کلمه جو
صفحه اصلی

assist


معنی : همکاری، دستیاری کردن، شرکت جستن، همدستی و یاری کردن، دستگیری کردن، حضور بهم رساندن، پیوستن به، حمایت کردن از، پایمردی کردن، معاونت کردن، توجه کردن، کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن
معانی دیگر : بنجیدن، همدستی کردن، مدد، امداد

انگلیسی به فارسی

کمک کردن، یاری کردن، توجه کردن، مواظبت کردن


همدستی کردن، یاری کردن، دستگیری کردن، مساعدت کردن


شرکت جستن، حضور به‌هم رساندن، ملحق شدن، پیوستن


یاوری، همکاری، کمک


کمک کن، همکاری، کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، دستیاری کردن، معاونت کردن، شرکت جستن، همدستی و یاری کردن، دستگیری کردن، حضور بهم رساندن، توجه کردن، پیوستن به، حمایت کردن از، پایمردی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: assists, assisting, assisted
(1) تعریف: to give support or aid to.
مترادف: aid, help, second, serve
متضاد: balk, foil, hamper, impede
مشابه: abet, accommodate, accompany, attend, back, bolster, encourage, endorse, expedite, facilitate, oblige, succor, support, sustain, uphold

- You may need a lawyer to assist you with the legal forms.
[ترجمه CODEX] شما ممکن است به یک وکیل نیاز داشته باشید تا در فرم های قانونی به شما کمک کند.
[ترجمه ترگمان] ممکن است به یک وکیل نیاز داشته باشید تا با فرم های حقوقی به شما کمک کند
[ترجمه گوگل] شما ممکن است به یک وکیل نیاز داشته باشید تا با فرم های قانونی به شما کمک کند
- The resource librarian can assist you in your search.
[ترجمه ترگمان] کتابدار منبع می تواند در جستجوی شما به شما کمک کند
[ترجمه گوگل] کتابدار منابع می تواند به شما در جستجوی شما کمک کند

(2) تعریف: to act as a helper or subordinate to.
مترادف: aid, attend, serve
مشابه: accompany, help, wait on

- A fellow surgeon at the hospital will be assisting him in the operation.
[ترجمه ترگمان] یک جراح در بیمارستان به او در عمل کمک می کند
[ترجمه گوگل] یک جراح همکار در بیمارستان، او را در عملیات کمک خواهد کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to give help, support, or aid.
مترادف: aid, help, serve
مشابه: collaborate, minister, oblige

- I'll be happy to assist in any way I can.
[ترجمه ترگمان] من خوشحال می شم که به هر طریقی که بتونم کمک کنم
[ترجمه گوگل] من خوشحال خواهم شد که به هر نحوی که بتوانم کمک کنم
اسم ( noun )
(1) تعریف: an instance of support, help, or assistance.
مترادف: aid, hand, help
متضاد: encumbrance
مشابه: boost

- We'll call you if we need an assist.
[ترجمه ترگمان] اگه به کمک احتیاج داشته باشیم بهت زنگ می زنیم
[ترجمه گوگل] ما اگر شما نیاز به کمک دارید، با شما تماس خواهیم گرفت

(2) تعریف: in some sports, a play that helps another player complete a play such as a score.

- You made a great assist on that play!
[ترجمه ترگمان] تو به اون بازی کمک بزرگی کردی
[ترجمه گوگل] شما در این بازی کمک زیادی کردید!

• aid, help
if you assist someone, you help them.
if something assists with a task, it makes it easier.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] یاور و همکار-دستیار

مترادف و متضاد

همکاری (اسم)
assist, solidarity, cooperation, collaboration, synergy, synergism

دستیاری کردن (فعل)
assist

شرکت جستن (فعل)
assist

همدستی و یاری کردن (فعل)
assist

دستگیری کردن (فعل)
assist

حضور بهم رساندن (فعل)
assist

پیوستن به (فعل)
assist

حمایت کردن از (فعل)
assist, protect, vindicate, maintain, sustain, uphold

پایمردی کردن (فعل)
assist

معاونت کردن (فعل)
abet, assist

توجه کردن (فعل)
assist, attend, advert, note, figure on, tent, ward, mark, perpend

کمک کردن (فعل)
relieve, assist, hand, aid, help, boost, facilitate, bestead, bested, redound

یاری کردن (فعل)
assist, aid, help, succor, bestead, succour

مساعدت کردن (فعل)
assist, aid, help

help


Synonyms: abetment, aid, assistance, backing, benefit, boost, collaboration, comfort, compensation, cooperation, facilitation, furtherance, hand, helping hand, lift, reinforcement, relief, service, support


Antonyms: hindrance, hurt, stop, stoppage, thwarting


Synonyms: abet, aid, back, bail out, benefit, boost, collaborate, cooperate, do for, expedite, facilitate, further, give a boost, give a leg up, give a lift, go down the line for, go for, go to bat for, go with, grease the wheels, hype, lend a hand, make a pitch for, open doors, plug, puff, push, put on the map, reinforce, relieve, ride shotgun, root for, run interference for, serve, stand up for, stump, support, sustain, take care of, thump, work for, work with


Antonyms: hinder, hurt, stop, thwart


جملات نمونه

1. please assist the old lady in climbing the stairs
لطفا پیرزن را در بالا رفتن از پلکان کمک کنید.

2. to assist at
حضور داشتن در

3. without any assist from her brother
بدون هرگونه کمک از برادرش

4. I'm sorry I can't assist you.
[ترجمه ترگمان]متاسفم که نمی توانم به تو کمک کنم
[ترجمه گوگل]من متاسفم که نمی توانم به شما کمک کنم

5. The local authority may assist you to obtain alternative accommodation.
[ترجمه ترگمان]مقامات محلی ممکن است به شما در کسب اقامت جایگزین کمک کنند
[ترجمه گوگل]مقامات محلی ممکن است به شما کمک کنند که محل سکونت خود را بدست آورید

6. We are always anxious to assist you in. . .
[ترجمه ترگمان] ما همیشه مشتاق کمک کردن به تو هستیم
[ترجمه گوگل]ما همیشه مشتاقیم به شما کمک کنیم

7. We are always willing to assist you in. . .
[ترجمه ترگمان] ما همیشه دوست داریم که به تو کمک کنیم
[ترجمه گوگل]ما همیشه مایل به کمک شما هستیم

8. You will be employed to assist in the development of new equipment.
[ترجمه ترگمان]شما برای کمک به توسعه تجهیزات جدید استخدام خواهید شد
[ترجمه گوگل]شما برای کمک به توسعه تجهیزات جدید مشغول به کار خواهید شد

9. The army arrived to assist in the search.
[ترجمه نیما قنبرب] برای جستجو ارتش به کمک امد
[ترجمه ترگمان]ارتش به جستجوی کمک رسید
[ترجمه گوگل]ارتش وارد جستجو شد

10. The plan provided for the rich to assist the poor.
[ترجمه ترگمان]این طرح به ثروتمندان کمک کرد تا به فقرا کمک کنند
[ترجمه گوگل]این طرح برای ثروتمندان برای کمک به فقرا فراهم شده است

11. You will be required to assist Mrs Smith in preparing a report.
[ترجمه ترگمان]شما باید برای تهیه گزارشی به خانم اسمیث کمک کنید
[ترجمه گوگل]از شما خواهان کمک به خانم اسمیت در تهیه گزارش است

12. She offered to assist with the marketing of the product.
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاد کرد که به بازاریابی محصول کمک کند
[ترجمه گوگل]او برای کمک به بازاریابی محصول پیشنهاد کرد

13. Anyone willing to assist can contact this number.
[ترجمه ترگمان]هر کسی که مایل به کمک باشد می تواند با این شماره تماس بگیرد
[ترجمه گوگل]هر کس مایل به کمک می تواند با این شماره تماس بگیرد

14. The successful applicant will assist the publicity manager.
[ترجمه ترگمان]متقاضی موفق به مدیر تبلیغات کمک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]متقاضی موفق به مدیر تبلیغات کمک خواهد کرد

15. Funds are available to assist teachers who want to attend the conference.
[ترجمه ترگمان]سرمایه هایی برای کمک به معلمانی که می خواهند در این کنفرانس شرکت کنند، در دسترس است
[ترجمه گوگل]بودجه برای کمک به آموزگاران که می خواهند در کنفرانس شرکت کنند

please assist the old lady in climbing the stairs.

لطفاً پیرزن را در بالا رفتن از پلکان کمک کنید.


the nurse assisted the doctor.

پرستار دکتر را یاری کرد.


to assist at

حضور داشتن در


without any assist from her brother

بدون هرگونه کمک از برادرش


پیشنهاد کاربران

همکاری کردن

همه جوره پایتمو پایمی همون اصول مسلمtenet

حمایت کردن

همکاری کردن، کمک کردن
این فعل فرمال هست و معمولا با حرف اضافه with یا in می آید.

To help ( someone ) , typically by doing a share of the work
کمک کردن به وسیله انجام دادن بخشی از کاری
( یه جایِ کاری را گرفتن )


در فوتبال عادی و فوتبال آمریکایی به پاس منجر به گل گفته می شود. ‏

assist ( verb ) = benefit ( verb )
به معناهای : احسان کردن، نیکوکاری کردن، کمک کردن، مساعدت کردن

کمک کردن
یاری دادن
همکاری کردن

پاس گل

assist ( ورزش )
واژه مصوب: پاسِ گل
تعریف: پاسی که هم تیمی را در موقعیت گل قرار دهد و به گل منجر شود


کلمات دیگر: