1. Nicky was rushed to hospital with concussion.
[ترجمه Java] نیکی به دلیل ضربه سنگین به مغز به بیمارستان برده شد
[ترجمه ترگمان]نیکی با ضربه مغزی به بیمارستان رفت
[ترجمه گوگل]نیکی با ضربه زدن به بیمارستان به سر می برد
2. He was rushed into hospital with concussion.
[ترجمه حسن بصیری] در حالیکه دچار ضربه ی مغزی شد ه بود بسرعت به بیمارستان انتقال یافت.
[ترجمه ترگمان]او با ضربه مغزی به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه گوگل]او با ضربه مغزی وارد بیمارستان شد
3. He was carried off the field with slight concussion.
[ترجمه حسن بصیری] به دلیل ضربه ی مغزی خفیف به خارج از زمین انتقال یافت.
[ترجمه ترگمان]او با ضربه مغزی به زمین کشیده شد
[ترجمه گوگل]او با ضربه زدن ضعیف از زمین خارج شد
4. The ground shuddered and heaved with the concussion of the blast.
[ترجمه ترگمان]زمین لرزید و با ضربه انفجار به هوا بلند شد
[ترجمه گوگل]زمین با تکان خوردن از انفجار تکان می خورد
5. The patient is suffering from severe concussion following a blow to the head.
[ترجمه ترگمان]بیمار از ضربه مغزی شدید پس از ضربه ای به سر رنج می برد
[ترجمه گوگل]بیمار پس از ضربه به سر از ضربه شدید رنج می برد
6. He was taken to hospital with concussion.
[ترجمه ترگمان]او با ضربه مغزی به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه گوگل]او با ضربه مغزی به بیمارستان منتقل شد
7. He was taken to the hospital with a concussion.
[ترجمه ترگمان]او با ضربه مغزی به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه گوگل]او با ضربه مغزی به بیمارستان منتقل شد
8. I had a concussion and a lot of scrapes and bruises.
[ترجمه ترگمان] ضربه مغزی و کبودی و کبودی داشتم
[ترجمه گوگل]من یک ضربه مغزی و بسیاری از خراشها و کبودیها داشتم
9. She suffers from brain concussion.
[ترجمه ترگمان]او از ضربه مغزی رنج می برد
[ترجمه گوگل]او از ضربه مغزی رنج می برد
10. The concussion blew him off his seat and shattered the window.
[ترجمه ترگمان]بی هوشی او را از روی صندلی اش بلند کرد و پنجره را شکست
[ترجمه گوگل]ضربه محکم و ناگهانی او را از صندلی خود جدا کرد و پنجره را شکست
11. Drinan suffered a concussion, a broken left hip, a broken left foot and a bruised lung in a Saturday crash.
[ترجمه ترگمان]Drinan دچار ضربه مغزی شده، کفل چپ شکسته، یک پای چپ شکسته و شش زخمی در تصادف روز شنبه
[ترجمه گوگل]دراینان یک سکته مغزی، یک شکاف چپ شکسته، یک پا شکسته شکم و یک رباط کبود در یک سقوط شنبه رنج می برد
12. Nine police were taken to hospital, one with concussion, and 18 others had minor injuries.
[ترجمه ترگمان]نه پلیس به بیمارستان برده شدند، یکی با ضربه مغزی و ۱۸ تن دیگر زخمی شدند
[ترجمه گوگل]نه پلیس به بیمارستان منتقل شد، یک نفر با ضربه مغزی، و 18 نفر دیگر صدمات جزئی داشتند
13. Tense soldiers detonated concussion grenades in an effort to disperse the crowds.
[ترجمه ترگمان]سربازان درگیر در تلاش برای متفرق کردن جمعیت، نارنجک ضربه ای را منفجر کردند
[ترجمه گوگل]سربازان تنش در تلاش برای پراکنده کردن جمعیت، نارنجک مغزی را منفجر کردند
14. He was found to have a mild concussion.
[ترجمه ترگمان]او دچار ضربه مغزی خفیف شده بود
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که آسیب دیدگی خفیفی دارد