1. an attempt to exploit the divisions between the two countries
کوششی در راه بهره گیری از اختلافات آن دو کشور
2. an attempt to lessen the depredations of that widespread disease
کوشش در کاستن میزان ویرانگری های آن بیماری همه گیر
3. an attempt to recoup his wealth
کوششی برای باز یافتن ثروت خود
4. an attempt to trace the history of this revolution
کوششی برای ردیابی تاریخ این انقلاب
5. an attempt toward the conservation of electricity
کوشش برای صرفه جویی در مصرف برق
6. an attempt was made on the king's life
حمله ای به قصد کشتن پادشاه صورت گرفت.
7. his attempt succeeded
کوشش او موفقیت آمیز بود.
8. his attempt to aggrandize his children's achievements
سعی او در بزرگ جلوه دادن دستیابی های فرزندانش
9. a desultory attempt
کوشش بی هدفانه
10. a feeble attempt
سعی کم،کوشش ناچیز
11. a vain attempt
کوشش بیهوده
12. an amateurish attempt at writing poetry
کوششی خام دستانه در نگارش شعر
13. his dramatic attempt to escape from jail
تلاش پرشور او برای فرار از زندان
14. they abandoned their attempt to escape
از کوشش برای فرار دست کشیدند.
15. to make an attempt
کوشش کردن
16. he made a faint attempt to escape
برای فرار کمی کوشش کرد.
17. his poetry is an attempt to fuse the ancient traditions with the new
شعر او تلاش برای هم آمیزی سنت های کهن و نوین است.
18. she made a mild attempt to open the door
او کوشش مختصری کرد که در را باز کند.
19. to make a fainthearted attempt
با ترس و لرز دست به کاری زدن
20. he jumped nine meters at his first attempt
او در اولین کوشش خود نه متر پرید.
21. he put all his speed into the attempt to reach the ball
در کوشش برای رسیدن به توپ همه ی فرزی خود را به کار برد.
22. why should we disquiet ourselves in vain in the attempt to control our destiny
چرا بایستی با کوشش بیهوده در راه مهارسازی سرنوشت،خود را دچار دل شوریدگی کنیم.
23. The whole episode was a blatant attempt to gain publicity.
[ترجمه ترگمان]کل این قسمت تلاش blatant برای جلب شهرت بود
[ترجمه گوگل]تمام قسمت تلاش شدید برای کسب تبلیغات بود
24. His attempt at a joke misfired.
[ترجمه ترگمان]تیرش به یه تیرش خطا رفت
[ترجمه گوگل]تلاش او در یک شوخی اشتباه است
25. He drove through the red lights in an attempt to shake off the police car that was chasing him.
[ترجمه A.A] او که تحت تعقیب بود به قصد قال گذاشتن انومبیل پلیس از چراغ قرمز عبور کرد
[ترجمه ترگمان]در حالی که سعی می کرد اتومبیل پلیس را که در حال تعقیب او بود، از میان نوره ای قرمز رد کند
[ترجمه گوگل]او از طریق چراغ قرمز در تلاش برای تکان دادن ماشین پلیس که او را تعقیب می کرد، فرار کرد
26. The government has taken these measures in an attempt to de-escalate the conflict.
[ترجمه ترگمان]دولت این تدابیر را در تلاش برای تشدید درگیری اتخاذ کرده است
[ترجمه گوگل]دولت این اقدامات را در تلاش برای غلبه بر درگیری تلقی کرده است
27. The speech was a deliberate attempt to embarrass the government.
[ترجمه ترگمان]این سخنرانی یک تلاش عمدی برای شرمسار کردن دولت بود
[ترجمه گوگل]این سخنرانی یک اقدام عمدی برای خجالت دولت بود
28. They spread tales about her in an attempt to devalue her work.
[ترجمه ترگمان]آن ها در تلاش برای انجام کار، داستان هایی در مورد او پخش می کردند
[ترجمه گوگل]آنها در مورد تلاش او برای کاهش ارزش کار خود، داستان های خود را منتشر می کنند
29. a bold attempt is half success.
[ترجمه ترگمان]یک تلاش جسورانه نیمی از موفقیت است
[ترجمه گوگل]تلاش جسورانه نیمی از موفقیت است
30. This is the latest attempt to break the logjam in the peace process.
[ترجمه ترگمان]این آخرین تلاش برای شکستن the در روند صلح است
[ترجمه گوگل]این آخرین تلاش برای شکستن لجن در روند صلح است