throughout its course form behind the eyeball to the optic chiasm.
[ترجمه ترگمان]عصب بینایی یک صخره Formosan نر - میمون از اجزای عصبی heterogenous در طول مسیر خود در پس چشم چشم ها تا the نوری تشکیل شده بود
[ترجمه گوگل]عصب بینایی یکی از گونه های مردانه Formosan rock-Monkey از اجزای عصبی ناهمگن در طول شکل دوره خود در پشت چشم به شکاف اپتیکی تشکیل شده است
[ترجمه گوگل]عصب بینایی یکی از گونه های مردانه Formosan rock-Monkey از اجزای عصبی ناهمگن در طول شکل دوره خود در پشت چشم به شکاف اپتیکی تشکیل شده است
9. Methods Intraorbital optic nerve axotomy and crush model of rat wer used to determine the location of NOS by NADPH diaphorase histochemistry on day 14 after injury.
[ترجمه ترگمان]روش های Intraorbital عصب بینایی و مدل crush rat برای تعیین مکان of توسط NADPH diaphorase histochemistry در روز ۱۴ بعد از آسیب مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]روش ها: اگزوتیومی عصب بینایی چشم و مدل سکته مغزی موش صحرایی برای تعیین محل NOS توسط هیستوشیمی NADPH دیافوراز در روز 14 پس از آسیب دیده استفاده شد
[ترجمه گوگل]روش ها: اگزوتیومی عصب بینایی چشم و مدل سکته مغزی موش صحرایی برای تعیین محل NOS توسط هیستوشیمی NADPH دیافوراز در روز 14 پس از آسیب دیده استفاده شد
10. Objective To explore the number change of optic nerve axons in rabbits with chronic ocular hypertension(OHT) and the protective effect of crocus sativus extract on the optic nerve axons injury.
[ترجمه ترگمان]هدف بررسی تعداد axons عصبی بینایی در خرگوش ها با فشار خون پوستی مزمن (OHT)و اثر حفاظتی عصاره زعفران در the بینایی نورون های بینایی
[ترجمه گوگل]هدف بررسی تعداد تغییرات آکسون های عصبی بینایی در خرگوش ها با فشار خون مزمن چشم (OHT) و اثر محافظتی عصاره Crocus sativus در آسیب آکسون عصبی بینایی
[ترجمه گوگل]هدف بررسی تعداد تغییرات آکسون های عصبی بینایی در خرگوش ها با فشار خون مزمن چشم (OHT) و اثر محافظتی عصاره Crocus sativus در آسیب آکسون عصبی بینایی
11. His optic nerve was hurt in an accident.
[ترجمه ترگمان] عصب بینایی اون توی یه حادثه صدمه دید
[ترجمه گوگل]عصب بینایی او در تصادف صدمه دید
[ترجمه گوگل]عصب بینایی او در تصادف صدمه دید
12. Vessel deformity, retinal hemorrhage or decollement, optic nerve lesion, or eyeground lesion.
[ترجمه ترگمان]نقص در مخازن کشتی، خونریزی شبکیه یا decollement، ضایعه عصبی بینایی یا ضایعه eyeground
[ترجمه گوگل]تغییر شکل ظاهری، خونریزی شبکیه یا Decollement، ضایعات عصب بینایی یا ضایعات چشمی
[ترجمه گوگل]تغییر شکل ظاهری، خونریزی شبکیه یا Decollement، ضایعات عصب بینایی یا ضایعات چشمی
13. Conclusion The conducting function of optic nerve and sensory function of macula lutea are lower.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری تابع اجرای عصب بینایی و عملکرد حسی macula lutea کم تر است
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری عملکرد عصب بینایی و عملکرد حسی ماکولا لووتای پایین تر است
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری عملکرد عصب بینایی و عملکرد حسی ماکولا لووتای پایین تر است
14. They are gathered together from all over the retina into a single bundle, which is the optic nerve for that eye.
[ترجمه ترگمان]آن ها از تمام شبکیه که در یک بسته وجود دارد با هم جمع شده اند، که عصب بینایی آن چشم است
[ترجمه گوگل]آنها از همۀ شبکیه به یک بسته نرم افزاری جمع می شوند، که عصب بینایی برای آن چشم است
[ترجمه گوگل]آنها از همۀ شبکیه به یک بسته نرم افزاری جمع می شوند، که عصب بینایی برای آن چشم است
کلمات دیگر: