1. have an insight into something
در مورد چیزی درون بینی یا بصیرت داشتن
2. a man of unusual insight and enterprise
مردی دارای بینش و همت فوق العاده
3. the universality of attar's insight
جهان روایی بینش عطار
4. a woman of education and insight
خانمی تحصیل کرده و بصیر
5. his father was a man of insight
پدرش مرد درون بینی بود.
6. He had an insight into human nature.
[ترجمه علی] او شناختی از ماهیت انسان داشت
[ترجمه ترگمان]او در طبیعت انسانی استعداد خاصی داشت
[ترجمه گوگل]او به طبیعت انسان نگاه کرد
7. The book gives a fascinating insight into Mrs Blair's character.
[ترجمه علی] این کتاب یک بینش جذاب از شخصیت خانم بلر ارائه می کند.
[ترجمه ترگمان]این کتاب بینش جالبی به شخصیت خانم بلر می دهد
[ترجمه گوگل]این کتاب بینش جذابی را برای شخصیت خانم بلر به ارمغان می آورد
8. These texts give the reader an insight into the Chinese mind.
[ترجمه علی] این متون دیدگاهی از ذهنیت چینی ها ارائه می کند
[ترجمه ترگمان]این متون به خوانندگان بینشی نسبت به ذهن چینی می دهند
[ترجمه گوگل]این متون خواننده را به ذهنیت چینی می اندازند
9. I gained an insight into the work of a journalist.
[ترجمه ترگمان]من بینشی نسبت به کار یک روزنامه نگار بدست آوردم
[ترجمه گوگل]من به کار یک روزنامه نگار دست یافتم
10. His exploration of the myth brings insight into the American psyche.
[ترجمه علی] تحقیقات او در زمینه اساطیر بینشی از روان آمریکایی آورده است.
[ترجمه ترگمان]کاوش او در افسانه، بینش را در ذهن آمریکایی به ارمغان می آورد
[ترجمه گوگل]اکتشاف او از این افسانه، بینش را به روان آمریکایی می آورد
11. His work offers an insight into an alien culture.
[ترجمه ترگمان]کار او بینشی نسبت به یک فرهنگ بیگانه ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]کار او بینش را به یک فرهنگ بیگانه ارائه می دهد
12. A bridge between ancient wisdom and modern insight is now being built.
[ترجمه ترگمان]پلی بین حکمت قدیم و بینش مدرن اکنون ساخته شده است
[ترجمه گوگل]پل بین حکمت باستانی و بینش مدرن در حال حاضر ساخته شده است
13. She was given an unpleasant insight into what life would be like as his wife.
[ترجمه Ali.D] به او ( زن ) در مورد اینکه زندگی به عنوان همسر او ( مرد ) چگونه میتواند باشد بینشی ناخوشایند داده شد
[ترجمه ترگمان]او به این فکر افتاد که زندگی مثل همسرش خواهد بود
[ترجمه گوگل]او به یک بینش ناخوشایند داده شد که زندگی چگونه می تواند مانند همسرش باشد
14. His autobiography provides an illuminating insight into his mind.
[ترجمه ترگمان]زندگینامه او بینشی روشن در ذهن او فراهم می کند
[ترجمه گوگل]زندگینامه او یک بینش روشن برای ذهن او فراهم می کند
15. There isn't any bus stops in sight.
[ترجمه ترگمان]هیچ اتوبوسی در دیدرس نیست
[ترجمه گوگل]هیچ اتوبوس ایستاده در نظر نیست
16. There was not a ship in sight.
[ترجمه ترگمان]هیچ کشتی در دیدرس نبود
[ترجمه گوگل]یک کشتی در نظر نداشت
17. The ship is in sight of land.
[ترجمه ترگمان]کشتی در دیدرس خشکی قرار دارد
[ترجمه گوگل]کشتی در معرض زمین است
18. The boys get home and eat everything in sight .
[ترجمه ترگمان]بچه ها به خانه می آیند و همه چیز را یکجا می خورند
[ترجمه گوگل]پسران به خانه می رسند و همه چیز را در نظر می گیرند
19. Suddenly a steamer hove in sight. The captain immediately gave an order to send out a signal for rescue.
[ترجمه ترگمان]ناگهان یک کشتی بخار از نظر ناپدید شد سروان بی درنگ دستور داد تا یک سیگنال برای نجات او بفرستند
[ترجمه گوگل]ناگهان یک کشتی بخار در نظر گرفته شده است کاپیتان بلافاصله دستور داد که یک سیگنال برای نجات ارسال کند
20. With no buyer in sight for the company as a whole, the vultures started to circle.
[ترجمه ترگمان]با اینکه هیچ مشتری برای شرکت در نظر گرفتن شرکت نداشت، the شروع به چرخیدن کردند
[ترجمه گوگل]در حالی که هیچ یک از خریدارها برای این شرکت به طور کلی دیده نمی شود، صدف ها شروع به چرخاندن می کنند
21. The train is still in sight.
[ترجمه ترگمان]قطار هنوز در دیدرس است
[ترجمه گوگل]قطار هنوز در معرض دید
22. The end of the project is almost in sight.
[ترجمه ترگمان]پایان پروژه تقریبا در نظر گرفته شده است
[ترجمه گوگل]پایان پروژه نزدیک است
23. Victory is in sight.
[ترجمه ترگمان]پیروزی در دیدرس است
[ترجمه گوگل]پیروزی در حال دیدن است
24. Follow that man and keep him in sight all the time.
[ترجمه ترگمان]آن مرد را دنبال کنید و همیشه او را در نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]آن مرد را دنبال کنید و او را همیشه در معرض دید
25. People swarmed to the shops, buying up everything in sight.
[ترجمه ترگمان]مردم به مغازه ها هجوم می آوردند و همه چیز را در نظر می گرفتند
[ترجمه گوگل]مردم به مغازه ها می لرزند، همه چیز را در نظر می گیرند
26. There wasn't a sail in sight.
[ترجمه ترگمان]هیچ بادبانی در دیدرس نبود
[ترجمه گوگل]یک بادبان در نظر نگرفت
27. The escaped prisoner was nowhere in sight.
[ترجمه ترگمان]زندانی فراری در دیدرس نبود
[ترجمه گوگل]زندانی فراری نه چندان چشمگیر بود
28. As they rounded the bend and came in sight of the river, Philip took her hand.
[ترجمه ترگمان]وقتی از پیچ گذشتند و به رودخانه رسیدند، فیلیپ دستش را گرفت
[ترجمه گوگل]فیلیپ دستش را برداشت و به طرف رودخانه آمد
29. At last we came in sight of a few houses.
[ترجمه ترگمان]سرانجام به دیدن چند خانه رسیدیم
[ترجمه گوگل]در نهایت ما چندین خانه را دیدیم