کلمه جو
صفحه اصلی

analysis


معنی : تحلیل، تجزیه، آزمایش، انالیز، کاوش، جداگری، فرگشایی، استقراء، شی تجزیه شده، مشتق و تابع اولیه
معانی دیگر : تجزیه و تحلیل، فراکافت، فروگشایی، واکافت، گزارش نتایج تجزیه و تحلیل، (روان شناسی) روانکاوی، (ریاضی) آنالیز، (زبان شناسی) کاربرد لغت های تصریف ناپذیر (به جای واژه های تصریف پذیر به منظور نشان دادن روابط نحوی)، pl جداگری، کتاب یا موضوع تجزیه و تحلیل شده

انگلیسی به فارسی

تجزیه، تحلیل، بررسی، پژوهش


(دستور زبان) تجزیه - ترکیب


(ریاضی) مشتق و تابع اولیه، آنالیز


(روان شناسی) روان‌کاوی


تحلیل و بررسی، تحلیل، تجزیه، آزمايش، انالیز، کاوش، جداگری، فرگشایی، استقراء، شی تجزیه شده، مشتق و تابع اولیه، کتاب یا موضوع تجزیه و تحلیل شده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: analyses
(1) تعریف: careful scrutiny of constituent parts in order to thoroughly understand the whole.
مترادف: allay, diagnosis, dissection, examination
مشابه: canvass, inquiry, investigation, study, survey, test

- Her analysis of the painting helped explain why it is considered a masterpiece.
[ترجمه ترگمان] تحلیل او از نقاشی کمک کرد تا توضیح دهد که چرا آن یک شاهکار تلقی می شود
[ترجمه گوگل] تجزیه و تحلیل او از نقاشی کمک کرد توضیح دهد که چرا این یک شاهکار است

(2) تعریف: the process of separating into constituent parts.
مترادف: breakdown, dissection, examination
متضاد: synthesis
مشابه: decomposition, resolution, separation

- The analysis of the city's water showed that there was an unsafe level of lead.
[ترجمه ترگمان] تحلیل آب شهر نشان داد که یک سطح ناامن از سرب وجود دارد
[ترجمه گوگل] تجزیه و تحلیل آب شهرستان نشان داد که سطح خطرناک سرب وجود دارد

(3) تعریف: an explanation or interpretation; presentation of the results of separating and scrutinizing.
مترادف: breakdown, diagnosis, evaluation, explanation
مشابه: abstract, appraisal, criticism, review, study, summary, synopsis

- His analysis of the data was illuminating.
[ترجمه ترگمان] تجزیه و تحلیل داده ها روشن بود
[ترجمه گوگل] تجزیه و تحلیل او از داده ها روشن بود

(4) تعریف: psychoanalysis.
مترادف: psychotherapy
مشابه: interpretation, psychiatry, therapy

- He hoped that analysis might help him come to terms with his traumatic past.
[ترجمه ترگمان] او امیدوار بود که این تجزیه و تحلیل به او کمک کند تا با گذشته traumatic ارتباط برقرار کند
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که تجزیه و تحلیل ممکن است به او کمک کند که با گذشته آسیب ببیند

• process of breaking down a subject and studying it; examination
analysis is the process of considering something in order to understand it or explain what it consists of.
analysis is also the process of analysing someone who is mentally ill or emotionally disturbed in order to cure them.
you say in the final analysis or in the last analysis to indicate that your statement is a summary of the basic facts of a situation.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] تجزیه و تحلیل
[شیمی] آنالیز، آنالیز ریاضی، تجزیه، تحلیل
[عمران و معماری] تحلیل - آنالیز - تجزیه - تفکیک
[کامپیوتر] کاوش ؛ تحلیل .
[برق و الکترونیک] تجزیه و تحلیل
[فوتبال] تجزیه و تحلیل
[مهندسی گاز] تجزیه، تحلیل
[بهداشت] واکافت - تجزیه - آنالیز - تحلیل
[صنعت] آنالیز، تجزیه و تحلیل
[نساجی] تجزیه - تجزیه پارچه - تجزیه و تحلیل - آنالیز
[ریاضیات] آنالیز
[پلیمر] تجزیه،تحلیل،کاویدن
[آمار] تجزیه وتحلیل
[آب و خاک] تجزیه و تحلیل

مترادف و متضاد

examination and determination


تحلیل (اسم)
resolution, erosion, absorbency, analysis, lysis, corrosion

تجزیه (اسم)
resolution, dissolution, analysis, decomposition, parsing, disintegration, dissociation, catalysis, anatomy, dissection, breakup, shakedown, sequestration, refraction, dialysis, severance

آزمایش (اسم)
analysis

انالیز (اسم)
analysis

کاوش (اسم)
analysis, search, probing, probe, excavation, research, rummage, penetration, dig, ferret

جداگری (اسم)
analysis

فرگشایی (اسم)
analysis

استقراء (اسم)
induction, analysis

شی تجزیه شده (اسم)
analysis

مشتق و تابع اولیه (اسم)
analysis

Synonyms: assay, breakdown, dissection, dissolution, division, inquiry, investigation, partition, reasoning, resolution, scrutiny, search, separation, study, subdivision, test


statement of results from examination


Synonyms: estimation, evaluation, finding, interpretation, judgment, opinion, outline, reasoning, report, study, summary


جملات نمونه

1. analysis into simple degrees of freedom
تجزیه به درجات آزادی منفرد

2. analysis of the self
تجزیه و تحلیل خویشتن

3. analysis of variance
آنالیز واریانس،تجزیه و تحلیل پراکنش

4. an analysis in depth
تجزیه و تحلیل دقیق و کامل

5. discourse analysis
تحلیل گفتار،تحلیل سخن

6. multivariate analysis
تحلیل چند متغیره،فراکافت چند وردایی

7. network analysis
تحلیل شبکه

8. pollen analysis
فرا کافت گرده

9. rigorous analysis
فراکافت دقیق

10. the analysis of a chemical compound
تجزیه ی یک ترکیب شیمیایی

11. the analysis of a poem
تجزیه و تحلیل یک شعر

12. case analysis
(روان شناسی) سرگذشت کاوی،تحلیل وضع

13. a careful analysis
تجزیه و تحلیل موشکافانه

14. an objective analysis
تجزیه و تحلیل بی غرضانه،تحلیل واقع بینانه

15. population of analysis
جامعه ی تجزیه و تحلیل،انبوهه ی فراکافت

16. the rational analysis of this problem
تجزیه و تحلیل منطقی این مسئله

17. have you read dashti's analysis of the poetry of hafez?
آیا تحلیلی را که دشتی بر اشعار حافظ نوشته است خوانده ای ؟

18. he made a fair-minded analysis of the situation
او وضعیت را با بی غرضی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

19. in the last (final) analysis
با در نظر گرفتن کلیه ی جوانب

20. to refine one's method of analysis
روش تجزیه و تحلیل خود را دقیق تر و بهتر کردن

21. The law requires a detailed analysis of the potential impact on the environment of a proposed project.
[ترجمه ترگمان]این قانون نیازمند تحلیل دقیق تاثیر بالقوه بر محیط یک پروژه پیشنهادی است
[ترجمه گوگل]این قانون نیاز به تجزیه و تحلیل دقیق از تاثیر بالقوه بر محیط یک پروژه پیشنهادی دارد

22. I agree with her analysis of the situation.
[ترجمه ترگمان]من با تحلیل او از این وضعیت موافقم
[ترجمه گوگل]من با تحلیل او از وضعیت موافقم

23. The book is an analysis of poverty and its causes.
[ترجمه ترگمان]این کتاب تحلیلی از فقر و علل آن است
[ترجمه گوگل]این کتاب تحلیل فقر و علل آن است

24. They carried out an in-depth analysis of the results.
[ترجمه ترگمان]آن ها تحلیل عمیق نتایج را انجام دادند
[ترجمه گوگل]آنها یک تحلیل عمیق از نتایج انجام دادند

25. We did an analysis of the way that government money has been spent in the past.
[ترجمه ترگمان]ما تحلیلی از روشی انجام دادیم که پول دولت در گذشته خرج شده است
[ترجمه گوگل]ما تجزیه و تحلیل کردیم که پول دولت در گذشته صرف شده است

26. The analysis showed a few grains of arsenic in the solution.
[ترجمه ترگمان]این تجزیه و تحلیل چند دانه آرسنیک را در محلول نشان داد
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل نشان داد که چند دانه آرسنیک در محلول

27. The analysis of what kind of temperament you possess is vital.
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل این نوع خلق و خویی که دارید، حیاتی و حیاتی است
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل از نوع خلق و خوی شما دارای حیاتی است

28. The project aims to provide an analysis of children's emotions.
[ترجمه ترگمان]هدف از این پروژه ارائه تحلیلی از احساسات کودکان است
[ترجمه گوگل]هدف این پروژه ارائه تحلیل احساسات کودکان است

in the last/final analysis

در تحلیل نهایی، در آخرین تحلیل، درنهایت


the analysis of a chemical compound

تجزیه‌ی یک ترکیب شیمیایی


پیشنهاد کاربران

تحلیل
تجزیه
آنالیز

گرفته شده . دریافت شده .

تجزیه و تحلیل؛ آنالیز؛ کاوش
در متون تخصصی روان شناسی = روانکاوی

آنالیز کردن
تحلیل و تجزیه کردن

1. تجزیه و تحلیل
2. تحقیق
3. پژوهش ( برخی موارد )

واکاوش
فراکافت

واکاوی، واگشایی

تجزیه تحلیل ، انالیز


کلمات دیگر: