کلمه جو
صفحه اصلی

dissent


معنی : جدا شدن، اختلاف عقیده داشتن، نفاق داشتن
معانی دیگر : (معمولا با: from) اختلاف عقیده داشتن با، ناهم اندیش بودن، (عقاید و رسوم کلیسای خود را) رد کردن، از دین برگشتن، مخالفت (عقیدتی و مذهبی)، (حقوق - بیان عقیده ی اقلیت در مورد به خصوص) دگراندیشی، (مذهب) ناهم رایی، ناهم اندیشی

انگلیسی به فارسی

اختلاف عقیده داشتن، جداشدن، نفاق داشتن


مخالفت، اختلاف عقیده داشتن، جدا شدن، نفاق داشتن


انگلیسی به انگلیسی

• opposition, disagreement, discord, conflict
disagree on, differ, dispute, oppose
if someone dissents, they express strong disagreement with established ideas; a formal use.
dissent is strong disagreement or dissatisfaction with a proposal or with established ideas or values.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] اختلاف
[حقوق] مخالفت کردن، مخالفت

مترادف و متضاد

جدا شدن (فعل)
part, dispart, dissent, dissever

اختلاف عقیده داشتن (فعل)
dissent

نفاق داشتن (فعل)
dissent

disagreement, disapproval


Synonyms: bone, bone of contention, bone to pick, clinker, conflict, contention, denial, difference, disaccord, discord, dissension, dissidence, disunity, far cry, flak, hassle, heresy, heterodoxy, misbelief, nonagreement, nonconcurrence, nonconformism, nonconformity, nope, objection, opposition, poles apart, protest, refusal, resistance, schism, sour note, spat, split, strife, unorthodoxy, variance


Antonyms: agreement, approval, authorization, concurrence, endorsement, ratification, sanction


disagree


Synonyms: argue, balk, break with, buck, contradict, decline, demur, differ, disaccord, discord, divide, fly in the face of, object, oppose, pettifog, protest, put up a fight, put up an argument, refuse, say not a chance, say nothing doing, say no way, shy, stickle, vary, wrangle


Antonyms: agree, approve, assent, authorize, concur, consent, endorse, ratify, sanction


جملات نمونه

1. political dissent
تضاد فکری سیاسی

2. voices of dissent
سر و صدای حاکی از ناهم اندیشی

3. they did not tolerate religious dissent
آنان مخالفت با مذهب را تحمل نمی کردند.

4. In those days, religious dissent was not tolerated.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان، مخالفت مذهبی تحمل نشد
[ترجمه گوگل]در آن زمان، مخالفت دینی تحمل نشد

5. These voices of dissent grew louder and louder.
[ترجمه ترگمان]این صداها بلندتر و بلندتر شد
[ترجمه گوگل]این صدای مخالفت بلندتر و بلندتر شد

6. He would brook no serious dissent.
[ترجمه ترگمان]مخالفت جدی در او نبود
[ترجمه گوگل]او هیچ اختلاف نظر جدی نداشت

7. The regime ruthlessly suppresses all dissent.
[ترجمه ترگمان]این رژیم بی رحمانه همه مخالفان را سرکوب می کند
[ترجمه گوگل]رژیم بی رحمانه تمام مخالفان را سرکوب می کند

8. Voices of dissent began to rise against the established authority in the 1950s and 1960s.
[ترجمه ترگمان]صدای مخالفان در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ علیه قدرت حاکم شروع به افزایش کرد
[ترجمه گوگل]صدای مخالفت در دهه 1950 و 1960 علیه اقتدار پایدار شروع شد

9. Any political system refusing to allow dissent becomes a tyranny.
[ترجمه ترگمان]هر نظام سیاسی که مخالفت با مخالفت را رد کند، باعث استبداد می شود
[ترجمه گوگل]هر سیستم سیاسی که امتناع مخالفت را می پذیرد، یک استبداد است

10. There were murmurs of both assent and dissent from the crowd.
[ترجمه ترگمان]زمزمه هر دو علامت تایید و مخالفت در میان جمعیت بود
[ترجمه گوگل]هر دو نفر از توافق و مخالفتی از سوی مردم درهم شکسته بودند

11. In the early 1960s, the voices of dissent began to rise.
[ترجمه ترگمان]در اوایل دهه ۱۹۶۰، صدای مخالفت شروع به افزایش کرد
[ترجمه گوگل]در اوایل دهه 1960، صدای مخالفت شروع شد

12. The present government is even less tolerant of dissent.
[ترجمه ترگمان]دولت کنونی حتی کم تر از تحمل عقاید مخالف برخوردار است
[ترجمه گوگل]حکومت کنونی حتی از مخالفت با تحریم کمتر است

13. His dissent from his family's religious beliefs caused a lot of ill-feeling.
[ترجمه ترگمان]مخالفت او از اعتقادات مذهبی خانواده اش باعث ایجاد حس بدی شد
[ترجمه گوگل]مخالفت او با اعتقادات مذهبی خانواده اش باعث شد بسیاری از بدبختی ها

14. Stability only exists in the country because dissent has been suppressed.
[ترجمه ترگمان]ثبات تنها در کشور وجود دارد زیرا مخالفان سرکوب شده اند
[ترجمه گوگل]ثبات تنها در کشور وجود دارد زیرا مخالفت سرکوب شده است

15. There are many ways of expressing dissent.
[ترجمه ترگمان]راه های زیادی برای ابراز مخالفت وجود دارد
[ترجمه گوگل]راه های بسیاری برای ابراز مخالفت وجود دارد

16. Voices of dissent began to rise against the bomb.
[ترجمه ترگمان]صداهای مخالفت شروع به بالا رفتن در برابر بمب کردند
[ترجمه گوگل]صدای مخالفت علیه بمب شروع شد

He dissented from the idea that universities should get involved in politics.

او با این عقیده که دانشگاه‌ها باید در سیاست دخالت کنند، مخالف بود.


He was tried for dissenting from the Church of England.

به‌دلیل رویگردانی از کلیسای انگلیس محاکمه شد.


They did not tolerate religious dissent.

آنان مخالفت با مذهب را تحمل نمی‌کردند.


voices of dissent

سر و صدای حاکی از ناهم‌اندیشی


political dissent

تضاد فکری سیاسی


dissenting opinions

عقاید متناقض


پیشنهاد کاربران

اعتراض

Collide

ردکردن یا نپذیرفتن

تفرقه

n : نفاق ، اختلاف ، مخالفت ( عقیدتی و مذهبی )

مخالف ( از نظر عقاید و افکار )

اختلاف نظر داشتن با

مخالفت، نظر مخالف
Anyone wishing to dissent from the motion should now raise their hand

اختلاف عقیده داشتن


کلمات دیگر: