1. Her body bloated and puffed up till pain seemed to burst out through her skin.
[ترجمه ترگمان]بدنش ورم کرده بود و باد کرده بود تا اینکه درد از پوستش بیرون زد
[ترجمه گوگل]بدن او نفخ و پف کرد تا درد به نظر می رسید از طریق پوست او را پشت سر گذاشت
2. The cow's stomach was bloated from eating the wet fodder.
[ترجمه ترگمان]شکم گاو از خوردن علیق پر شده بود
[ترجمه گوگل]معده گاو از خوردن خوراک مرطوب پف کرده است
3. If I eat it, my stomach bloats up.
[ترجمه مهدی مرسلی] اگر آن را بخورم، شکمم نفخ می کند.
[ترجمه ترگمان]اگر آن را بخورم، شکمم از هم باز می شود
[ترجمه گوگل]اگر من آن را بخورم، شکمم نفس می کشد
4. I felt bloated after the huge meal they'd served.
[ترجمه ترگمان]بعد از غذایی بزرگ که به آن ها خدمت کرده بودند، ورم کرده بودم
[ترجمه گوگل]پس از غذای بزرگ که آنها خدمت کرده اند، احساس پاشیدگی کردم
5. He suffered from indigestion and bloating.
[ترجمه ترگمان]از سو هاضمه و نفخ شکم رنج می برد
[ترجمه گوگل]او از سوء هاضمه و نفخ رنج می برد
6. The great success has bloated her ego to an alarming degree.
[ترجمه ترگمان]موفقیت بزرگ غرور او را به میزان هشدار دهنده افزایش داده است
[ترجمه گوگل]موفقیت بزرگ نفس خود را به حالت هشدار دهنده نفوذ کرده است
7. His face was bloated.
[ترجمه ترگمان]صورتش ورم کرده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش پف کرده بود
8. I feel really bloated after that meal.
[ترجمه ترگمان] بعد از اون غذا حس می کنم واقعا ورم کرده
[ترجمه گوگل]بعد از آن غذا احساس خستگی می کنم
9. Not to mention half a ton of bloat, several wagonloads of smuts, and a sackful of matted hair.
[ترجمه ترگمان]حتی یک تن پف و چند تا موی ژولیده و یک کیسه پر از موهای ژولیده
[ترجمه گوگل]به ذکر نیمی از تن از نفخ، چند wagonloads از smuts، و یک کیسه موی مات شده است
10. Even their baby is bloated, and wanting more.
[ترجمه ترگمان]حتی بچه شون هم ورم کرده و بیشتر هم می خواد
[ترجمه گوگل]حتا نوزادشان نفخ می کند و بیشتر می خواهد
11. I feel really bloated. I wish I hadn't eaten so much.
[ترجمه ترگمان] حس می کنم واقعا ورم کرده ای کاش زیاد غذا نخورده بودم
[ترجمه گوگل]من واقعا احساس تنفس میکنم آرزو می کردم که خیلی غذا نداشتم
12. Gobbla, his hugely bloated and eternally hungry Cave Squig would feed well.
[ترجمه ترگمان]Gobbla، hugely پر باد و ابدی، دهانه غار را به خوبی تغذیه می کرد
[ترجمه گوگل]Gobbla، غول پیکر غول پیکر و ابدی گرسنه، به خوبی تغذیه می کند
13. He fell onto the sofa, his stomach bloated with food.
[ترجمه ترگمان]او روی کاناپه افتاد، معده اش از غذا پر شده بود
[ترجمه گوگل]او بر روی مبل افتاد، شکمش با غذا پف کرده بود
14. I felt so bloated after Thanksgiving dinner.
[ترجمه ترگمان]بعد از شام شکرگزاری خیلی احساس ورم کرده بودم
[ترجمه گوگل]من پس از شام شکرگذاری احساس سوزش شدم
15. That warlock was a bloated, horned hermaphrodite draped in bilious green skin.
[ترجمه ترگمان]این جادوگر، یک ماده لزج و شاخ دار بود که در پوست سبز رنگی آراسته شده بود
[ترجمه گوگل]این خونسردی، هرمافرویدی پوشیده شده و شاخدار است که در پوست سبز زرد پوشیده شده است