کلمه جو
صفحه اصلی

hallucination


معنی : خیال، تجسم، اغفال، وهم، خطای حس، تو هم
معانی دیگر : نهازش، تصور باطل، انگاراک، هپروت

انگلیسی به فارسی

خیال، وهم، خطای حس، اغفال، توهم، تجسم


توهم، وهم، خیال، خطای حس، اغفال، تجسم، تو هم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: hallucinational (adj.), hallucinative (adj.)
(1) تعریف: a false or distorted but compelling sensory perception, as induced by drugs or by mental derangement such as schizophrenia.
مترادف: delusion, illusion, mirage, trip, vision
مشابه: aberration, daydream, delirium, dream, euphoria, fantasy, nightmare, phantom

(2) تعریف: the objects or events so perceived.
مترادف: apparition, fantasy, figment, illusion, mirage, phantom, vision
مشابه: chimera, dream, ghost, nightmare, specter

• vision, imaginary perception, delusion
a hallucination is the experience of seeing something that is not really there because you are ill or have taken a drug.
a hallucination is also something that is not real that someone sees when they are ill or have taken a drug.

دیکشنری تخصصی

[روانپزشکی] توهم. بلولر توهم را «درک بدون توهم از دنیای خارج»توصیف نمود. تعریف اولیه اسکیرول(1938)از توهم به عنوان«درک بدون شی»از مزیت ایجاز و بجا بودن برخوردار است، اما توهم فونکسیونل را بطور کامل در بر نمی گیرد. یاسپرز برای پوشاندن این نقطه و مستثنی نمودن رویاها تعریف زیر را پیشنهاد کرد:«درک اشتباهی، که دگرگونی حسی یا سوء تعبیر نیست، اما در عین حال مثل ادراکات واقعی پدید می اید.» - توهم

مترادف و متضاد

خیال (اسم)
illusion, fiction, impression, vision, apparition, deliberation, intention, guess, thought, design, fancy, idea, notion, imagination, phantom, ghost, mind, meditation, plan, whim, whim-wham, reverie, cogitation, hallucination, figment, dream, simulacrum, spectrum, fantom, speculation, phantasma, wraith

تجسم (اسم)
apparition, substantiation, visualization, embodiment, incarnation, portrayal, projection, shape, hallucination, prosopopoeia

اغفال (اسم)
confusion, deception, delusion, elusion, hallucination

وهم (اسم)
illusion, fiction, delusion, fancy, specter, whim, fantasy, hallucination, figment, whigmaleerie, mirage

خطای حس (اسم)
hallucination

تو هم (اسم)
imagination, hallucination, suspicion, single space

dream, delusion


Synonyms: aberration, apparition, fantasy, figment of the imagination, head trip, illusion, mirage, phantasm, phantasmagoria, phantom, trip, vision, wraith


Antonyms: experience, fact, reality, truth


جملات نمونه

1. hallucination caused by the overuse of narcotics
توهمات ناشی از استعمال زیاد مواد مخدر

2. Was the figure real or just a hallucination?
[ترجمه ارین] ایا شکل واقعی بود یا فقط یک توهم بود
[ترجمه ترگمان]این شکل واقعی بود یا فقط یه توهم بود؟
[ترجمه گوگل]آیا این رقم واقعی بود یا فقط توهم؟

3. The drug- induced paradise of ecstasy and hallucination has enslaved the humankind since time immemorial, and more and more people are falling victim to the psychedelic pills. Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]بهشت القای حس سرمستی و توهم از زمان های بسیار قدیم بشر را به بردگی گرفته و افراد بیشتری قربانی قرص های روان گردان شده اند دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]بهشت مواد مخدر و تحریک کننده از زمان بسیار قدیم به بردگی مردم تبدیل شده است و مردم بیشتر و بیشتر قربانی قرص روانگردان می شوند دکتر T P Chia

4. The jet lag induces a mild form of hallucination.
[ترجمه ترگمان]تاخیر جت باعث ایجاد یک شکل خفیف از توهم می شود
[ترجمه گوگل]تاخیر جت القاء یک نوع خفیف توهم است

5. High temperatures can cause hallucination.
[ترجمه ترگمان]درجه حرارت بالا می تواند باعث توهم شود
[ترجمه گوگل]درجه حرارت بالا می تواند باعث توهم شود

6. Vision without execution is just hallucination. Henry Ford
[ترجمه ترگمان]چشم انداز بدون اعدام یک توهم است هنری فورد
[ترجمه گوگل]چشم انداز بدون اعدام فقط توهم است هنری فورد

7. Every Noisegate hallucination has clearly been meticulously laboured over.
[ترجمه ترگمان]تمام توهمات Noisegate به طور کامل با دقت و دقت مورد بررسی قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]هر توهم زنگ زدگی به وضوح دشوار بوده است

8. The disorder of thought and auditory hallucination were main in the psychiatrical symptoms.
[ترجمه ترگمان]اختلال افکار و توهمات شنیداری اصلی در علایم psychiatrical بود
[ترجمه گوگل]اختلال تفکر افسردگی و شنوایی در نشانه های روانپزشکی اصلی بود

9. Though the terms of hallucination and theatricality in theatrical performance system occurred comparatively late, they are very important in history in that all the efforts and disputes related to.
[ترجمه ترگمان]با اینکه شرایط توهم و theatricality در سیستم عملکرد تئاتر نسبتا دیر انجام شده است اما در تاریخ بسیار مهم هستند که تمام تلاش ها و اختلافات مربوط به آن
[ترجمه گوگل]اگرچه شرایط تحسین و تئاتری بودن در سیستم عملکرد تئاتر نسبتا دیر شده بود، اما آنها در تاریخ بسیار مهم هستند که تمام تلاش ها و اختلافات مربوط به آن است

10. In contrast to a hallucination, a mirage is a real optical phenomenon which can be captured on camera, since light rays actually are refracted to form the false image at the observer's location.
[ترجمه ترگمان]در مقابل یک توهم، یک سراب واقعی یک پدیده نوری واقعی است که می تواند بر روی دوربین ثبت شود چون اشعه های نور در واقع نتوانسته اند تصویر اشتباه را در مکان ناظر شکل دهند
[ترجمه گوگل]در مقابل توهم، یک معجزه یک پدیده نوری واقعی است که می تواند در دوربین گرفته شود، زیرا اشعه های نور در واقع به شکل تصویر کاذب در محل مشاهده می شوند

11. Abulia, affective flattening, delusion and hallucination were their most common symptoms.
[ترجمه ترگمان]محرک و توهم، توهم و وهم بیش از همه علائم مشترک آن ها بود
[ترجمه گوگل]ابولا، مسطح شدن عاطفی، توهین و توهین، شایع ترین نشانه های آنها بود

12. We're looking at a visual communication interface: controlled hallucination.
[ترجمه ترگمان]ما به یک رابط ارتباطات دیداری نگاه می کنیم: یک توهم کنترل شده
[ترجمه گوگل]ما به یک رابط ارتباطی بصری نگاه می کنیم: توهم کنترل شده

13. Conclusion Visual hallucination is a common non-motor symptom among patients with PD, and cognitive function, disease severity and usage of dopamine agonists may be related to visual hallucination.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری یک توهم بصری، یک نشانه غیر موتوری معمول بین بیماران مبتلا به PD است، و عملکرد شناختی، شدت بیماری و کاربرد دوپامین ممکن است مربوط به توهمات بصری باشد
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: توهم غیرعادی یکی از نشانه های غیر موتوری در بیماران مبتلا به PD است و عملکرد شناختی، شدت بیماری و استفاده از آگونیست های دوپامین ممکن است با توهم های بصری مرتبط باشد

14. In recent decades, such questions might have sounded like a drunken hallucination or worse.
[ترجمه ترگمان]در دهه های اخیر، چنین پرسش هایی ممکن است شبیه به یک هذیان یا بدتر از آن باشند
[ترجمه گوگل]در دهه های اخیر چنین سوالاتی ممکن است مثل توهم مست و یا بدتر بیان شوند

15. Lyotard further clarifies this distinction in discussion of fantasies and hallucination.
[ترجمه ترگمان]Lyotard بیشتر این تمایز را در بحث خیال پردازی و توهم مشخص کرد
[ترجمه گوگل]لیوتار بیشتر این تمایز را در بحث فانتزی و توهمات روشن می کند

hallucination caused by the overuse of narcotics

توهمات ناشی از استعمال زیاد مواد مخدر


Hallucinations occur in certain mental disorders.

برخی نابه‌سامانی‌های روانی موجب پیدایش اوهام می‌شود.


پیشنهاد کاربران

صورِ اوهام.

توهم

در روانشناسی و روان پزشکی: delusion هذیان است.
و hallucination توهم است.
لظفا اشتباه نگیرید

لطفا illusion ( خطاهای ادراکی ) را با hallucination ( هذیان ) و dellusion ( توهم ) اشتباه نگیرید!

توهم , خطای حسی ( توهم ناشی از خطاهای حسی یعنی توهم دیدن , شنیدن و یا احساس کردن چیزی که وجود ندارد، معمولا به خاطر مریضی یا مصرف مواد )

# High temperatures can cause hallucination
# Hallucination caused by the overuse of narcotics
# Was the figure real or just a hallucination?

[delirium = هذیان]
[illusion یا delusion = توهم باوری ( یعنی شخصی که در یک عقیده یا باور دچار توهم است ) ]

پرتگویی


کلمات دیگر: