کلمه جو
صفحه اصلی

clearly


اشکارا، صریحا، واضحا

انگلیسی به فارسی

به‌وضوح، واضح، مشخص، روشن، به‌خوبی، صریحاً


آشکارا، بی‌تردید، بی‌گمان، به طور مسلم


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a clear manner.
مشابه: aloud, clear, distinctly, expressly, manifestly, patently, plain, plainly, straight, well

(2) تعریف: without a doubt.
مترادف: certainly, decidedly, definitely, indubitably, positively, surely, undoubtedly
مشابه: apparently, by far, easily, expressly, plain

• unmistakably, manifestly, obviously

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] واضحا –آشکارا

مترادف و متضاد

without any doubt


Synonyms: acutely, apparently, audibly, beyond doubt, certainly, conspicuously, decidedly, definitely, discernibly, distinctly, evidently, incontestably, incontrovertibly, indubitably, lucidly, manifestly, markedly, noticeably, obviously, openly, overtly, patently, penetratingly, perceptibly, plainly, positively, precisely, prominently, purely, recognizably, seemingly, sharply, sonorously, surely, translucently, transparently, undeniably, undoubtedly, unmistakably


Antonyms: indefinitely, indistinctly, mysteriously, vaguely


جملات نمونه

1. the professor clearly qualified each one of his main points
استاد هر یک از نکات اصلی خود را به روشنی وصف کرد.

2. he communicated his ideas clearly
او نظریات خود را به طور روشنی بیان کرد.

3. the carpet's specifications are clearly stipulated in the contract
مشخصات فرش در قرارداد فروش به وضوح قید شده است.

4. the park's boundaries are clearly staked
حدود پارک به طور واضح معین شده است.

5. each of the store's items is clearly priced
هر یک از اقلام فروشگاه به وضوح قیمت گذاری شده است.

6. his bumptiousness revealed his ignorance more clearly
اظهار نظرهای بیجای او جهالت او را نمایانتر کرد.

7. diaphanous water through which fish may be clearly seen
آب زلال که از میان آن ماهی ها را می توان به خوبی دید

8. when you talk to foreigners, you must speak each word clearly
وقتی با خارجی ها حرف می زنی باید هر یک از واژه ها را به طور واضح ادا کنی.

9. Abnormalities in the cells can be seen quite clearly under a microscope.
[ترجمه ترگمان]Abnormalities در سلول ها می توانند به وضوح زیر میکروسکوپ دیده شوند
[ترجمه گوگل]اختلالات در سلول ها به وضوح تحت یک میکروسکوپ دیده می شود

10. This is clearly the work of a superior artist.
[ترجمه ترگمان]این به وضوح کار یک هنرمند برتر است
[ترجمه گوگل]این به وضوح کار هنرمند برتر است

11. These figures clearly demonstrate the size of the economic problem facing the country.
[ترجمه ترگمان]این ارقام به روشنی اندازه مساله اقتصادی پیش روی کشور را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]این ارقام به وضوح اندازه مسائل اقتصادی کشور را نشان می دهد

12. Close your eyes, and see yourself, you are clearly visible.
[ترجمه ترگمان]چشم خود را ببندید و خود را ببینید، به وضوح قابل مشاهده هستید
[ترجمه گوگل]چشمانتان را ببندید و خود را ببینید، به وضوح قابل مشاهده است

13. The bird sang high and clearly in the tree.
[ترجمه ترگمان]پرنده بلند و واضح در درخت آواز می خواند
[ترجمه گوگل]پرنده آواز بلند و واضح درخت است

14. He clearly hinted that he wanted me not to get in.
[ترجمه ترگمان]او به طور واضح اشاره کرد که می خواهد من وارد شوم
[ترجمه گوگل]او به روشنی اشاره کرد که می خواهد من را وارد کند

15. The writer clearly intends his readers to identify with the main character.
[ترجمه ترگمان]نویسنده به وضوح قصد دارد خوانندگان خود را با شخصیت اصلی شناسایی کند
[ترجمه گوگل]نویسنده به وضوح قصد دارد خوانندگان خود را با شخصیت اصلی شناسایی کند

16. The audience was clearly enchanted by her performance.
[ترجمه ترگمان]حضار به وضوح تحت تاثیر نمایش او قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]تماشاگران به وضوح از عملکرد او محو شدند

17. Clearly she had no wish for conversation.
[ترجمه ترگمان]واضح بود که او مایل به گفتگو نیست
[ترجمه گوگل]واضح است که او آرزوی گفتگو نداشت

18. All our goods are clearly priced.
[ترجمه ترگمان] تمام کالاها به وضوح priced
[ترجمه گوگل]تمام کالاها ما به وضوح قیمت گذاری می شوند

پیشنهاد کاربران

به طور روشن - به وضوح

به خوبی، خیلی خوب

به درستی

واضح و صریح



به طور قطع، مسلما

بوضوح ، واضح است که ، روشن و مبرهن است که

به وضوح

واضح اسست که

Unable to think clrearly

مشخصا

عامیانه: قشنگ
مثلا: I know I locked the door. I clearly remember locking it. یعنی: میدونم در رو قفل کردم. قشنگ یادمه قفلش کردم ( قشنگ یادمه قفل کردنش رو )

more clearly = پر واضح است که. . .

صراحتا، رسما، علنا

صدالبته

به روشنی

بی شک
بی تردید
مسلّماً
without doubt; obviously.
"clearly, things have changed in the last six weeks"
بی شک درشش هفتۀ اخیر همه چیز تغییر کرده

Adverb
واضح/بطور واضح
مشخص /بطور مشخص
معلوم/بطور معلوم
وclearly, subject یجورای مثل conjunction میمونه
: معلومه که . . . . .

بدیهی

I want to think clearly
میخوام درست تر فکر کنم

بی پروا، بی پرده

به طور واضح


کلمات دیگر: