کلمه جو
صفحه اصلی

graze


معنی : خراش، خراشیدگی، خوراک دادن، چریدن، خراشیدن، چراندن، تغذیه کردن از، گله چراندن، چرانیدن
معانی دیگر : چرا کردن، گله داری کردن، دام پروری کردن، (عامیانه) به جای سه وعده غذا تمام روز کم کم خوردن، خوراک را گلچین کردن، (ارتش) مسیر تراشنده، تیر تراشنده، (در مورد گلوله و شمشیر و غیره) خراشیدن، زخم سطحی زدن

انگلیسی به فارسی

چراندن، تغذیه کردن از، چریدن، خراش، خراشیدن، گله چراندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: grazes, grazing, grazed
• : تعریف: to feed on growing grass and herbage, as cattle and horses.
مترادف: browse
مشابه: feed, forage, pasture

- The cattle grazed in the pasture.
[ترجمه ترگمان] گله های گاو در چراگاه پراکنده بودند
[ترجمه گوگل] گاو در مرتع پرورش می دهد
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: grazer (n.)
(1) تعریف: to feed on (growing grass or a field of it).
مترادف: browse, crop

(2) تعریف: to put (animals) to feed on growing grass.
مترادف: pasture, range

- We grazed the horses near the river.
[ترجمه پارس زاده] ما اسب ها را در کنار رودخانه چراندیم. ( برای چریدن به کنار رودخانه بردیم ) .
[ترجمه ترگمان] در کنار رودخانه اسب ها را خراش دادیم
[ترجمه گوگل] ما اسبها را در نزدیکی رودخانه کشتیم

(3) تعریف: to tend (animals) at pasture.
مشابه: herd, shepherd, tend
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grazes, grazing, grazed
(1) تعریف: to touch or brush lightly in passing.
مترادف: brush, sweep
مشابه: glance off, kiss, lick, nick, shave, touch

- He grazed her arm as he ran past her.
[ترجمه ترگمان] در حالی که از کنارش می دوید بازویش را خراش می داد
[ترجمه گوگل] او در حالی که از او گذشته فرار کرد دستش را گرفت

(2) تعریف: to scrape or abrade (skin).
مترادف: abrade, scrape
مشابه: scratch, scuff, skin

- She fell in the playground and grazed her knee.
[ترجمه Atousa] در زمین بازی افتاد و زانویش خراشیده شد.
[ترجمه ترگمان] روی زمین افتاد و زانو زد
[ترجمه گوگل] او در زمین بازی افتاد و زانو زد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to touch, brush, or scrape something lightly in passing.
مترادف: brush
مشابه: kiss, touch
اسم ( noun )
مشتقات: grazingly (adv.)
(1) تعریف: a light touching, brushing, or scraping action.
مشابه: abrasion, brush, touch

- He felt the graze of the cat against his leg.
[ترجمه ترگمان] He گربه را روی پایش احساس کرد
[ترجمه گوگل] او حس گره گربه را در برابر پای خود احساس کرد

(2) تعریف: a slight abrasion or scrape.
مترادف: abrasion, scrape
مشابه: scratch

- The wound was only a graze.
[ترجمه Atousa] اون زخم فقط یه خراش بود.
[ترجمه ترگمان] این زخم فقط یک graze بود
[ترجمه گوگل] زخم تنها گاو بود

• instance of rubbing lightly against something; scrape; scratch; act of grazing, act of eating grass
rub lightly against something; scrape the skin from; feed on growing grass (of livestock); watch over livestock while they are grazing
when an animal grazes, it eats grass.
if you graze a part of your body, you injure the skin by scraping against something. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...cuts and grazes.
see also grazing.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] چرا کردن، چریدن

مترادف و متضاد

خراش (اسم)
abrasion, attrition, scratch, scrape, scuff, graze, rift, chafe, chap, scab, scotch

خراشیدگی (اسم)
scrape, graze

خوراک دادن (فعل)
graze, feed, diet, meal, nourish, serve, grub, board, bait, subsist, nutrify, hay, mess, meat, forage, serve a meal

چریدن (فعل)
graze, grass, burn, browse, pasture

خراشیدن (فعل)
erase, scratch, scrape, graze, chafe, scrub, glance, scab, rase

چراندن (فعل)
graze, feed, summer, grass, pasture

تغذیه کردن از (فعل)
graze

گله چراندن (فعل)
graze

چرانیدن (فعل)
graze, pasture

touch


Synonyms: abrade, brush, carom, chafe, glance off, kiss, ricochet, rub, scrape, scratch, shave, skim, skip


Antonyms: manhandle


feed on


Synonyms: bite, browse, champ, crop, crunch, eat, forage, gnaw, masticate, munch, nibble, pasture, ruminate, uproot


Antonyms: abstain


جملات نمونه

1. Parents have been warned against allowing children to graze on sweets and snacks .
[ترجمه محمد احمدی] به والدین هشدار داده شده است که به کودکان اجازه ندهندتا از شرینیجات و تنقلات تغذیه کنند.
[ترجمه ترگمان]به والدین هشدار داده شده است که به کودکان اجازه دهند تا بر روی شیرینی و تنقلات بچرند
[ترجمه گوگل]والدین در برابر اجازه دادن به کودکان در شیرینی و تنقلات هشدار داده شده است

2. Five cows graze serenely around a massive oak.
[ترجمه محمد احمدی] پنج گاو به آرامی در اطراف یک درخت بلوط بزرگ چرا می کنند.
[ترجمه ترگمان]پنج گاو با آرامش دور یک درخت بلوط بزرگ می خوابند
[ترجمه گوگل]پنج گاو به آرامی در اطراف بلوط عظیم گله می کنند

3. Villagers traditionally have the right to graze their cattle on the common land.
[ترجمه محمد احمدی] روستاییان به طور سنتی حق دارند که گله خود را بر روی زمین های مشترک چرا کنند.
[ترجمه ترگمان]روستاییان به طور سنتی حق دارند احشام خود را بر روی زمین مشترک graze
[ترجمه گوگل]روستائیان به طور سنتی حق دارند که گاو خود را در سرزمین مشترک بچیند

4. At low tide in the estuary, cows graze on the marshes.
[ترجمه ترگمان]در جزر و مد در مصب، گاوها روی مرداب ها می نشستند
[ترجمه گوگل]گاوها در خلیج فارس در خلیج فارس در جنگلها پرورش می یابند

5. I've got a graze on my leg.
[ترجمه محمد احمدی] من بر روی پایم یک خراش دارم.
[ترجمه ترگمان]روی پایم یک graze دارم
[ترجمه گوگل]من بر روی پای من چسبیده ام

6. Dab the graze with antiseptic.
[ترجمه محمد احمدی] ماده ضدعفونی را آهسته بر روی خراش بزنید.
[ترجمه ترگمان]چرا چرا چرا چرا چرا چرا چرا چرا چرا چرا آن ها را به چرا graze
[ترجمه گوگل]چرت زدن با ضد عفونی کننده

7. The cattle were turned out to graze.
[ترجمه ترگمان]گاوها را برای graze برده بودند
[ترجمه گوگل]گاوها گریخته شدند

8. His knee stung from the graze.
[ترجمه محمد احمدی] زانویش در اثر خراشیدگی احساس سوزش می کرد.
[ترجمه ترگمان]زانویش شکسته بود
[ترجمه گوگل]زانویش از چرت و پرت است

9. The land is used by local people to graze their animals.
[ترجمه ترگمان]زمین توسط مردم محلی برای چرای دام ها استفاده می شود
[ترجمه گوگل]این زمین توسط مردم محلی برای پرورش حیوانات خود استفاده می شود

10. I saw a butterfly graze against the window.
[ترجمه ترگمان]یک پروانه را در مقابل پنجره دیدم
[ترجمه گوگل]من یک پروانه را در برابر پنجره دیدم

11. The animals tend to graze in herd.
[ترجمه محمد احمدی] حیوانات تمایل دارند که به صورت گله ای به چرا بپردازند.
[ترجمه ترگمان]حیوانات تمایل دارند که در گله به چرا بپردازند
[ترجمه گوگل]حیوانات تمایل به گله دارند

12. The counselor would then electronically graze the 70 categorical pots of money.
[ترجمه ترگمان]سپس مشاور به صورت الکترونیکی ۷۰ لیوان قطعی را در اختیار خود قرار می دهد
[ترجمه گوگل]سپس مشاور، هفتاد و هفتصد و نود و هشتاد و هفتصد و نود و نود

13. They graze on the algae that grow on the coral.
[ترجمه ترگمان]آن ها بر جلبک دریایی graze که روی مرجان رشد می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در جلبک هایی که در مرجان ها رشد می کنند پر می کنند

14. Only if sheep graze a combination of rough grassland and heather moor will the grassland slowly extend at the expense of moorland.
[ترجمه ترگمان]فقط اگر گوسفند یک ترکیبی از چمن زار ناهموار و خلنگ زار را به آرامی در خلنگ زار نگه دارد، چمن زار را به آرامی در خلنگ زار پیش خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]فقط اگر گوسفند ترکیبی از علفزارهای خشن و مورچه هرس را داشته باشد، علفزار به آرامی به هزینه مورلند گسترش می یابد

Two cows were grazing in the meadow.

دو گاو در مرغزار می‌چریدند.


The bullet grazed his thigh.

گلوله رانش را خراشید.


پیشنهاد کاربران

مالیده شدن به
تماس یافتن با
گرفتن به
خوردن به


ریزه خواری کردن

زخم جزئی، خراش

خراش برداشتن


کلمات دیگر: