کلمه جو
صفحه اصلی

intolerance


معنی : نا توانی، تعصب، عدم تحمل، نابردباری، طاقت فرسایی
معانی دیگر : (نداشتن بردباری نسبت به عقاید و اعتقادات دیگران) پی ورزی، نارواداری، برنایشی، ناآزادگی، نابردباری (عقیدتی)، کوته فکری، فقدان رواداری، سنگاش، (پزشکی) حساسیت نسبت به چیزی، آزیر (آلرژی)، بی تابی، تاب ناوری، عدم قبول، فروماندگی، عجز

انگلیسی به فارسی

نابردباری، عدم تحمل، عدم قبول، طاقت فرسایی، تعصب،ناتوانی، فروماندگی، عجز


عدم تحمل، نابردباری، تعصب، طاقت فرسایی، نا توانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: inability or unwillingness to accept the existence or validity of opinions, beliefs, customs, and practices different from one's own.
متضاد: tolerance, understanding
مشابه: prejudice

- Religious intolerance has led to persecutions of innocent people.
[ترجمه ترگمان] عدم تحمل مذهبی منجر به آزار و اذیت مردم بیگناه شده است
[ترجمه گوگل] عدم تحمل مذهبی منجر به آزار و اذیت مردم بیگناه شده است

• lack of tolerance, bigotry, bias, prejudice; inability to tolerate or withstand; extreme sensitivity (to a medicine, food, etc.)
intolerance is unwillingness to let other people act in a different way or hold different opinions from you; used showing disapproval.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] عدم تحمل، عدم سازش

مترادف و متضاد

ناتوانی (اسم)
failure, weakness, asthenia, impotence, impotency, impuissance, infirmity, inability, incapacitation, disability, flivver, intolerance, disablement, insufficiency, intolerancy, incapability, insufficience

تعصب (اسم)
partiality, zealotry, zeal, bias, prejudice, bigotry, fanaticism, intolerance, intolerancy, preconception, prepossession

عدم تحمل (اسم)
intolerance, intolerancy

نابردباری (اسم)
intolerance, intolerancy

طاقت فرسایی (اسم)
intolerance, intolerancy, onerousness

lack of willingness to tolerate


Synonyms: bigotry, dogmatism, narrow-mindedness, prejudice


جملات نمونه

1. intolerance is the greatest curse of backward societies
تعصب بیجا بزرگترین مصیبت جوامع عقب افتاده است.

2. intolerance to quinine
حساسیت نسبت به کنین

3. an intolerance of strong light
تاب ناوری نسبت به نور شدید

4. political and religious intolerance
سنگاش (نابردباری) سیاسی و مذهبی

5. Patriotism can turn into jingoism and intolerance very quickly.
[ترجمه ترگمان]Patriotism می توانند به سرعت تبدیل به jingoism و تعصب شوند
[ترجمه گوگل]وطن پرستی می تواند به زودی و به تدریج تحمل کند

6. Intolerance can take subtler forms too.
[ترجمه ترگمان]عدم تحمل نیز می تواند ظریف و ظریف باشد
[ترجمه گوگل]بی تفاوتی می تواند فرم های ظریف تر نیز داشته باشد

7. Priests have witnessed an increase in religious intolerance.
[ترجمه ترگمان]کشیشان شاهد افزایش عدم تحمل مذهبی بوده اند
[ترجمه گوگل]خدایان شاهد افزایش عدم تحمل مذهبی هستند

8. Amy has an intolerance to dairy products.
[ترجمه ترگمان]امی نسبت به محصولات لبنی intolerance دارد
[ترجمه گوگل]امی از محصولات لبنی متنفر است

9. The degree of glucose intolerance for any given birth weight was influenced independently by body mass index in adulthood.
[ترجمه ترگمان]میزان عدم تحمل گلوکز برای هر بار تولد به طور مستقل از شاخص توده بدنی در بزرگسالی تاثیر می پذیرد
[ترجمه گوگل]میزان عدم تحمل گلوکز برای هر وزن هنگام تولد به طور مستقل با شاخص توده بدنی در بزرگسالان تحت تاثیر قرار گرفت

10. Men's intolerance is fortified by their power.
[ترجمه ترگمان]عدم تحمل مردان به وسیله قدرت آن ها تقویت می شود
[ترجمه گوگل]عدم تحمل مردان توسط قدرت آنها تقویت می شود

11. Yet her intolerance was attenuated by a fundamental and rather unexpected liberalism.
[ترجمه ترگمان]با این حال، عدم رواداری او براثر یک لیبرالیسم بنیادی و نسبتا غیرمنتظره ضعیف شد
[ترجمه گوگل]با این حال، عدم تحمل او توسط یک لیبرالیسم بنیادین و غیر منتظره تضعیف شد

12. Cultural intolerance, even in this highly visible, assimilated school, is everywhere.
[ترجمه ترگمان]عدم تحمل فرهنگی، حتی در این مکتب به شدت مشهود، در همه جا وجود دارد
[ترجمه گوگل]Нетерпимость в культурной жизни، даже в этой школе، очень впечатляет، везде

13. Menopause symptoms are similar to those of food intolerance and may in fact be triggered off by hormone changes.
[ترجمه ترگمان]علائم menopause شبیه به نشانه های عدم تحمل غذا هستند و ممکن است در حقیقت با تغییرات هورمونی بوجود آیند
[ترجمه گوگل]علائم یائسگی شبیه به عدم تحمل غذا است و ممکن است در حقیقت با تغییرات هورمونی ایجاد شود

14. But other forces need to be considered. Racial intolerance and racism are probably greater than Scarman assumed.
[ترجمه ترگمان]اما نیروهای دیگر باید در نظر گرفته شوند تعصب نژادی و نژاد پرستی احتمالا بیشتر از Scarman است که فرض می شود
[ترجمه گوگل]اما نیروهای دیگر باید مورد توجه قرار گیرند عدم تحمل نژادی و نژادپرستی احتمالا بیشتر از اسکارمان است

political and religious intolerance

سنگاش (نابردباری) سیاسی و مذهبی


intolerance to quinine

حساسیت نسبت به کنین


an intolerance of strong light

ناشکیبی نسبت به نور شدید


پیشنهاد کاربران

ناشکیبایی
کم تحمل

Intolerance مخالف tolerance هست ( هر دو noun هستن )
Intolerant مخالف Tolerant هست ( هر دو adjective هستن )
Tolerate هم فعل هست

Tolerate : تحمل کردن چیزی، تاب آموردن، شکیبایی کردن، مراعات کردن
Tolerant : مداراکننده، بردبار، مراعات کننده، تاب آورنده
Tolerance : مُرُوَت، بردباری و شکیبایی، تحمل، قدرت تحمل ارگان ها یا بدن بیمار نسبت به دارو
Intolerant : زیرِ بار نرو، متعصب، تاب نیاورنده، ناشکیبا، کسی که مدارا و راه اومدن تو کارش نیست
Intolerance : ناشکیبایی، نا بردباری، عدم تحمل، ناتوانی و حساسیت، عدم قبول، طاقت فرسایی

intolerance ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: بی مدارایی
تعریف: عدم تحمل اَعمال و اعتقادات دیگران


کلمات دیگر: