کلمه جو
صفحه اصلی

disciplinary


معنی : اهل انضباط، نظم دهنده، انضباطی، انتظامی، تادیبی، وابسته به تربیت
معانی دیگر : وابسته به انضباط، سخت گیرانه، وابسته به تنبیه، کیفری، سزایی

انگلیسی به فارسی

اهل انضباط، نظم دهنده، انضباطی، انتظامی، تادیبی، وابسته به تربیت


انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to discipline, enforcing discipline, administering discipline
disciplinary matters are concerned with making sure that people obey rules and punishing those who do not.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] انضباطی

مترادف و متضاد

اهل انضباط (صفت)
disciplinal, disciplinarian, disciplinary

نظم دهنده (صفت)
disciplinal, disciplinarian, disciplinary

انضباطی (صفت)
disciplinal, disciplinarian, disciplinary

انتظامی (صفت)
disciplinary

تادیبی (صفت)
disciplinary, punitive

وابسته به تربیت (صفت)
disciplinary

جملات نمونه

1. disciplinary action against those who have taken bribes
اقدام کیفری در مورد آنهایی که رشوه گرفته اند

2. disciplinary problems were not uncommon in our school
مسایل انضباطی در مدرسه ی ما نادر نبود.

3. Allegations of sexual harassment have led to disciplinary proceedings being taken against three naval officers.
[ترجمه ترگمان]اتهامات مربوط به آزار و اذیت جنسی منجر به اقدامات انضباطی علیه سه افسر نیروی دریایی شده است
[ترجمه گوگل]اتهامات مربوط به آزار و اذیت جنسی منجر به رسیدگی به پرونده های انضباطی علیه سه افسر دریایی شده است

4. The player was fined by the disciplinary committee.
[ترجمه ترگمان]این بازیکن توسط کمیته انضباطی جریمه شد
[ترجمه گوگل]بازیکن توسط کمیته انضباطی جریمه شد

5. All schools have disciplinary procedures they must follow .
[ترجمه ترگمان]همه مدارس رونده ای انضباطی دارند که باید آن ها را دنبال کنند
[ترجمه گوگل]همه مدارس باید مراحل انضباطی را دنبال کنند

6. He has promised drastic disciplinary action if they do not mend their ways.
[ترجمه ترگمان]او قول داده است که در صورتی که آن ها شیوه های خود را اصلاح نکنند، اقدامات انضباطی شدیدی را انجام دهد
[ترجمه گوگل]او وعده داده است که اعمال انضباطی شدید را انجام دهد، اگر راه خود را اصلاح نکنند

7. The soldiers were ordered to appear before a disciplinary council on charges of negligence.
[ترجمه ترگمان]به سربازان دستور داده شد که در برابر یک شورای انضباطی به اتهام سهل انگاری، حضور یابند
[ترجمه گوگل]سربازان به اتهام سهل انگاری به یک شورای انضباطی دستور داده شدند

8. The American will appear before members of the disciplinary committee at Portman Square.
[ترجمه ترگمان]آمریکا در برابر اعضای کمیته انضباطی در میدان پورتمن ظاهر خواهد شد
[ترجمه گوگل]آمریکایی قبل از اعضای کمیته انضباطی در میدان پورتمن ظاهر خواهد شد

9. The company has drawn up a new disciplinary code.
[ترجمه ترگمان]این شرکت یک قانون انضباطی جدید تدوین کرده است
[ترجمه گوگل]این شرکت یک کد انضباطی جدید ایجاد کرده است

10. A disciplinary hearing will examine charges of serious professional misconduct against three surgeons.
[ترجمه ترگمان]یک جلسه استماع انضباطی به بررسی اتهامات سو رفتار حرفه ای جدی علیه سه جراح می پردازد
[ترجمه گوگل]جلسه انضباطی اتهام سوء رفتار جدی حرفه ای علیه سه جراح را مورد بررسی قرار خواهد داد

11. You may be subjected to a disciplinary enquiry.
[ترجمه ترگمان]ممکن است در معرض یک تحقیق انضباطی قرار بگیرید
[ترجمه گوگل]شما ممکن است به یک تحقیق انضباطی تحت پوشش قرار دهید

12. The investigation led to disciplinary action against two officers.
[ترجمه ترگمان]این تحقیق منجر به اقدام انضباطی علیه دو افسر شد
[ترجمه گوگل]تحقیقات منجر به اقدام انضباطی علیه دو افسر شد

13. The company will be taking disciplinary action against him.
[ترجمه ترگمان]این شرکت اقدام انضباطی علیه وی خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این شرکت اقدامات انضباطی علیه او خواهد داشت

14. He will now face a disciplinary hearing for having an affair.
[ترجمه ترگمان]اون الان با جلسه disciplinary در مورد داشتن یه رابطه با روبرو میشه
[ترجمه گوگل]او اکنون یک جلسه انضباطی برای داشتن یک رابطه روبرو خواهد شد

15. The soldier received a dishonourable discharge for a disciplinary offence.
[ترجمه ترگمان]این سرباز برای یک جرم انضباطی یک تخلیه dishonourable دریافت کرد
[ترجمه گوگل]سرباز یک تخفیف غیر قابل انکار برای یک تخلف انضباطی دریافت کرد

Disciplinary problems were not uncommon in our school.

مسایل انضباطی در مدرسه‌ی ما نادر نبود.


disciplinary action against those who have taken bribes

اقدام کیفری در مورد آنهایی که رشوه گرفته‌اند


پیشنهاد کاربران

رشته ای - حوزه ای

مرتبط با رشته تحصیلی

معنای دوستمون:
⁦✔️⁩رشته ای ( تحصیلی ) ، حوزه ای ( تحصیلی ) ،
مرتبط با یه حوزه/رشته تحصیلی خاصی

Disciplinary💥 literacy: why you need to embed it
Disciplinary💥 literacy is the key to tackling low - level reading and writing, says Kathrine Mortimore - but many schools are getting it wrong
سواد مرتبط با یه حوزه/رشته تحصیلی . . .


کلمات دیگر: