کلمه جو
صفحه اصلی

block


معنی : سد، قطعه، کند، بلوک، جعبه قرقره، کنده، انسداد، مانع ورادع، ساختمان چهارگوش، توده، قلنبه، مسدود کردن، باز داشتن، بستن، بند اوردن، مانع شدن از، قالب کردن
معانی دیگر : قطعه ی دارای سطوح صاف (از چوب یا سنگ یا سیمان و غیره)، تکه، قالب، بالشتک چوبی زیر ساطور یا شمشیر و غیره، بندآوردن، گرفتن (مجرا)، جلوگیری کردن، سد کردن، سد راه کردن، هر چیزی که مجرا یا معبری را سد کند، (روان شناسی) دچار بازداری ذهنی شدن، وقفه ی فکری، قطعه یا محله ی مربع شکلی از شهر، هریک از خیابان های متقاطع و شبکه وار و ساختمان هایی که بین آنها قرار دارد، فاصله ی دو خیابان، (انگلیس) ساختمان بزرگ، دستگاه ساختمان، گروه، همبست، دسته، یک جا، قلمبه (block هم می نویسند)، (خودمانی) سر، کله، (پزشکی) وقفه در کار اندام، گرفتگی یا انسداد عضو، اختلال در ارسال انگیزه های عصبی به محلی از بدن، (تجارت و بانکداری) گرفتگی ایجاد کردن (در انتقال پول یا تبدیل آن به ارزهای دیگر یا برداشت آن)، به صورت قطعه یا بلوک درآوردن، تکه تکه کردن، (پیشخوانی که حراجگر اجناس حراجی را روی آن قرار می دهد) میز حراج، قالب کلاه سازی، شکل و قالبگیری کلاه، قالبگیری کردن، داپو، بازداری، گیر، بندال، بندآر، هر چیز محکم که به عنوان حایل یا شمع یا پشتبند به کار رود، با پشتبند (و غیره) محکم کردن، (مکانیک) بدنه ی موتور که سیلندرها در آن قرار می گیرند (engine block هم می گویند)، قرقره ی طنابخور، توپی چرخ، (کامپیوتر) یک گروه واژه، حروف و ارقام به عنوان یک واحد اطلاعات، (چاپ) قطعه ی چوب یا پلاستیک (و غیره) که روی آن نقشی حک شده باشد، (برخی ورزش ها به ویژه فوتبال امریکایی و بسکتبال و غیره) جلو حرکت یا بازی حریف را گرفتن، سد کردن راه حریف، (مسابقات دو - جمع) خط (یا تخته ی) شروع مسابقه، (معمولا با out) کروکی کشیدن، تصویر کلی ترسیم کردن، توی عکسی را پر کردن، (تئاتر) حرکات هنر پیشگان را روی صحنه طرح و کارگردانی کردن، (در ماشین کردن مراسلات) آدرس و متن نامه را بدون بریدگی (انقطاع) تایپ کردن، اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی

انگلیسی به فارسی

بند آوردن، انسداد، جعبه قرقره، اتحاد دو یا چند دسته با هدف خاصی، بلوک، کنده، مانع، قطعه، بستن، مسدود کردن، مانع شدن از، بازداشتن، قالب کردن، توده، قلنبه


کند، بلوک، سد، مسدودکردن


انگلیسی به انگلیسی

• chunk; obstacle; piece, unit of text that is marked for a future processing operation (computers); mold; obstruction; scaffold, gallows; rectangle space surrounded by streets
obstruct; hinder, thwart
a block of flats or offices is a large building containing them.
a block in a town is an area of land with streets on all its sides.
a block of a substance is a large rectangular piece of it.
to block a road, channel, or pipe means to put something across or in it so that nothing can get past.
if something blocks your view, it prevents you from seeing something by being between you and that thing.
if you block something that is being arranged, you prevent it from being done.
see also building block, road block, stumbling block.
if you block out a thought, you try not to think about it.
if you block something up or if it blocks up, it becomes completely blocked so that nothing can get through it.

اسم ( noun )
(1) تعریف: a solid piece of hard material such as wood, concrete, or ice, usu. flat on the sides.
مشابه: bar, brick, cake, chunk, cube

- Blocks of ice were cut from the surface of the frozen lake.
[ترجمه MM] قطعات یخ از سطح دریاچه ی یخ زده بریده شدند
[ترجمه ترگمان] تکه های یخ از سطح دریاچه یخ زده بریده شد
[ترجمه گوگل] بلوک یخ از سطح دریاچه یخ زده بریده شد

(2) تعریف: such a piece, usu. made of concrete, used for building construction.
مشابه: brick, cinder block

(3) تعریف: a section of a city or town bounded on four sides by intersecting streets, or the distance represented by one side of such a section.
مشابه: neighborhood, square

- Let's take a walk around the block.
[ترجمه raha] بیایید در اطراف بلوک قدم بزنیم
[ترجمه meli] بیایید برای قدم زدن در اطراف بلوک برویم: )
[ترجمه ترگمان] بیا بریم تو خیابون قدم بزنیم
[ترجمه گوگل] بیایید قدم زدن در اطراف بلوک
- He lives four blocks away.
[ترجمه ترگمان] او چهار بلوک آن طرف تر زندگی می کند
[ترجمه گوگل] او چهار بلوک فاصله دارد

(4) تعریف: one of a set of small cubes or other three-dimensional shapes, usu. made of wood or plastic, and used as a child's building toy.
مشابه: cube

- Her little boy was busy making a castle with his blocks.
[ترجمه دریا⭐] پسر کوچکش مشغول ساختن قلعه با بلوک ها بود.
[ترجمه ترگمان] پسر کوچکش سرگرم ساختن یک قلعه با blocks بود
[ترجمه گوگل] پسر کوچکش مشغول ساخت یک قلعه با بلوک های خود بود

(5) تعریف: a mold on which a thing, esp. a hat, is shaped or displayed.
مترادف: form, mold
مشابه: frame, shape

(6) تعریف: a piece of wood, stone, or the like to be used for engraving.

(7) تعریف: a solid piece of wood against which cutting or chopping is done.
مشابه: chopping block

(8) تعریف: the casing in which a pulley is set.
مشابه: block and tackle

(9) تعریف: a group of people or things regarded as a single unit.
مترادف: group
مشابه: alliance, battery, bloc, faction, league

(10) تعریف: a hindrance; obstruction.
مترادف: blockage, hindrance, impediment, obstacle, obstruction
مشابه: bar, barrier, blockade, clog, hurdle, jam, rebuff, stop

(11) تعریف: in sports, an act of physical obstruction of another player, esp. in football.
مشابه: interference, obstruction

(12) تعریف: a state of being unable to perform a certain task.
مترادف: blockage, inhibition
مشابه: repression, suppression

- He can't finish his novel because of his writer's block.
[ترجمه ترگمان] نمی تواند رمان او را به خاطر بلوک his تمام کند
[ترجمه گوگل] او نمی تواند رمان خود را به دلیل بلوک نویسنده خود به پایان برساند

(13) تعریف: (slang) one's head.
مترادف: dome, head, noggin, pate

- He threatened to knock my block off.
[ترجمه ترگمان] اون تهدید کرد که جلوی ساختمون منو بگیره
[ترجمه گوگل] او تهدید کرد که بلوک من را بکشد

(14) تعریف: (chiefly British) a large building divided into separate apartments, offices, or the like.

- They're putting up a new office block on the corner.
[ترجمه ترگمان] آن ها در گوشه ای از یک دفتر جدید اداره می کنند
[ترجمه گوگل] آنها یک بلوک اداری جدید را روی گوشه قرار می دهند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blocks, blocking, blocked
(1) تعریف: to hinder or obstruct.
مترادف: hinder, impede, obstruct, stop
متضاد: bolster
مشابه: arrest, bar, bottleneck, clog, dam, frustrate, jam, occlude, oppose, preclude, rebuff

- His lack of training blocks his chances for advancement.
[ترجمه ترگمان] عدم آموزش او فرصت های او برای پیشرفت را مسدود می کند
[ترجمه گوگل] عدم تمرین او مانع پیشرفت او می شود

(2) تعریف: to impede or obstruct by placing something in the way or by being in the way.
مترادف: clog, jam, obstruct
متضاد: unblock
مشابه: bottleneck, choke, close, clot, dam, foul, hinder, impede, interfere, occlude, stop, wall

- He blocked the door with cardboard boxes.
[ترجمه ترگمان] در را با جعبه های مقوایی بست
[ترجمه گوگل] او درب را با جعبه های مقوایی مسدود کرد
- The basketball player blocked his opponent.
[ترجمه ترگمان] بازیکن بسکتبال حریف او را مسدود کرد
[ترجمه گوگل] بازیکن بسکتبال حریف خود را مسدود کرد
- The stalled truck blocked the road.
[ترجمه ترگمان] کامیون stalled جاده را مسدود کرد
[ترجمه گوگل] کامیون متوقف شده جاده را مسدود کرد

(3) تعریف: to put into a rough form; outline (usu. fol. by "out").
مترادف: draft, map, outline
مشابه: delineate, plan, sketch

- We blocked out the first act of the play.
[ترجمه ترگمان] ما پرده اول بازی را مسدود کردیم
[ترجمه گوگل] ما اولین اثر بازی را مسدود کردیم

(4) تعریف: to shape into or with a block.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: in certain sports, to hinder or obstruct the movements of an opposing player.
مشابه: hinder, interfere

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] بلوک
[عمران و معماری] بلوک - قطعه - قطعه زمین - کنده سنگ یا چوب - ناحیه اختصاصی
[کامپیوتر] بلوک - گروهی از بایتها که بر روی نوار مغناطیسی یا وسیله ای مشابه ذخیره می شوند. بلوکها توسط نواحی خالی به نام فواصل بین بلوک از هم جدا می شوند - بلوک ؛ مسدود کردن ؛ سد ؛کنده ؛ بلاک
[برق و الکترونیک] بلوک دسته ای از بایتها که به عنوان واحد داده ی منطقی و مانند رکورد یک پرونده، پردازش، ذخیره و دستیابی می شوند .
[مهندسی گاز] بستن، محدود کردن
[نساجی] دسته ای - کلیشه ای - قطعه - خنثی سازی - جلوگیری - متوقف کردن - نقش برجسته - قالب - تکه
[ریاضیات] قطعه، بستن، سد شدن، توده، سد کردن، مانع، بلوک، دسته، بخش، بلاک، جدول، جسم، قطعه ای بجرم، دسته
[معدن] بلوک (معادن زیرزمینی) - کنده (نگهداری)
[خاک شناسی] تنک کردن
[آمار] بلوک
[آب و خاک] جوی بند

مترادف و متضاد

سد (اسم)
dyke, dike, dam, block, obstacle, barrier, wall, sluice, rampart, massif, stank, stoppage

قطعه (اسم)
section, tract, lump, bit, part, share, portion, lot, passage, stretch, fragment, segment, mainland, block, panel, piece, goblet, dab, bloc, plank, slab, plat, plot, doit, internode, nugget, pane, snip

کند (اسم)
block

بلوک (اسم)
canton, district, block, bloc

جعبه قرقره (اسم)
block, bloc

کنده (اسم)
stub, stock, clog, timber, block, chunk, bloc, log, chump, logarithm

انسداد (اسم)
let, choke, block, obstacle, blockade, obstruction, blockage, occlusion, blocking, stockade, impassability, padlock, tie-up

مانع ورادع (اسم)
block

ساختمان چهارگوش (اسم)
block

توده (اسم)
gross, stack, aggregate, accumulation, agglomeration, cumulation, mass, pile, lump, bulk, heap, volume, aggregation, hill, congeries, shock, block, wad, barrow, bloc, clot, cob, ruck, rick, dollop, conglomeration, cumulus, midden, riffraff, oodles, tump

قلنبه (اسم)
lump, block, bloc, nub, pone, hunch, nob

مسدود کردن (فعل)
close, bar, clog, choke, shut, block, barricade, shut off, caulk, blank out, jam, calk, stopper, foreclose, scotch, head back, mure, obstruct, obturate, occlude, oppilate, portcullis, stopple

باز داشتن (فعل)
deter, stay, ban, forbid, interdict, bar, hold, arrest, detain, impeach, encumber, prevent, debar, dissuade, block, contain, impede, stow

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

بند اوردن (فعل)
stop, stanch, stem, block

مانع شدن از (فعل)
block, hamper

قالب کردن (فعل)
form, block, found, cake, shove over, take a cast

mass of material


Synonyms: bar, brick, cake, chunk, cube, hunk, ingot, loaf, lump, oblong, piece, section, segment, slab, slice, solid, square


obstruction


Synonyms: bar, barrier, blank wall, blockage, chunk, clog, hindrance, impediment, jam, mass, obstacle, obstruction, roadblock, snag, stop, stoppage, wall


Antonyms: opening


obstruct


Synonyms: arrest, bar, barricade, blockade, block out, brake, catch, charge, check, choke, clog, close, close off, close out, congest, cut off, dam, deter, fill, halt, hang up, hinder, hold up, impede, intercept, interfere with, occlude, plug, prevent, shut off, shut out, stall, stonewall, stop, stopper, stop up, stymie, tackle, take out of play, thwart


Antonyms: let go, let up, open, unblock


جملات نمونه

1. block in
اتومبیل خود را جلو اتومبیل دیگر پارک کردن،راه ماشین دیگر را سد کردن

2. block out
از پخش خبر جلوگیری کردن،سانسور کردن

3. block up
1- (متن یا فضا و غیره را) به طور مسدود کننده ای پر کردن 2- (توسط قطعات چوبی یا فلزی و غیره) بلند کردن

4. a block of ice
یک قالب یخ

5. a block of tickets
یک دسته بلیط

6. a block of wood
یک قطعه چوب

7. don't block the doorway!
راه دخول را سد نکنید!

8. heart block
بلوک قلبی

9. writer's block
بازماندگی ذهنی نویسنده

10. concrete block
آجر سیمانی،بلوک بتونی

11. a butcher's block
تخته ی زیر ساطور قصابی

12. a cement block
بلوک سیمانی

13. a headsman's block
بالشتک چوبی که سر محکوم را روی آن قرار می دادند و با تبر می زدند،بالشتک سربری

14. a parliamentary block
بلوک (همبست) پارلمانی

15. knock someone's block off
(خودمانی) کتک مفصل زدن،تو سری حسابی زدن

16. on the block
در معرض حراج یا فروش

17. he tried to block the deal
او سعی کرد جلو معامله را بگیرد.

18. go to the block
1- اعدام شدن (از طریق قطع سر) 2- حراج کردن،به حراج گذاشتن

19. chip off the old block
(در مورد فرزند) خیلی شبیه پدر،درست عین پدر

20. he threatened to knock my block off
تهدید کرد که کله ام را خرد خواهد کرد.

21. the spanish government tried to block out new ideas from abroad
دولت اسپانیا کوشید جلو پخش اندیشه های نوین خارجی را بگیرد.

22. he drove (his car) around the block
او با اتومبیل دور بلوک گشت.

23. his flat is on the fifth floor of this ten-storey block
آپارتمان او در طبقه ی پنجم این ساختمان ده طبقه است.

24. What is sculpture is to a block of marble, education is to the soul.
[ترجمه ترگمان]آنچه که مجسمه سازی به یک بلوک مرمر تعلق دارد، آموزش روح است
[ترجمه گوگل]مجسمه چی است به بلوک سنگ مرمر، آموزش و پرورش به روح است

25. He is chipping away at a block marble with a chisel.
[ترجمه ترگمان]یک تکه سنگ مرمر را با یک اسکنه از آن جدا می کند
[ترجمه گوگل]او در یک سنگ مرمر بلوک با یک مته کار می کند

26. The old man chopped the block of wood in two with a single blow.
[ترجمه ترگمان]پیرمرد تکه چوب را با یک ضربه قطع کرد
[ترجمه گوگل]پیرمرد بلوک چوب را در دو ضربه با یک ضربه خرد کرد

27. He cleaved a block of wood in two.
[ترجمه ترگمان]او یک تکه چوب را در دو تکه کرد
[ترجمه گوگل]او دو قطعه از چوب را برداشت

28. He rough-hewed a statue out of a block of jade rapidly but then polished it slowly over a long period.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت مجسمه را از یک تکه طناب جدا کرد، اما بعد از مدتی طولانی آن را به آرامی صیقل داد
[ترجمه گوگل]او یک مجسمه را از یک بلوک یشم به زانو زد، اما بعدا آن را به آرامی به مدت طولانی تمیز کرد

29. He's trying to block out memories of the accident.
[ترجمه ترگمان]اون داره سعی می کنه خاطرات اون تصادف رو از بین ببره
[ترجمه گوگل]او سعی در جلوگیری از خاطرات حادثه دارد

30. Block out this unimportant detail at the top of your picture.
[ترجمه ترگمان]این جزئیات بی اهمیت را در بالای تصویر خودتان ببندید
[ترجمه گوگل]این جزئیات بی اهمیت را در بالای تصویر خود مسدود کنید

a cement block

بلوک سیمانی


a block of wood

قطعه چوب


a block of ice

قالب یخ


a butcher's block

تخته‌ی زیر ساطور قصابی


a headsman's block

بالشتک چوبی که سر محکوم را روی آن قرار می‌دادند و با تبر می‌زدند، بالشتک سربری


The pipe is blocked.

لوله گرفته است.


The road was completely blocked.

راه کاملاً بند آمده بود.


Soldiers blocked our way.

سربازان جلو راهمان را گرفتند.


This new building blocks our view of the sea.

این ساختمان جدید جلو دید ما را به دریا می‌گیرد.


He tried to block the deal.

او سعی کرد جلو معامله را بگیرد.


The democrats blocked the passage of the bill.

دموکراتها از تصویب لایحه جلوگیری کردند.


writer's block

بازماندگی ذهنی نویسنده


I walked three blocks over.

من سه خیابان بالاتر رفتم.


He drove (his car) around the block.

او با اتومبیل دور بلوک گشت.


His flat is on the fifth floor of this ten-storey block.

آپارتمان او در طبقه‌ی پنجم این ساختمان ده طبقه است.


a parliamentary block

بلوک (هم‌بست) پارلمانی


a block of tickets

یک دسته بلیط


They sell stamps in blocks.

تمبرها را ورق‌ورق می‌فروشند.


He threatened to knock my block off.

تهدید کرد که کله‌ام را خرد خواهد کرد.


heart block

بلوک قلبی


blocked account

حساب مسدود (بلوک شده)


blocked currency

پول بلوک شده


The Spanish government tried to block out new ideas from abroad.

دولت اسپانیا کوشید جلو پخش اندیشه‌های نوین خارجی را بگیرد.


اصطلاحات

block in

اتومبیل خود را جلو اتومبیل دیگر پارک کردن، راه ماشین دیگر را سد کردن


block out

از پخش خبر جلوگیری کردن، سانسور کردن


block up

1- (متن یا فضا و غیره را) به طور مسدودکننده‌ای پر کردن 2- (توسط قطعات چوبی یا فلزی و غیره) بلند کردن


go to the block

1- اعدام شدن (از طریق قطع سر) 2- حراج کردن، به حراج گذاشتن


knock someone's block off

(عامیانه) کتک مفصل زدن، تو سری حسابی زدن


on the block

در معرض حراج یا فروش


پیشنهاد کاربران

بمبست →یکی از معنی هاش هست

Kanoon lran
=4=block
چهارراه


مهار کردن

( یوگا ) آجر یا بلوک مخصوص یوگا

منجمد شدن

بلوک
مسدود کردن

Making a block
سر راه بودن. مانع بودن

وقتی اسم باشه می تونه چهار راه هم معنی بده
an area of land in a town which has streets on four sides

متوقف کردن

مسدود کردن

چهار راه می شود

Noun:چهار راه

معنی سنگ هایی برای ساختن خانه هم میده

واحد - بخش - گروه - گروهه


قطعه
قسمت
بخش

Block - En ( بلوک ) =مسدود کردن، اسم:توده، انسداد، بلوک، سد، قطعه، قلنبه –فعل:مسدود کردن ، بستن
Block - Turk بُلوک=قسمت، قطعه ، قطع شده ، جدا شده ، دوتیکه شده، مسدود شده، تقسیم شده
بُؤل =فعل امر بُؤلمک=جداکردن ، قطعه قطعه کردن، قطع ومسدود کردن ، تقسیم کردن– چورگی بُؤل= نان را تقسیم کن ، نان را قطعه قطعه کن – بیر بُلوک أوی=یک قطعه خانه – بیر بُلوک داش= یک تیکه سنگ - ایکی بُلوک یر= دوقطعه زمین – یولی بُؤل= راه را مسدود کن – اِتی بُؤل= گوشت را ببُر ( ساطوری اش کن ) - بیر بُلوک آدم گلیار = یک گروه آدم ( گروه مشخص وجدا شده از دیگران ) می آیند - بُل=بزرگ ، زیاد ، عظیم ، قلنبه
Blockade Runner - En ( بلوک کاید رونا ( رونار ) ) =دوندۀ محاصره، شخص یا ناوی که از محاصرۀ دشمن می گذرد
Blockade Runner - Turk – ( بلوک کاد روانا ر ) = روان شدن از قطعۀ یا راه مسدود شده ( قطع شده ) ، روانابولماق=به یک طرف دویدن یا رفتن، به یک سوعزیمت کردن، به یک سمت راه افتادن ، به جهتی روان شدن –روانار= دونده ، چیز رونده، راه افتاده ، عزیمت کرده ، روان شده ، رو ( برو )
Blockade - Enبلوک کاید=اسم:محاصره ، انسداد، راه بندان، سد راه، فعل:بستن، محاصره کردن، راه بندان کردن، سد راه کردن
Blockade - Turk بُلوک کاد ( بُلوک قطع ) =قسمت قطع شده ، تیکۀ مسدود شده

چهار راه
an area of land in a town which has streets on four sides

an area of land in a town which has streets on four sides

چار راه

[نفت]: احاطه سنگ و ماتریکس

مسدود کردن 😭⁦ ( 。ŏ﹏ŏ ) ⁩

block area جایی که بچه های مهدکودک توش بازی با وسیله هایی مثل آجر بازی می کنند ( جایی که ساختمان می سازند وخراب می کنند ) .

بلوک

گنگ ، گروه و. . .

مکعب

( در والیبال ) دفاع روی تور ، یک بازی دفاعی در بالای تور است که در آن یک یا چند بازیکن ، سعی می کنند که مسیر توپ ورودی به زمین را مسدود کنند یا سرعت توپ ورودی را کاهش دهند.

چهارراه

ساختمان

محله یا بلوک
سدکردن
مسدود کردن

ساختمان بزرگ

خیلیا فک میکنن به معنیه بلاک کردن میده ولی این v هس
داخلn به معنیه بلوک. . . هس

بسته, قطعه, تکه, دسته ای از اشیا که کنار هم بسته شده اند یا در کنار هم مجموعه ای را تشکیل میدهند
we can see a block of seats in the stadium
ما میتونیم مجموعه ای از صندلی هارو توی استادیوم ببینیم

سمت ، طرف
in the interest of always being in the majority voting block

بلاک، بلوک ساختن

بند ( زندان )

( N ) :چهار راه
( V ) :مسدودکردن
اگر فعل باشه میشه مسدود کردن و اگر اسم باشه چهار راه هم معنی میده

block ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: بستک 1
تعریف: مجموعه‏ای از بیت ها یا گروهی از نویسه‏ها که به عنوان واحد اطلاعاتی مستقل منتقل می‏شوند و برای تصحیح خطا یا هم‏زمان‏سازی به کار می‏روند

کانون زبان ایران
ترم : reach 4
sup book page 68
block
meaning :an area of land in a town which has streets on four sides
example :they blocked the street baecuse of the accident.

تقاطع
بلوک ساختمانی


کلمات دیگر: