کلمه جو
صفحه اصلی

bond


معنی : کفیل، پیوستگی، قرارداد، بند، ضمانت، قید، ضمانتنامه، اوراق قرضه، رابطه، زنجیر، قرارداد الزاماور، عهد ومیثاق، رهن کردن، تضمین کردن
معانی دیگر : (هرچیزی که به هم وصل کند یا بچسباند یا سفت کند یا مهار کند) قید، بست، پیوند، همبست، همگر، (جمع) غل و زنجیر، پاوند، هرچیز که مردم را به هم نزدیک کند، همبسته کردن، به هم چسباندن، وصل کردن، به هم بستن، بست زدن به، تعهد، التزام، عهد، پیمان، وظیفه، میثاق، (اقتصاد) ورقه ی قرضه، اوراق قرضه صادر کردن، وامبرگه، رهن، وام مسکن، (قدیمی) اسارت، زندانی بودن، چسبش، رجوع شود به: bond paper، (شیمی) نیرویی که اتم های مولکول یا فلز را همبسته نگه می دارد، واحد توانایی همبسته شدن معادل یک اتم هیدروژن (در فرمول های شیمی به صورت خط کوتاه یا نقطه نشان داده می شود)، (بازرگانی) تعهد رسمی نگهدارنده ی کالا مبنی بر این که مالیات های مربوطه پیش از فروش کالا پرداخت خواهد شد، تعهد نامه، (قدیمی) ضامن، متعهد، به قید تعهد یا تکفل آزاد کردن، (سنگ تراشی) با هم جور کردن سنگ های دیوار و غیره، جور کردن آجر یا قطعات چوب به طوری که هم خوش طرح و هم محکم باشد، (مهجور) بنده، زرخرید، غلام، هرچیزی که شخص را مقیدسازد، معاهده، تضمین نامه یاتعهدنامه دائر به پرداخت وجه

انگلیسی به فارسی

قید


قید، بند، زنجیر، (مجازاً) قرارداد الزام‌آور، عهد و میثاق، هرچیزی که شخص را مقید سازد، معاهده، قرارداد، کفیل، رابطه، پیوستگی، ضمانت، (حقوق) تضمین‌نامه یا تعهدنامه دائر به پرداخت وجه، رهن کردن، تضمین کردن، اوراق قرضه


رابطه، اوراق قرضه، پیوستگی، ضمانت، قید، زنجیر، بند، قرارداد، ضمانتنامه، کفیل، قرارداد الزاماور، عهد ومیثاق، رهن کردن، تضمین کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that connects or confines.
مترادف: bind, chain, connection, constraint, tie
مشابه: attachment, cement, check, control, fetter, hold, link, rein, restraint, shackle, trammel

- This glue creates a powerful bond.
[ترجمه ترگمان] این چسب، یک پیوند قوی ایجاد می کند
[ترجمه گوگل] این چسب یک پیوند قوی ایجاد می کند
- The prisoner managed to break free of his bonds.
[ترجمه علی اکبر منصوری] زندانی موفق به فرار از غل و زنجیرش شد. /زندانی موفق شد از غل و زنجیر ش آزاد شود. /زندانی موفق به باز کردن غل و زنجیرش شد.
[ترجمه ترگمان] زندانی توانست خود را آزاد کند
[ترجمه گوگل] زندانی موفق به شکستن اوراق قرضه شد

(2) تعریف: that which binds people emotionally or intellectually, such as a common interest, love, or feelings of loyalty.
مترادف: connection, link, nexus, tie
مشابه: attachment, chain, chemistry, esprit de corps, liaison, rapport, solidarity, sympathy, yoke

- There is a special bond of friendship between us.
[ترجمه ترگمان] ارتباط ویژه ای بین ما برقرار است
[ترجمه گوگل] یک پیوند ویژه دوستی بین ما وجود دارد
- A strong bond can develop between an animal and a human.
[ترجمه ترگمان] یک پیوند قوی می تواند بین یک حیوان و یک انسان ایجاد شود
[ترجمه گوگل] پیوند قوی بین حیوان و انسان می تواند رشد کند

(3) تعریف: a piece of paper issued by a person, government, or corporation, signifying debt and promising repayment and interest money.
مشابه: certificate, debenture, guarantee, guaranty, note, roll, surety

- We invested our money in bonds.
[ترجمه ترگمان] ما پولمان را در اوراق قرضه سرمایه گذاری کردیم
[ترجمه گوگل] ما پول خود را در اوراق قرضه سرمایه گذاری کردیم

(4) تعریف: a type of high-grade writing paper.
مشابه: foolscap, laid paper, paper, parchment, vellum

- The letter must be typed on bond, not copy paper.
[ترجمه ترگمان] این نامه باید روی پیوند تایپ شود، نه از روی کاغذ
[ترجمه گوگل] نامه باید بر روی پیوند تایپ شود، کاغذ را کپی نکنید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bonds, bonding, bonded
• : تعریف: to bind together.
مترادف: attach, bind, combine, connect, fasten, join, unite
مشابه: affix, band, cement, chain, glue, link, paste, stick

- The heat bonded the two pieces of metal.
[ترجمه ترگمان] حرارت به دو تکه فلز وصل شده بود
[ترجمه گوگل] گرما دو قطعه فلز متصل است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to join together, as in a bond.
مترادف: bind, cohere, join, stick, tie, unite
مشابه: adhere, cement, combine, grip, hold, lock

- What happens when these atoms bond?
[ترجمه ترگمان] زمانی که این اتم ها پیوند برقرار می کنند، چه اتفاقی می افتد؟
[ترجمه گوگل] چه اتفاقی می افتد که این اتم ها پیوند دارند؟

• family name
link; obligation; grasp; certificate of debt
store in a bonded warehouse; stick; be stuck
a bond between people is a strong feeling of friendship, love, or shared beliefs that unites them.
when people or animals are bonded, they unite to help and protect each other; a formal use.
bonds are feelings, duties, or customs that force you to behave in a particular way.
when you bond two things, you stick them together using adhesive.
a bond is also a certificate issued by a government or company which shows that you have lent them money and that they will pay you interest.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] ضمانت نامه
[علوم دامی] نیروی جاذبی که مولکولها را باهم یکدیگر نگه می دارد
[شیمی] پیوند
[عمران و معماری] چسبندگی - پیوستگی - مهاری - بندکشی - مهار - پیوند
[برق و الکترونیک] اتصال پیوند کم-مقاومت بین دو قسمت رسانا در قطعات نیمرسانا از انواع مختلف اتصال نظیر گویچه ای ،مهراه ای ،و وجهی ،کوکی،گرما تراکمی،فراصوتی،گوه ای،وسیمی استفاده می شود.
[زمین شناسی] پیوند
[حقوق] وجه الضمان، ضمانت (نامه)، سند قرضه، اوراق قرضه
[نساجی] پیوند - اتصال - باند
[ریاضیات] قرضه، اوراق قرضه، سند قرضه، تعهد قانونی، اتصال، ضمانت نامه، قید، بست
[پلیمر] پیوند

مترادف و متضاد

کفیل (اسم)
acting, sponsor, guarantor, bondsman, surety, bailsman, bond, warrantor

پیوستگی (اسم)
affinity, connection, conjugation, juncture, alliance, union, association, incorporation, adherence, cohesion, continuity, conjunction, affiliation, bond, unity, coalition, concrescence, connexion, zygosis, joinder

قرارداد (اسم)
agreement, contract, treaty, stipulation, convention, indenture, bond

بند (اسم)
fit, article, articulation, joint, link, bind, bond, clause, provision, snare, segment, levee, facet, hinge, line, dyke, dike, paragraph, dam, wristband, tie, frenum, clamp, binder, sling, fastening, manacle, weir, canto, ligation, commissure, ligature, noose, facia, fascia, funiculus, joggle, holdback, holdfast, internode, ligament, proviso, stanza, trawl

ضمانت (اسم)
assurance, security, bond, guarantee, warranty, guaranty, bail, pledge, sponsorship

قید (اسم)
qualification, trouble, assurance, stipulation, bond, provision, shackle, clog, fetter, tie, constraint, reservation, rocker, hamper, bridle, manacle, care for, encumbrance, modality, proviso

ضمانت نامه (اسم)
security, bond, warranty, bail bond, surety bond

اوراق قرضه (اسم)
bond, savings bond

رابطه (اسم)
connection, linkage, bond, tie, relation, respect, relevance, nexus, dash, relevancy, connexion, liaison, contingence

زنجیر (اسم)
curb, link, bond, fetter, chain, track, hobble, sling, manacle, catena, tow

قرارداد الزاماور (اسم)
bond

عهد و میثاق (اسم)
bond

رهن کردن (فعل)
bond

تضمین کردن (فعل)
avouch, bond, warrant, ensure, certify

binder or fastener


Synonyms: band, binding, chain, connection, cord, fastening, fetter, gunk, handcuff, hookup, irons, ligature, link, linkage, manacle, network, nexus, rope, shackle, stickum, tie, tie-in, wire


association, relation


Synonyms: affiliation, affinity, attachment, connection, connective, friendship, hookup, interrelationship, liaison, link, marriage, network, obligation, relationship, restraint, tie, tie-in, union


guarantee; contract


Synonyms: agreement, bargain, certificate, collateral, compact, convention, covenant, debenture, guaranty, obligation, pact, pledge, promise, security, transaction, warrant, warranty, word


fasten; stick


Synonyms: bind, connect, fix, fuse, glue, gum, paste, stickum


Antonyms: let go, loosen, open, unfasten, unstick


جملات نمونه

1. bond prices are above the pegs
قیمت اوراق بهادار کمی از حدود معمول تجاوز کرده است.

2. corporate bond
سند قرضه ی شرکتی

3. preference bond
سند قرضه ی ممتاز

4. the bond between mother and child
وابستگی (محبت) مادر و فرزند

5. bail bond
ضمانت نامه،کفالت نامه

6. discount bond
سند فرضه ی تخفیفی

7. a junior-lien bond
سند قرضه ی متاخر

8. isolated double bond
پیوند دو گانه ی مجزا

9. the matrimonial bond
پیوند زناشویی

10. bottled in bond
در بطری ریخته و انبار شده در انبارهای رسمی و متعهد (بیشتر در مورد ویسکی به کار می رود)

11. to float a bond issue
یک سری اوراق قرضه منتشر کردن

12. marriage is a permanent bond
ازدواج رابطه ای است دائمی.

13. his word is his bond
حرفش قول است،به هر چه بگوید عمل می کند

14. my files had been rifled and my bond certificates were missing
پرونده های مرا به هم ریخته بودند و اوراق قرضه ام مفقود شده بود.

15. These two different materials won't bond together easily.
[ترجمه ترگمان]این دو ماده مختلف به راحتی با هم پیوند نخواهند داشت
[ترجمه گوگل]این دو ماده مختلف به راحتی پیوند نخواهند داد

16. This unbreakable bond that unites as one,Is as strong as the ascent of the morning sun. Infinite days and nights of joy stream by,And even beyond the day we die.
[ترجمه ترگمان]این پیوند ناگسستنی که ما را به هم پیوند می دهد، به اندازه صعود خورشید صبح قوی است روزها و شبه ای لایتناهی، و حتی بعد از آن روزی که بمیریم
[ترجمه گوگل]این پیوند نامنظم که به عنوان یک متحد است، به عنوان صعود به خورشید صبح است روزهای بی انتها و شبهای شادی جریان را، و حتی فراتر از روزی که می میریم

17. A bond of friendship had been forged between them.
[ترجمه ترگمان]رابطه دوستی بین آن ها ایجاد شده بود
[ترجمه گوگل]یک پیوند دوستی بین آنها صورت گرفته است

18. How does glue bond with impervious substances like glass and metal?
[ترجمه ترگمان]پیوند چسبی با مواد غیرقابل نفوذ مانند شیشه و فلز چگونه است؟
[ترجمه گوگل]چسب چسب با مواد غیر قابل نفوذ مثل شیشه و فلز چطور است؟

19. This glue makes a good firm bond.
[ترجمه ترگمان]این چسب، یک پیوند محکم محکم و محکم ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]این چسب باعث ایجاد یک پیوند خوب می شود

20. The experience created a very special bond between us.
[ترجمه ترگمان]این تجربه ارتباط بسیار ویژه ای بین ما ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]تجربه ایجاد ارتباط بسیار ویژه ای بین ما بود

21. There is no stronger bond of friendship than a mutual enemy.
[ترجمه ترگمان]هیچ پیوندی قوی تر از یک دشمن مشترک وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ ارتباط قوی تر از دوستی نسبت به یک دشمن متقابل وجود ندارد

22. This new glue makes a firmer bond.
[ترجمه ترگمان]این چسب جدید، یک پیوند محکم تر را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]این چسب جدید یک پیوند قوی ایجاد می کند

23. There has been a close bond between them ever since she saved him from drowning.
[ترجمه ترگمان]از وقتی که او را از غرق شدن نجات داد، رابطه نزدیکی بین آن ها وجود داشت
[ترجمه گوگل]از زمانی که او را از غرق شدن نجات داد، بین آنها پیوندی نزدیک برقرار شده است

24. A strong spiritual bond exists between them.
[ترجمه ترگمان]پیوند روحی قوی بین آن ها وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک پیوند روحانی قوی بین آنها وجود دارد

25. Use this glue to bond the two materials.
[ترجمه ترگمان]از این چسب برای اتصال دو ماده استفاده کنید
[ترجمه گوگل]برای چسباندن دو ماده از این چسب استفاده کنید

26. It seems astonishing that Bond got away with so much jiggery-pokery for as long as he did.
[ترجمه ترگمان]به نظر جالب میاد که \"باند\" با این همه مدت تا وقتی که اینکارو کرده، قسر در بره
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد شگفت انگیز است که باند تا زمانی که او انجام داده بود، با خیلی جیگری پوکر دور رفت

The prisoner could not free himself from his bonds.

زندانی نتوانست خود را از غل و زنجیر آزاد کند.


the bond between mother and child

وابستگی (محبت) مادر و فرزند


bonds of friendship

رشته‌های مودت


Marriage is a permanent bond.

ازدواج رابطه‌ای دائمی است.


Family bonds are very strong in Iran.

در ایران پیوندهای خانوادگی بسیار قوی است.


Glue alone cannot hold these two pieces of wood bonded together.

چسب به‌تنهایی نمی‌تواند این دو قطعه چوب را به هم متصل نگه دارد.


Bonds which were put upon them by earlier generations.

وظایفی که نسل‌های پیشین به آنها محول کرده بودند.


government bonds

اوراق قرضه‌ی دولتی


اصطلاحات

bottled in bond

در بطری ریخته و انبارشده در انبارهای رسمی و متعهد (بیشتر در مورد ویسکی به کار می‌رود)


his word is his bond

حرفش قول است، به هر چه بگوید عمل می‌کند.


پیشنهاد کاربران

اوراق قرضه

پیوستگی ( در بحث پیوستگی و مهار میلگردها )

التزام و تعهد

دلبستگی،
دوستی،
علاقه،
پیوستگی ( بین دو دوست، عاشق )
رابطه - ( با هم بودن )

دلبستگی دوستی علاقه
پیوستگی عاشق. ارتباط باهم بودن

پیوند

کنارهم چیدن واحدهای بنایی ( سنگ، آجر و غیره ) به صورت یک الگوی منظم برای افزایش مقاومت و بهبود ظاهر و نمای ساختمان.
اگه از آجر استفاده بشه، bond معنای آجرچینی را میده.
مثلا stretcher bond یعنی راسته چینی ( در صورتی که از آجر برای ساخت سازه استفاده بشه )

bond به پیوند های بین اتم ها در یک مولکول گفته می شود درحالی که linkage به پیوند های میان دو مولکول می گویند.

اوراق قرضه، ضمانت نامه، تعهد و ضمانت کردن

قول نامه و قرارداد

اسم
1. اوراق قرضه
2. پیوند
3. قید، بند
4. اتصال
5. قرارداد
6. وثیقه
7. ضمانتنامه

فعل
1. به هم چسبیدن
2. رابطه یا پیوند برقرار کردن

قرار ضمانت، قرار التزام ( قراری که به موجب آن متهم را آزاد می گذارند )

اوراق قرضه
وثیقه
ضمانت

چسب ، پیوند ، اتصال

Strong connection and relationship among people

علقه و پیوند

Bond with some one
پیوند برقرار کردن با کسی ( منظور یک رابطه نزدیک و محکم است )

( با with ) متحد شدن، دست به یکی کردن، به هم نزدیک شدن

واژه باند که در پزشکی و در بیمارستان که وسیله بستن روی زخم و باند پیچی استفاده می شود از همین واژه یbond گرفته شده است.


رشته محبت و علاقه

bond ( شیمی )
واژه مصوب: پیوند 2
تعریف: جاذبه‏ای که اتم های یک مولکول را متصل به هم نگه دارد


کلمات دیگر: