کلمه جو
صفحه اصلی

authorize


معنی : اختیار دادن، اجازه دادن، تصویب کردن، ترخیص کردن
معانی دیگر : جواز دادن، روا دانستن، مجاز کردن، قادر کردن، ماموریت دادن، دارای صلاحیت کردن، حق داشتن

انگلیسی به فارسی

اجازه دادن، اختیار دادن، تصویب کردن


مجاز، اجازه دادن، اختیار دادن، ترخیص کردن، تصویب کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: authorizes, authorizing, authorized
(1) تعریف: to give authority for or to; grant power to.
مترادف: empower
متضاد: prohibit
مشابه: accredit, allow, commission, delegate, enable, entitle, license, mandate, ordain, privilege, sanction, warrant

- The child's mother authorized the surgeon to perform the operation.
[ترجمه ترگمان] مادر کودک به جراح اجازه داد تا عمل جراحی را انجام دهد
[ترجمه گوگل] مادر کودک مجاز جراح برای انجام عملیات
- The lieutenant governor is not authorized to make these kinds of decisions.
[ترجمه ترگمان] نایب فرماندار اجازه ندارد این گونه تصمیمات را اتخاذ کند
[ترجمه گوگل] فرماندار جانشین مجاز به تصویب چنین تصمیماتی نیست

(2) تعریف: to grant permission for or to; approve.
مترادف: allow, approve, permit
متضاد: forbid, prohibit, proscribe
مشابه: accredit, clear, endorse, license, mandate, privilege, ratify, sanction

- The mayor authorized a parade through the downtown area.
[ترجمه ترگمان] شهردار اجازه برگزاری رژه از ناحیه مرکز شهر را داد
[ترجمه گوگل] شهردار رژه را از طریق مرکز شهر مجاز می داند

• permit; approve; empower (also authorise)
if someone authorizes something, they give their official permission for it to happen.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] مجاز –مختار
[حقوق] اجازه دادن، اختیار دادن

مترادف و متضاد

اختیار دادن (فعل)
accredit, empower, authorize, enable, authorise

اجازه دادن (فعل)
allow, authorize, authorise, let, permit, give clearance

تصویب کردن (فعل)
pass, approbate, allow, authorize, approve, okay, ratify, subscribe, homologate, okey

ترخیص کردن (فعل)
free, clear, allow, authorize, authorise, permit

give power or control


Synonyms: accredit, bless, commission, empower, enable, entitle, give authority, give the go-ahead, give the green light, give the word, invest, license, okay, rubber-stamp, say the word, vest


Antonyms: deny, reject


permit, allow


Synonyms: affirm, approve, confirm, countenance, endorse, give leave, let, license, qualify, ratify, sanction, suffer, tolerate, warrant


Antonyms: deny, disallow, reject


جملات نمونه

1. It would certainly be within his power to authorize a police raid like that.
[ترجمه ترگمان]قطعا در اختیار او قرار خواهد گرفت تا به پلیس اجازه چنین عملیاتی را بدهد
[ترجمه گوگل]مطمئنا در اختیار او خواهد بود که مجازات یک حمله پلیس را امضا کند

2. Only the President could authorize the use of the atomic bomb.
[ترجمه P.A] تنها رئیس جمهور توانست مجوز استفاده کردن از بمب اتمی را بدهد
[ترجمه ترگمان]تنها رئیس جمهور می تواند به استفاده از بمب اتمی اجازه دهد
[ترجمه گوگل]تنها رییس جمهور میتواند استفاده از بمب اتمی را مجاز کند

3. Only the president can authorize a nuclear attack.
[ترجمه ترگمان]تنها رئیس جمهور می تواند به یک حمله هسته ای اجازه دهد
[ترجمه گوگل]تنها رئیس جمهور می تواند یک حمله اتمی را مجازات کند

4. I can authorize payments up to £000.
[ترجمه ترگمان]من می توانم پرداخت ها را به ۲۰۰۰۰ یورو مجاز کنم
[ترجمه گوگل]می توانم پرداخت ها را تا £ 000 مجاز کنم

5. Only Congress can authorize the President to declare war.
[ترجمه ترگمان]تنها کنگره می تواند به رئیس جمهور اجازه اعلام جنگ را بدهد
[ترجمه گوگل]فقط کنگره می تواند رئیس جمهور را به اعلام جنگ اعلام کند

6. He would not, however, authorize research using newly created lines.
[ترجمه ترگمان]با این حال، او به تحقیق با استفاده از خطوط تازه خلق شده خود اجازه نمی دهد
[ترجمه گوگل]با این وجود او نمی تواند تحقیق را با استفاده از خطوط تازه ایجاد شده مجاز کند

7. In reality, a superintendent or above may authorize detention for up to thirty-six hours.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، یک بازرس یا بالاتر ممکن است بیش از سی و شش ساعت بازداشت را مجاز کند
[ترجمه گوگل]در حقیقت یک سرپرست یا بالاتر می تواند اجازه بازداشت تا حداکثر سی و شش ساعت باشد

8. It may authorize the chairman, or recommend that the chairman of the Select Committee should write to the responsible minister.
[ترجمه ترگمان]این کار ممکن است به رئیس اجازه دهد یا توصیه کند که رئیس کمیته منتخب باید به وزیر مسئول نامه بنویسد
[ترجمه گوگل]این ممکن است رئیس را مجاز یا توصیه کند که رئیس کمیته انتخاب باید به وزیر مسئول ارسال کند

9. The other names were those who could authorize payments.
[ترجمه ترگمان]اسم دیگر کسانی بودند که می توانستند payments را صادر کنند
[ترجمه گوگل]اسامی دیگر کسانی بودند که می توانست پرداخت ها را تأیید کند

10. That body did not see fit to authorize trials by military commission in Indiana, but by the strongest implication prohibited them.
[ترجمه ترگمان]آن بدن برای اجازه دادن به محاکمه توسط کمیسیون نظامی در \"ایندیانا\" مناسب نبود، اما به وسیله قوی ترین مفهوم آن ها را منع کرده بود
[ترجمه گوگل]این جسد به نظر می رسد مناسب برای اجازه دادرسی توسط کمیسیون نظامی در ایندیانا، اما با قوی ترین دلایل آنها را ممنوع کرد

11. The willingness to bend the rules to authorize a major invasion of civil liberties contrasts sharply with the Spycatcher case.
[ترجمه ترگمان]تمایل به خم کردن قوانین برای تصویب یک تهاجم عمده به آزادی های مدنی در تضاد با پرونده Spycatcher است
[ترجمه گوگل]تمایل به خنثی کردن قوانین برای مجوز حمله عمده به آزادی های مدنی به شدت با پرونده Spycatcher تناقض دارد

12. The stadium campaign organization says it did not authorize or participate in improper conduct.
[ترجمه ترگمان]سازمان تبلیغاتی این ورزشگاه می گوید که در رفتار نامناسب شرکت نکرده و یا شرکت نکرده است
[ترجمه گوگل]سازمان کمپنی ورزشگاه می گوید که در رفتار نادرست مجاز نیست و یا شرکت نمی کند

13. It would authorize tax-free savings accounts for school expenses from kindergarten through high school.
[ترجمه ترگمان]این لایحه حساب های پس انداز بدون مالیات برای مخارج مدارس از کودکستان تا دبیرستان را مجاز می کند
[ترجمه گوگل]این اجازه می دهد حساب های پس انداز مالیاتی رایگان برای هزینه های مدرسه از مهد کودک از طریق دبیرستان

14. We entrust authorize XXcompany to charge for the goods on our behalf.
[ترجمه ترگمان]ما به این اجازه می دیم که مسئول کالاهای ما به نفع ما باشه
[ترجمه گوگل]ما به شرکت XXcompany اجازه می دهیم که کالا را از طرف ما بپردازیم

15. I authorize OV to debit from my listed credit card.
[ترجمه ترگمان]من \"ov\" رو از کارت اعتباریش رد کردم
[ترجمه گوگل]من مجوز OV را از کارت اعتباری ذکر شده من بدهکارم

The attack had been authorized by the president.

حمله توسط رئیس‌جمهور مورد تصویب قرار گرفته بود.


who authorized you to...?

کی به شما اجازه داد که...؟


He is not authorized to spend the budget as he pleases.

او حق ندارد بودجه را به میل خود خرج بکند.


پیشنهاد کاربران

اعتبار دهی ( علاوه بر کلیه معانی عنوان شده )

تایید و توجیه کردن =مترادف approve

اجازه دادن،
مجوز صادر کردن

Who authorized this expenditure?

🟪 Authorize : [فعل] اجازه و اختیار را به کسی یا چیزی دادن، تصویب کردن ( حکومت اجازه قانونی یک چیز را صادر می کند )
🟪 Author : [فعل] [اسم] نویسنده / نویسندگی کردن - نوشتن / پایه گذار - خالق و موسی - باعث و بانی
🟪 Authority [اسم] حق، قدرت، اجازه، نفوذ، سلطه، توانایی / ( به صورت جمع ) مقامات، قدرت مداران، صاحبان قدرت / صاحب نظر / منبع موثق
🟪 Authorization [اسم] اجازه / مجوز قانونی ( اختیارنامه )
🟪 Authorship [اسم] نویسندگی ( شغل و پیشه ) / هویت نویسنده
🟪 Authoritarianism [اسم] خودکامگی، سلطه گرایی، اقتدارگرایی ( مخالف دموکراسی و فردگرایی و فردباوری )
🟪 Authoritarian [صفت] اقتدارگرا، خودکامه، مستبد، خود رهبر بین، سلطه گر
🟪 Authorized [صفت] اختیار داده شده، مجاز، تام الاختیار، اجازه داده شده
🟪 Authoritative [صفت] قابل اتکا و دقیق، معتبر، قابل اعتماد، مقتدرانه، قاطعانه، آمرانه
🟪 Authoritatively [قید] بطور آمرانه، بطور مقتدرانه، مستنداً


کلمات دیگر: