کلمه جو
صفحه اصلی

lethal


معنی : مهلک، مرگ اور، وابسته به مرگ کشنده
معانی دیگر : مرگ آور، مرگبار

انگلیسی به فارسی

وابسته به مرگ کشنده، مهلک، مرگ اور


مرگبار، مهلک، مرگ اور، وابسته به مرگ کشنده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: lethally (adv.), lethality (n.)
• : تعریف: intended to cause or capable of causing death or extreme harm; deadly.
مترادف: deadly, deathly, fatal, killing, mortal, poisonous
متضاد: harmless
مشابه: baneful, harmful, malignant, murderous, noxious, pernicious, pestilent, terminal, toxic, virulent, vital

- Taken in large doses, this drug could be lethal.
[ترجمه ترگمان] مصرف زیاد، این مواد ممکنه کشنده باشه
[ترجمه گوگل] مصرف این دارو در دوزهای زیاد، این دارو می تواند کشنده باشد
- The huge man dealt him a lethal blow.
[ترجمه ترگمان] مرد تنومند با ضربه محکمی به او ضربه زد
[ترجمه گوگل] مرد عظیم به او ضربه ای مرگبار زد

• fatal, deadly, causing death; very harmful, dangerous
something that is lethal can kill people or animals.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] کشنده
[نساجی] کشنده

مترادف و متضاد

مهلک (صفت)
noxious, disastrous, fatal, deadly, mortal, pernicious, baneful, lethal, feral, deathly, pestilent

مرگ اور (صفت)
mortal, lethal

وابسته به مرگ کشنده (صفت)
lethal

deadly


Synonyms: baleful, dangerous, deathly, destructive, devastating, fatal, harmful, hurtful, malignant, mortal, mortiferous, mortuary, murderous, necrotic, noxious, pernicious, pestilent, pestilential, poisonous, virulent


Antonyms: beneficial, harmless, helpful, life-giving


جملات نمونه

1. a lethal dose of poison
مقدار مهلکی سم

2. a lethal weapon
سلاح مرگبار

3. shells containing lethal chemicals
پرتابه های حاوی مواد شیمیایی مهلک

4. car fumes are lethal
دود ماشین کشنده است.

5. this medicine is lethal in exessive doses
این دارو به میزان زیاده از حد مهلک است.

6. war dealt a lethal blow to the country's economy
جنگ ضربه ی مرگ آوری به اقتصاد کشور وارد آورد.

7. These chemicals are lethal to fish.
[ترجمه ترگمان]این مواد شیمیایی به ماهی مهلک هستند
[ترجمه گوگل]این مواد شیمیایی برای ماهیگیری کشنده است

8. He was executed by lethal injection earlier today.
[ترجمه ترگمان]او امروز با تزریق مهلک اعدام شد
[ترجمه گوگل]او امروز به وسیله تزریق کشنده اعدام شد

9. Pot-holes can be lethal for the unwary cyclist.
[ترجمه ترگمان]سوراخ Pot میتونه برای دوچرخه unwary ها هم کشنده باشه
[ترجمه گوگل]حفره های حفاری می تواند برای دوچرخه سوار ناامید کننده باشد

10. The closure of the factory dealt a lethal blow to the town.
[ترجمه ترگمان]تعطیلی این کارخانه ضربه ای مهلک به شهر وارد کرد
[ترجمه گوگل]بسته شدن کارخانه ضربه ای مرگبار به شهر داشت

11. It was a potentially lethal mixture of drugs.
[ترجمه ترگمان]این یک ترکیب بالقوه مرگبار از مواد مخدر بود
[ترجمه گوگل]این ترکیبی از مواد مخدر بالقوه کشنده بود

12. You and that car-it's a lethal combination!
[ترجمه ترگمان]تو و اون ماشین یه ترکیب lethal!
[ترجمه گوگل]شما و آن ماشین - این ترکیب کشنده است!

13. A hammer can be a lethal weapon.
[ترجمه ترگمان]یه چکش میتونه یه سلاح کشنده باشه
[ترجمه گوگل]یک چکش می تواند یک سلاح کشنده باشد

14. In some US states execution is by lethal injection.
[ترجمه ترگمان]در بعضی از ایالات آمریکا اعدام به وسیله تزریق مرگبار انجام می شود
[ترجمه گوگل]در برخی از ایالت های ایالات متحده اعدام با تزریق کشنده است

15. Frost and wet are the lethal combination for plants.
[ترجمه ترگمان]فراست و مرطوب ترکیب کشنده گیاهان هستند
[ترجمه گوگل]فراست و مرطوب ترکیبی کشنده برای گیاهان است

16. Higher taxes and higher inflation were a lethal combination .
[ترجمه ترگمان]مالیات های بالاتر و تورم بالاتر ترکیبی مرگبار بودند
[ترجمه گوگل]مالیات بیشتر و تورم بیشتر یک ترکیب کشنده بود

17. They were close to weaponizing ricin—a lethal plant toxin.
[ترجمه ترگمان]اونا نزدیک به \"weaponizing رایسن\" بودن یه سم کشنده سمی
[ترجمه گوگل]آنها نزدیک به تسلیحات ریسین، یک سموم گیاهی کشنده بودند

18. A man awaiting death by lethal injection has been saved by a last minute reprieve.
[ترجمه ترگمان]مردی که با تزریق کشنده در انتظار مرگ منتظر مرگ است در یک دقیقه دیگر نجات یافت می شود
[ترجمه گوگل]مردی که در اثر تزریق مرگبار در انتظار مرگ است، در آخرین لحظات نجات یافته است

19. The barriers are lethal to fish trying to swim upstream.
[ترجمه ترگمان]این موانع مهلک هستند و ماهی ها سعی در شنا کردن دارند
[ترجمه گوگل]موانع کشنده ماهی در تلاش برای شنا در بالادست هستند

a lethal weapon

سلاح مرگبار


a lethal dose of poison

مقدار مهلکی سم


War dealt a lethal blow to the country's economy.

جنگ ضربه‌ی مرگ‌آوری به اقتصاد کشور وارد آورد.


پیشنهاد کاربران

هولناک، فجیع

عامل مرگ

کشنده

Killer

مرگبار

بادرود به پارسی دوستان گرانسنگ
به گزاره زیر بنگرید:
seedling was lethal.
در نگاه نخست بدین چم بازمی گردانیم :گیاهچه ها کشنده یا مرگ آور هستند؛که نادرست است.
پس ما در اینجا واژه ( میرا یا زیست ناپذیر ) راپیشنهاد می کنیم.

• fatal, deadly, causing death; very harmful, dangerous
• something that is lethal can kill people or animals.
.
Like lethal presence
what was your reason to leave your country and become a refugee?
- lethal presence. If I stayed, I would be in danger


کشنده ، اثر کشندگی داشتن


کلمات دیگر: