کلمه جو
صفحه اصلی

linkage


معنی : اتصال، بهم پیوستگی، رابطه، پیوند، وسیله ارتباط، حلقههای زنجیر
معانی دیگر : هم پیوند، همبست، همبندی، ارتباط، پیوند گری، (مکانیک - چرخ ها و میله ها و غیره که حرکت را از یک بخش موتور به بخش دیگری منتقل می کنند) آسه بندی، اهرم بندی، جنبانه ها، جنبانه بندی، چرخ بندی، (زیست شناسی) پیوستگی، پیوند یافتگی، (شیمی) رجوع شود به: bond

انگلیسی به فارسی

پیوند، بهم پیوستگی


اتصال، وسیله ارتباط، حلقه های زنجیر، رابطه


پیوند، اتصال، رابطه، وسیله ارتباط، بهم پیوستگی، حلقههای زنجیر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of linking or fact of being linked.
مشابه: association, attachment, connection, liaison

(2) تعریف: in a machine, a series of rods that are connected to transmit motion.

• act of linking; connecting, joining, coupling, binding
the linkage between two things is the connection between them.
in politics, linkage is the deliberate connecting of two situations, and agreeing to change one of them only if the other one changes as well.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] پیوستگی ؛ به قرار گرفتن دو یا چند ژن بر روی یک کروموزوم به نحوی که با هم به ارث برسند اطلاق می گردد .
[سینما] پیوند
[عمران و معماری] رابطه
[کامپیوتر] پیوندی، به هم پیوستگی، پیوند .
[برق و الکترونیک] پیوند دهندگی، اتصال
[نساجی] پیوند - اتصال - باند - حلقوی
[ریاضیات] پیوند، مفصل، ترکیبی از مفصل ها، اتصال، رابطه، ارتباط، به هم پیوستگی، پیوند، الحاق
[پلیمر] اتصال
[آمار] اتصال

مترادف و متضاد

اتصال (اسم)
abutment, connection, connector, connectivity, junction, linkage, juncture, union, incorporation, continuity, conjunction, coupling, nexus, conjuncture, contact, connexion

بهم پیوستگی (اسم)
linkage, accretion, union, solidarity, reunion, synthesis

رابطه (اسم)
connection, linkage, bond, tie, relation, respect, relevance, nexus, dash, relevancy, connexion, liaison, contingence

پیوند (اسم)
graft, connection, linkage, union, synthesis, slur, link, nexus, confederacy, grafting, hyphen, ligament, zonule

وسیله ارتباط (اسم)
linkage, tie-in

حلقه های زنجیر (اسم)
linkage

جملات نمونه

1. the linkage between wages and prices
رابطه ی میان مزدها و قیمت ها

2. No one disputes the direct linkage between the unemployment rate and crime.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس رابطه مستقیم میان نرخ بیکاری و جرم را انکار نمی کند
[ترجمه گوگل]هیچکس ارتباط مستقیم بین نرخ بیکاری و جرم و جنایت را دربرمیگیرد

3. There is no formal linkage between the two agreements.
[ترجمه ترگمان]بین این دو قرارداد اتصال رسمی وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ توافق رسمی بین دو توافقنامه وجود ندارد

4. This chapter explores the linkage between economic development and the environment.
[ترجمه ترگمان]در این بخش به بررسی ارتباط بین توسعه اقتصادی و محیط زیست می پردازیم
[ترجمه گوگل]این فصل ارتباط بین توسعه اقتصادی و محیط زیست را بررسی می کند

5. He insisted that there could be no linkage with other Mideast problems.
[ترجمه ترگمان]وی تاکید کرد که هیچ ارتباطی با دیگر مشکلات خاورمیانه وجود ندارد
[ترجمه گوگل]او اصرار داشت که هیچ ارتباطی با دیگر مشکلات خاورمیانه وجود ندارد

6. But without man's akashic linkage he would not have the instinctive perception of cosmic order enabling such mental processes to exist.
[ترجمه ترگمان]اما بدون پیوند akashic بشر، درک غریزی نظم کیهانی که قادر به وجود چنین فرآیندهای ذهنی باشد نخواهد بود
[ترجمه گوگل]اما بدون پیوند آکشیایی انسان او ادراک غریزی از نظم کیهانی را قادر می سازد که چنین پروسه های ذهنی وجود داشته باشد

7. The linkage of wisdom with power can hardly have escaped a student-prince.
[ترجمه ترگمان]ارتباط عقل با قدرت به سختی می تواند از یک دانشجو جان سالم به در ببرد
[ترجمه گوگل]پیوند خرد با قدرت به سختی می تواند از دانش آموز شاه فرار کند

8. Moses the genealogy and linkage to the Davidic line and fulfilment of the prophecies outlined in the Hebrew Bible.
[ترجمه ترگمان]موسی شجره نامه و پیوند به خط Davidic و اجرای prophecies که در کتاب مقدس عبری شرح داده شد
[ترجمه گوگل]موسی نسبتی و ارتباط با خط داودی و تحقق نبوتهایی که در کتاب مقدس عبری ذکر شده است

9. In that same vein, we emphasized the product-process linkage.
[ترجمه ترگمان]در همین راستا، ما بر پیوند فرآیند - فرآیند تاکید کردیم
[ترجمه گوگل]در همین راستا، ما بر پیوند محصول فرآیند تأکید کردیم

10. And yet the linkage of colour with verbal expression is highly problematic.
[ترجمه ترگمان]و با این حال ارتباط رنگ با بیان شفاهی بسیار مشکل است
[ترجمه گوگل]و با این حال، ارتباط رنگ با بیان قبیح بسیار مشکل است

11. Hence linkage disequilibrium may build up, and may substantially affect the equilibrium mutational load.
[ترجمه ترگمان]از این رو، اتصال disequilibrium ممکن است ایجاد شود و ممکن است اساسا بر بار تعادل تعادل تاثیر بگذارد
[ترجمه گوگل]از این رو ناپایداری پیوند ممکن است ایجاد شود و ممکن است به طور قابل ملاحظه ای بر بار موتاسیون تعادلی تاثیر بگذارد

12. The first step is to establish that linkage between nutrition factors and health status in a systematic way.
[ترجمه ترگمان]اولین گام برقراری ارتباط بین عوامل تغذیه و وضعیت سلامتی به روش سیستماتیک است
[ترجمه گوگل]اولین قدم این است که ارتباط بین عوامل تغذیه و وضعیت سلامتی را به طور سیستماتیک برقرار کنیم

13. The linkage between the teams is clear and distinct, as is the obligation for responsive service.
[ترجمه ترگمان]اتصال بین تیم ها روشن و متمایز است، به طوری که وظیفه پاسخگویی است
[ترجمه گوگل]ارتباط بین تیم ها واضح و مشخص است، همانطور که وظیفۀ سرویس پاسخگو است

14. A prerequisite for linkage studies would thus be a thorough search for subclinical manifestations of inherited liability.
[ترجمه ترگمان]بنابراین یک پیش نیاز برای مطالعات پیوند می تواند یک جستجوی جامع برای ظهور subclinical مسیولیت موروثی باشد
[ترجمه گوگل]بنابراین یک پیش نیاز مطالعات ارتباطی، یک جستجوی کامل برای تظاهرات بالینی از مسئولیت ارث می شود

15. There has been a linkage between the evolution of democracy and the expansion of avenues for traffickers into political systems.
[ترجمه ترگمان]ارتباطی بین تکامل دموکراسی و گسترش راه های قاچاقچیان در سیستم های سیاسی وجود داشته است
[ترجمه گوگل]پیوند میان تکامل دموکراسی و گسترش راه های قاچاقچیان در نظام های سیاسی وجود دارد

the linkage between wages and prices

رابطه‌ی میان مزدها و قیمت‌ها


پیشنهاد کاربران

اتصال

Get close to me, put your head even on my chest, relax
Your peace and happiness are linkage
به من نزدیک شو ، سرت را حتی روی سینه ام بگذار ، آرام باش
آرامش و خوشبختی شما با هم پیوند خورده است


کلمات دیگر: