کلمه جو
صفحه اصلی

comply


معنی : موافقت کردن، براوردن، اجابت کردن، قانع کردن
معانی دیگر : پیروی کردن (از حکم یا قانون و غیره)، اطاعت کردن

انگلیسی به فارسی

موافقت کردن، برآوردن، اجابت کردن


مطابق، موافقت کردن، براوردن، اجابت کردن، قانع کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: complies, complying, complied
• : تعریف: to act in agreement with or obedience to a wish, request, requirement, or rule (often fol. by "with").
مترادف: acquiesce, conform, mind, obey
متضاد: command, disobey, refuse, resist
مشابه: accede, accommodate, accord, adhere, agree, assent, bow, capitulate, come around, come round, concede, concur, consent, meet, observe, satisfy, submit, yield

- All employees must comply with the rules.
[ترجمه Mohammad] همه کارکنان باید تابع قوانین باشند
[ترجمه ترگمان] همه کارکنان باید مطابق با قوانین عمل کنند
[ترجمه گوگل] همه کارکنان باید با قوانین همخوانی داشته باشند
- The school has a dress code, but some students do not comply.
[ترجمه ترگمان] این مدرسه دارای یک کد لباس است، اما برخی از دانش آموزان اطاعت نمی کنند
[ترجمه گوگل] مدرسه دارای یک کد لباس است، اما برخی از دانش آموزان از آن متناقض نیستند
- He knew if he did not comply with this monstrous order, he would be shot.
[ترجمه ترگمان] او می دانست که اگر با این دستور ناهنجار موافقت نکند، تیرباران خواهد شد
[ترجمه گوگل] او می دانست که اگر با این نظم هیولا موافقت نداشته باشد، او را می شکنند

• submit, consent, obey
if you comply with an order or rule, you do what you are required to do; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] موافقت کردن
[حقوق] رعایت کردن، پیروی کردن، اجابت کردن

مترادف و متضاد

موافقت کردن (فعل)
accede, acquiesce, consent, assent, agree, comply, approbate, accept, accord, go along, yea, conform, approve, come along, concur, homologate

براوردن (فعل)
comply, fulfill, fulfil

اجابت کردن (فعل)
comply

قانع کردن (فعل)
comply, content, satisfy, convince

abide by, follow agreement or instructions


Synonyms: accede, accord, acquiesce, adhere to, agree to, cave in, come around, conform to, consent to, cry uncle, defer, discharge, ditto, don’t make waves, don’t rock the boat, fit in, fold, fulfill, give in, give out, give up, go along with, go with the flow, keep, knuckle to, knuckle under, mind, obey, observe, perform, play ball, play the game, put out, quit, respect, roll over and play dead, satisfy, shape up, stay in line, straighten up, submit, throw in towel, toss it in, yes one, yield


Antonyms: decline, deny, disobey, oppose, rebuff, refuse, reject, resist


جملات نمونه

1. The commander said that the army would comply with the ceasefire.
[ترجمه ترگمان]فرمانده گفت که ارتش با آتش بس موافقت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]فرمانده گفت که ارتش با آتشبس موافق است

2. The factory was closed for failing to comply with government safety regulations.
[ترجمه ترگمان]این کارخانه به دلیل عدم رعایت مقررات ایمنی دولت بسته شده بود
[ترجمه گوگل]کارخانه برای عدم اجرای مقررات ایمنی دولت بسته شد

3. Failure to comply with the regulations will result in prosecution.
[ترجمه ترگمان]عدم رعایت مقررات منجر به تعقیب قانونی خواهد شد
[ترجمه گوگل]عدم رعایت مقررات منجر به پیگرد قانونی خواهد شد

4. When requested to leave, they refused to comply.
[ترجمه ترگمان]زمانی که از آن ها خواسته شد که آنجا را ترک کنند، از پذیرفتن آن ها خودداری کردند
[ترجمه گوگل]هنگامی که خواستار ترک بودند، آنها از پذیرش اجتناب کردند

5. All the citizens must comply with the law.
[ترجمه حمید سانی] تمامی شهروندان میبایست مطابق قانون عمل کنند/
[ترجمه امیرعباس بیهقی] همه شهروندان باید از قانون تبعیت کنند ( پیروی کنند )
[ترجمه ترگمان]همه شهروندان باید مطابق قانون عمل کنند
[ترجمه گوگل]همه شهروندان باید با قانون برخورد کنند

6. It should be ascertained that the plans comply with the law.
[ترجمه ترگمان]باید اطمینان حاصل شود که این برنامه ها با قانون مطابقت دارند
[ترجمه گوگل]باید اطمینان حاصل شود که برنامه ها با قانون مطابقت دارند

7. To comply with government hygiene regulations, there must be a separate sink for hand washing.
[ترجمه ترگمان]برای مطابقت با مقررات بهداشت دولتی، باید یک سینک جداگانه برای شستن دست ها وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]برای رعایت مقررات بهداشتی دولت، باید یک سینک جداگانه برای شستن دست داشته باشد

8. Candidates must comply strictly with these instructions.
[ترجمه ترگمان]نامزدها باید با این دستورالعمل ها به شدت عمل کنند
[ترجمه گوگل]نامزدها باید به شدت با این دستورالعمل ها موافق باشند

9. All companies must comply with the new directive.
[ترجمه ترگمان]همه شرکت ها باید با دستورالعمل جدید موافقت کنند
[ترجمه گوگل]همه شرکتها باید با دستورالعمل جدید مطابقت داشته باشند

10. They refused to comply with the UN resolution.
[ترجمه وایبی] انها از تبعیت از قطعنامه سازمان ملل ممانعت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها از اجابت قطعنامه سازمان ملل متحد خودداری کردند
[ترجمه گوگل]آنها از پذیرش قطعنامه سازمان ملل فرار کردند

11. All companies must comply with the regulations .
[ترجمه ترگمان]همه شرکت ها باید با مقررات مطابقت داشته باشند
[ترجمه گوگل]همه شرکتها باید با مقررات مطابقت داشته باشند

12. Companies have until December 31 to comply with the new legislation.
[ترجمه ترگمان]شرکت ها تا ۳۱ دسامبر فرصت دارند تا با قوانین جدید همخوانی داشته باشند
[ترجمه گوگل]شرکت ها تا 31 دسامبر با قوانین جدید موافق هستند

13. They have failed to comply with the resolution.
[ترجمه ترگمان]آن ها نتوانسته اند با این تصمیم موافقت کنند
[ترجمه گوگل]آنها نتوانسته اند به این قطعنامه برسند

14. You must comply with the library rules.
[ترجمه ترگمان]شما باید از قوانین کتابخانه اطاعت کنید
[ترجمه گوگل]شما باید با قوانین کتابخانه مطابقت داشته باشید

15. He was happy to comply without any further urging from me.
[ترجمه ترگمان]او خوشحال بود که بدون هیچ اصرار دیگری از من خواست موافقت کند
[ترجمه گوگل]او خوشحال بود که بدون نیاز به هیچ مدرک دیگری از من برخورد کند

He complied with all of the regulations.

او از همه‌ی مقررات پیروی کرد.


پیشنهاد کاربران

اطاعت

مطابقت یافتن - تطابق پیدا کردن

هم راستا بودن، در تطابق بودن

تبعیت کردن ، پیروی کردن ، اطاعت کردن، فرمانبردار ی کردن

مطابق بودن - مطابق عمل کردن ( با حرف اضافه with ) مثلا همه کارکنان ( کارمندان ) باید مطابق با قوانین عمل کنندAll employees must comply with the rules

عمل کردن به

اطاعت کردن از قانون و مقررات ( یکی از معانیش ) میشه که مترادف اون
abide by
تبعیت کردن| پیروی کردن . . .

They promised to abide by the rules of the contest.
انها قول دادند که از قوانین رقابت پیروی کنند

To obey
To follow
To fulfil

رعایت وردن
( در حقوق )

الزامات، الزام
مثال : ; comply with a requirement under these Regulations
معنی : ؛مطابق با الزامات مندرج در این مقررات


کلمات دیگر: